روزی در نواحی قنات آباد، دو نفر سوار بر اسب و مسلح -به طوری كه قطارهای فشنگ را روی سینه خود بسته بودند- از وسط خیابان به طرف امامزاده حسن میرفتند. یكی از آن سربازان، چپقی بلند در دست داشت و مشغول كشیدن بود...
روزی در نواحی قنات آباد، دو نفر سوار بر اسب و مسلح -به طوری كه قطارهای فشنگ را روی سینه خود بسته بودند- از وسط خیابان به طرف امامزاده حسن میرفتند. یكی از آن سربازان، چپقی بلند در دست داشت و مشغول كشیدن بود...