همسر شهید مصطفی چمران می‌‌گوید: روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت: این دختر صبح‌‌ها که از خواب بیدار می‌‌شود، در فاصله‌‌ای که دستش را شسته و مسواک می‌‌زند، یک نفر تختش را مرتب کرده و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده و قهوه را آماده می‌‌کند. شما می‌‌توانید با این دختر ازدواج کنید؟ مصطفی که خیلی آرام گوش می‌‌کرد؛ گفت:” من نمی‌‌توانم برایش مستخدم بگیرم، ولی قول می‌‌دهم تا زنده‌‌ام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.” تا وقتی شهید شد این کار را می‌‌کرد، خودش قهوه نمی‌‌خورد، اما چون می‌‌دانست ما لبنانی ها عادت داریم؛ درست می‌‌کرد و وقتی منعش می‌‌کردم، می‌‌گفت: “من به مادرتان قول داده‌‌ام تا زنده‌‌ام این کار را برای شما بکنم.”[1]

[1] . سر رسید یاران ناب سال ۱۳۹۱ .