در خانوادهای که وضع مالی مناسبی نداشتند ، پدر آن خانواده یک «میز» میخرد که آن را خیلی دوست داشته است . روزی پسرش وارد اتاق میشود و کاری میکند که منجر به شکسته شدن میز میشود .پدر بسیار ناراحت میشود و غضب میکند و ضربه ای به صورت کودک میزند که منجر به كر شدن کودک میشود .چند روز بعد وقتی پدر به دیدن کودک خود در بیمارستان میرود کودک به او میگوید : پدر جان اگر من بزرگ شدم و کار کردم و پول میز را به تو دادم ، تو گوشهايم را به من بر میگردانی؟ پدر تا این را میشنود از بغض نمیتواند جلوی گریه خویش را بگیرد و از بیمارستان خارج میشود . روز بعد هم خود کشی میکند.