در کتاب عارفانه که بیان خاطرات شهید احمدعلی نیری است، راوی تعریف میکند: مرحوم آیتالله حق شناس در مجلسی بعد از شهادت احمدعلی، بین دو نماز، با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان کرد: «این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که(از برزخ و…) میگویند، حق است. از شب اول قبر و سؤال و…، اما من را بی حساب و کتاب بردند. آیتالله حق شناس پس از دیدن این رؤیای صادقه در همان شب به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل شهید نیری که در ضلع شمالی مسجد امینالدوله در چهارراه مولوی بود، رهسپار شد و در دیدار با برادر این شهید به ذکر خاطرهای پرداخت و گفت: «من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم که به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت: «تا زندهام به کسی حرفی نزنید.»
شهادت این شاگرد عارف چنان برای استادش سخت بود، که در مراسم تشییع شهید نیری با آهی جانسوز به تشییع کنندگان گفت: «بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا میکنید!؟»
بدون دیدگاه