مردی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید : مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
مرد پاسخ داد : معلوم است برای رضای خداوند! بهلول خواست اخلاص مرد را بیازماید. در نیمههای شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را می خواندند و می گفتن خدا خیرش بدهد مرد طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ می گویداین مسجد را من ساختم من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر می کنید! بهلول خندید و پاسخ داد: معامله تو با خلق بوده نه با خالق !
بدون دیدگاه