مجموعه کلیپ های راهیان نور – قسمت دوم: گریه برای شهادت
تاريخ انتشار مطلب
-
-
۱۳۹۷-۰۷-۲۰
سوال و جواب غافلگیر کننده از امام صادق علیه السلام | عکس نوشت
سوال و جواب غافلگیر کننده از امام صادق علیه السلام در بیان میزان فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام
-
۱۳۹۷-۰۳-۰۵
تکرار نکن!
«مَنِ ارْتَکبَ الذَّنْبَ فِی الْخَلَاءِ لَمْ یعْبَأِ اللَّهُ بِهِ. أَی شَیءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَهِ؟»
-
۱۳۹۷-۰۲-۳۱
احسان به مادر مسیحی
شخصی مسیحی که به اسلام گرویده است، از امام صادق علیه السلام در مورد رفتار خود با پدر و مادر مسیحی اش سوال می کند.
-
۱۳۹۶-۰۷-۰۹
تسلیم امر خدا هستم
روزی نزد امام صادق علیهالسلام آمدم و دیدم که ایشان خیلی ناراحت هستند و گاهی اشک می ریزد. دلیلش را پرسیدم. فرمودند: فرزندم اسماعیل حال خوبی ندارد.امام به داخل اتاق رفت و برگشت، دیدم که آثار حزن و اندوه از چهره اش رفت...
-
۱۳۹۶-۰۷-۰۶
سکوت زیان بار
روزی امام صادق علیه السلام در جمع اصحاب خویش فرمود: یکی از دانشمندان را به حال نشسته در قبر خود نگه می دارند و به او گفته می شود صد تازیانه عذاب به تو باید بزنیم، با حال ترس می گوید: طاقت این عذاب را ندارم.با ارفاق به یک تازیان می رسد. می پرسد سبب این عذاب چیست....
-
۱۳۹۶-۰۷-۰۶
کارمند بنی امیه
علي بن حمزه مي گويد: دوست جواني داشتم كه شغل نويسندگي در دستگاه بني اميّه را داشت. روزي آن دوست به من گفت: از امام صادق عليه السّلام براي من وقت بگير تا به خدمتش برسم.زمانی که به محضر امام رسید ، حضرت از حضور اودر دستگاه بنی امیه گلایه کردند...
-
۱۳۹۶-۰۷-۰۶
به یاد پهلوی شکسته مادر
بشار یکی از یاران امام صادق علیه السلام نزد امام آمدند. امام داشتند خرما می خوردند و به من هم تعارف کرد. گفتم آقا صحنه ای دیدم که بغض گلویم را گرفته نمی توانم خرما بخورم. امام پرسید چرا؟...
-
۱۳۹۶-۰۷-۰۶
داستان | کارمند بنی امیه
علی بن حمزه می گويد: دوست جوانی داشتم كه شغل نويسندگی در دستگاه بنی اميّه داشت. روزی آن دوست به من گفت: از امام صادق عليه السّلام برای من وقت بگير تا به خدمتش برسم. زمانی که به محضر امام رسید، حضرت از حضور او در دستگاه بنی امیه گلایه کردند...
-
۱۳۹۶-۰۷-۰۶
داستان | سکوت زیان بار
روزی امام صادق علیه السلام در جمع اصحاب خویش فرمودند: یکی از دانشمندان را به حال نشسته در قبر خود نگه می دارند و به او گفته می شود صد تازیانه عذاب به تو باید بزنیم، با حال ترس می گوید: طاقت این عذاب را ندارم.با ارفاق به یک تازیان می رسد. می پرسد سبب این عذاب چیست....