یکی از شاگردان شهید مدرّس می‌گفت:

مدرّس درسِ کفایة الاُصول را در مدرسه‌ی سپه‌سالار تدریس می‌کرد و من مدتی به درس ایشان می‌رفتم. گاهی اوقات، اتفاق می‌افتاد که مدرس هفته‌ای دو روز، روزهای پنج‌شنبه و جمعه غیبت می‌کرد و ما فکر می‌کردیم که به دهات موقوفه می‌رود.

دوستی داشتیم که ساکن شهریار بود. از من دعوت کرد به آن‌جا بروم. دعوتش را پذیرفتم و به منزلش رفتم. او ضمن صحبت گفت: «سیدی است که گاه هفته‌ای یک روز به ده ما می‌آید و سر قنات می‌رود و با مقنّی‌ها کار می‌کند. بیشتر از همه‌ی آن‌ها هم کار می‌کند».

یک روز عصر پنج‌شنبه، به همراه میزبان از ده بیرون رفتم و به طور اتفاقی، از کنار قنات عبور کردیم. مقنی‌ها مشغول کار بودند. وقتی که دقت کردم، دیدم مدرّس نیز بالای چاه مشغول کشیدن سطل از چاه می‌باشد. دیگر نزدیک نشدم و سخنی هم نگفتم.

روز شنبه در مدرسه گفتم: «آقا، شبیه شما را در فلان محل دیدم».

فرمود: «اولاً کار برای کسی عار نیست، ثانیاً پولی را که من از این راه می‌گیرم، پاک‌تر از هر پولی است؛ مگر نشنیده‌ای که جدم فرمود: به نزد من، کشیدن سنگ از کوه/ به از منت ز مردان زمان است».[1]

[1]  . مجله گلبرگ، آبان 1381 ، شماره 35  ، شهادت آیت اللّه سیّدحسن مدرّس.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید