روزي هارون الرشيد از سفرهی خود، غذايي برگرفت و براي بهلول فرستاد. خادم غذا را پيش بهلول آورد.
بهلول گفت: «من اين غذا را نميخورم (تصرف غيرمجاز در بيتالمال است). ببر پيش سگهاي پشت حمام بينداز.
فرستادهی هارون ناراحت شد و گفت: «اي احمق! اين طعام مخصوص خليفه است. اگر براي هر يك از امنا و وزراي دولت ميبردم، به من جايزه ميداد. تو به غذاي خليفه گستاخي ميكني و چنين سخني ميگویي؟»
بهلول گفت: «آهسته سخن بگو كه اگر سگها هم بفهمند غذا از خليفه است، آنها هم نخواهند خورد».[1]
[1] . مجمع النورين، ص 77 .
بدون دیدگاه