اصول حاکم بر جامعه قرآنی – جلسه 33 – با موضوع : کار و تلاش
بحثمان پیرامون اصول جامعهی قرآنی بود. صحبتمان دربارهی اصول خانوادگی یک جامعهی قرآنی، در جلسهی گذشته به پایان رسید.
اصول اقتصادی
إنشاءالله صحبتمان را دربارهی اصول اقتصادی یک جامعهی قرآنی، در این جلسه شروع خواهیم کرد. جامعهای که خودش را جامعهی قرآنی و جامعهی مؤمنین میداند، باید از لحاظ اقتصادی، چه اصولی در آن رعایت شده باشد؟
1- کار و تلاش
اولین اصل از اصول اقتصادی که إنشاءالله در این جلسه عرض خواهم کرد، اصل کار و تلاش است. جامعهی قرآنی اهل کار و تلاش است.امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
«اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»[1]؛ برای دنيای خـودت چنان عمل كن که گویا در دنيا تا ابد زندگی میکنی؛ و برای آخـرت خـودت چنان عمل كن که گویا همین فردا میمیری.
انسانی که این دو تا را با هم جمع میکند، کارهایش بسیار عالی است. از این طرف، کار دنیا را جوری انجام میدهد که انگار قرار است همیشه زنده باشد، پس کار و تلاش میکند. از آن طرف، برای آخرتش آنقدر کار میکند که انگار آمادهی مرگ هست؛ انگار همینالآن میخواهد بمیرد.دین اسلام، برخلاف بسیاری از گروهها و فرقهها و ادیان، هم دنیا را دارد و هم آخرت را.
«رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً».[2]
بعضی از این گروهها و فرقهها و ادیان، انسان را به رهبانیت تشویق میکنند، اما اسلام، کنارهگیری از دنیا را قبول ندارد. بعضی از آنها، اصالت را در اصالت مادی میدانند؛ دنیا را اصل میدانند، اما اسلام این را هم قبول ندارد؛ بلکه، میگوید هر دو را باید با هم داشته باشیم؛ یعنی هم برو کار کن؛ تلاش کن؛ روزی حلال برای خانوادهات بیاور، و هم اهل نماز باش؛ اهل روزه باش؛ اهل خمس باش. مؤمن هم به دنیا میپردازد و هم به آخرت و از هیچکدامش کم نمیکند.
خداوند در قرآن، به کسبوکار و کارآفرینی، با عناوین مختلفی در بیش از 30 سوره و حدود 50 آیه توصیه و تشویق کرده است.طولانیترین آیهی قرآن در طولانیترین سوره قرآن (آیه 282 از سوره بقره)، مربوط به همین امور است. طول این آیه در قرآن با رسمالخط عثمانطه، یک صفحه کامل است. در ابتدای این آیه آمده است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ»[3]؛ ای اهل ایمان، چنانچه وامی به یکدیگر تا سرآمد معینی دادید، لازم است آن را بنویسید.
در این آیه، خداوند در رابطه با امور اقتصادی صحبت میکند. این آیه، مربوط به امور اقتصادی است؛ مربوط به کار است؛ مربوط به تلاش یک انسان است.
«لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[4]؛ برای مردان نصیبی است از آنچه که کار میکنند و کسب میکنند و برای خانمها هم از آن چیزی که کار میکنند و به دست میآورند، فایدهای هست.
فواید کار و تلاش
کار و تلاش، فواید عمدهای برای انسان دارد.
1- بهرهمندی از لذت دنیا
یکی از فواید عمدهی کار و تلاش، بهرهمندی از لذت دنیا است. از امام صادق علیهالسلام نقلشده است: «اگر مردم هر چه را (از غذا و لباس و مسکن) میخواستند، حاضر و آماده در اختیار داشتند، زندگی برای آنها گوارا نمیشد و لذتی از زندگی نمیبردند».[5]
زندگی زمانی گواراست که انسان برای آن چیزی که به دست میآورد، تلاش کرده باشد. ما ، به خوبی، به یاد داریم که وقتی بچه بودیم؛ نوجوان بودیم؛ یک هفتگی داشتیم، یعنی پدرمان مبلغی را به صورت هفتگی به ما میداد که بتوانیم مثلاً در یک روز از هفته، کیکی در مدرسه بخریم. آن وقتها، وضع رفاهی خانوادهها مثل امروز نبود. آن موقعها، اگر بچهی خوبی بودیم، سهمیهمان این بود که یک روز در هفته، کیکی از بوفهی مدرسه بخریم. وقتی مبلغی را به عنوان هفتگی یا عیدی به ما میدادند، آن را راحت خرج میکردیم، اما وقتی خودمان در تابستان، سر کاری میرفتیم، آن پولی که به عنوان مزد به ما میدادند، با بقیهی پولها فرق میکرد. این پول را دیگر بهراحتی خرج نمیکردیم؛ بلکه حسابشده خرجش می کردیم.
سکهای در آتش
آهنگری با زن و تنها پسرش زندگی میکرد. پسر آهنگر تنبل بود و بیشتر وقت خود را در کوچه، به بازی و تفریح میگذراند.چند سالی گذشت. آهنگر، پیر و مریض شد. او دیگر نمیتوانست کار کند. پسر هم بیکار بود و کمکی به او نمیکرد.شبی، آهنگر رو به پسر کرد و گفت: «من سالها کار کردم و زحمت کشیدم تا تو و مادرت در آسایش زندگی کنید. حالا که پیر و مریض شدهام و قادر به کار کردن نیستم، این وظیفهی توست که کار کنی و زندگی را بچرخانی».پسر ناراحت شد. او اصلاً دلش نمیخواست کار کند.صبح، پسر برای پیدا کردن کار بیرون رفت. زن آهنگر که خیلی پسر را دوست داشت، سکهای به او داد و گفت: «شب که به خانه برگشتی، میتوانی این سکه را به پدرت بدهی و به او بگویی که این مزد امروزت بوده است.»پسر با خوشحالی از خانه بیرون رفت و تا غروب با دوستهایش بازی کرد. غروب، خسته به خانه برگشت و سکه را به آهنگر داد. آهنگر سکه را در آتش انداخت. پسر چیزی نگفت، فقط پدر را نگاه کرد. آهنگر گفت: «تو این پول را از راه کار کردن به دست نیاوردهای. بهتر است دست از تنبلی برداری و به سر کار بروی و کاری یاد بگیری.»روز بعد، باز هم همسر آهنگر سکهای به پسر داد. غروب، پسر خسته از بازی به خانه برگشت و سکه را به آهنگر داد و آهنگر به سکه نگاهی کرد و دوباره آن را داخل آتش انداخت. پسر از کار پدر تعجب کرد، ولی اعتراض نکرد. پدر گفت: «پسرجان، تو این سکه راهم از راه کار کردن به دست نیاوردهای. بهتر است تنبلی را کنار بگذاری و به دنبال کار بروی.»روز سوم، ماجرای دو روز قبل تکرار شد.روز چهارم، همسر آهنگر به پسرش گفت: «این طوری فایدهای ندارد، پدرت میفهمد. بهتر است برایخودت کاری پیدا کنی.»پسر به بازار رفت و در مغازهی کفاشی مشغول کار شد. غروب، سکهای گرفت و خسته به خانه برگشت. سکه را به پدر داد. آهنگر باز مدتی سکه را نگاه کرد و آن را داخل اجاق انداخت. پسر به طرف اجاق دویدو سکه را درآورد. بعد به طرف پدر برگشت تا اعتراض کند.پدر با خوشحالی گفت: «آفرین، پسرم! خوشحالم که امروز کار کردی و پول درآوردی. امیدوارم که با دقت، درستی و پشتکار به کارت ادامه دهی.»زن آهنگر با تعجب از او پرسید: «تو از کجا فهمیدی که سکههای قبلی، مزد کارش نبودهاند، ولی این سکه مزد کارش بوده؟»آهنگر خندید و گفت: «روزهای قبل، وقتی سکه را داخل آتش انداختم، ناراحت نشد و برای بیرون آوردن آنها کاری نکرد، چون برای به دست آوردن آنها زحمتی نکشیده بود، اما امروز وقتی سکه را داخل آتش انداختم، آن را از میان آتش بیرون آورد.»[6]
انسان اگر پول مفتی به دست آورد، قدرش را نمیداند. اگر پدر سهشیفته کار بکند و پولش را به بچهاش بدهد، قرار نیست که بچه قدر آن پول را بداند. آن بچه هم باید کار بکند.
الآن فصل تابستان است. همهیمان فرزند داریم. خوب بچههایمان را سر کاری بگذاریم تا یاد بگیرند. این خیلی بد است که نسل فعلی، نمیتواند یک پریز برق عوض بکند؛ نمیتواند لولهی خانه خودش را عوض بکند؛ نمیتواند یک نیمرو بپزد. او حتی وقتی میخواهد کولرش را آب بکند، تعمیرکار میآورد که چهجوری و از کجا باید توی کولر آب بریزم. این، برای یک نسل، خیلی زشت است! خوب، وقتی این نسل هیچ کاری نکرده، از کجا باید این کارها را یاد گرفته باشد؟!
ما باید اجازه بدهیم که بچههایمان بروند و کار بکنند، خصوصاً در این اردوهای جهادی که راه افتاده است. در این اردوها به مناطق محروم میروند و در آنجا کار میکنند. اجازه بدهیم که بچههایمان به این مناطق بروند و برای مستضعفین کار بکنند تا قدر بدانند.همانطور که اشاره کردم، امام صادق علیهالسلام میفرمایند که اگر پولی به دست آوریم، در حالی که برای آن کار نکردهایم، قدرش را نمیدانیم؛ از زندگیمان لذت نمیبریم و در آن، عیشی نداریم.
پس، این تصور راجع به بهرهمندی از لذت زندگی اشتباه است. بعضیها تصور میکنند که اگر پول، راحت به دستشان بیاید، زندگیشان شیرینتر است. نه، اینجوری نیست. آدم هر چه بیشتر تلاش بکند تا پول به دست آورد، لذت آن پول، برای او بیشتر است.
2- برترین عبادت
دومین فایدهی کار و تلاش این است که کا رو تلاش، برترین عبادت است.
بر دوش دیگران
دو تن از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حالی که یکی، دیگری را به دوش کشیده بود، بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد شدند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم حال آن شخص را پرسید. عرض کرد: «از هیچ نمازی فارغ نمیشود، مگر این که وارد نماز دیگر میشود و هیچ روزهای را افطار نمیکند، مگر این که روز دیگرش را روزه میگیرد و اکنون حالش را مشاهده میکنید (که توان راه رفتن ندارد و حالت ضعف شدید او را فراگرفته)».حضرت پرسید: «پس، چه کسی شتر او را میچراند و برای زندگی عائلهاش کار میکند؟» عرض کرد: «من متحمل هستم!» حضرت فرمود: «شما از او عابدترید!»[7]
معلوم میشود که اسلام، عبادت را فقط در نماز و روزه خلاصه نمیکند؛ بلکه، در کار و تلاش هم می بیند.
عبادت بیشتر
امام صادق علیهالسلام از حال مردی از اصحاب خود پرسوجو کرد. عرض کردند: «فقیر بینوا شده!» فرمود: «این روزها چه میکند؟» گفتند: «در خانه، مشغول عبادت خداست». فرمود: «معاش او از کجا تأمین میشود؟» عرض کردند: «بعضی از برادرانش، زندگی او را اداره میکنند!» فرمود: «وَ اللَّهِ لَلَّذِي يَقُوتُهُ أَشَدُّ عِبَادَةً مِنْهُ»؛ به خدا قسم، کسانی که روزی او را تأمین میکنند، از او بیشتر عبادت میکنند.[8]
خوب، امامان راجع به عبادات آنجوری یارانشان میگویند که فایدهای ندارد و باید برود کار بکند. نقلشده است که خداوند در شب معراج، به پیامبر میفرماید:
«يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَال»[9]؛ عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن، طلب حلال است.
یعنی این که انسان کار بکند و در پی کسب حلال باشد تا برای زن و بچهاش، آسایش ایجاد بکند. خیلی از بزرگان کار و تلاش میکردند.
عالم چاهکن!
یکی از شاگردان شهید مدرّس میگفت:
مدرّس درسِ کفایة الاُصول را در مدرسهی سپهسالار تدریس میکرد و من مدتی به درس ایشان میرفتم. گاهی اوقات، اتفاق میافتاد که مدرس هفتهای دو روز، روزهای پنجشنبه و جمعه غیبت میکرد و ما فکر میکردیم که به دهات موقوفه میرود.
دوستی داشتیم که ساکن شهریار بود. از من دعوت کرد به آنجا بروم. دعوتش را پذیرفتم و به منزلش رفتم. او ضمن صحبت گفت: «سیدی است که گاه هفتهای یک روز به ده ما میآید و سر قنات میرود و با مقنّیها کار میکند. بیشتر از همهی آنها هم کار میکند».
یک روز عصر پنجشنبه، به همراه میزبان از ده بیرون رفتم و به طور اتفاقی، از کنار قنات عبور کردیم. مقنیها مشغول کار بودند. وقتی که دقت کردم، دیدم مدرّس نیز بالای چاه مشغول کشیدن سطل از چاه میباشد. دیگر نزدیک نشدم و سخنی هم نگفتم.
روز شنبه در مدرسه گفتم: «آقا، شبیه شما را در فلان محل دیدم». فرمود: «اولاً کار برای کسی عار نیست، ثانیاً پولی را که من از این راه میگیرم، پاکتر از هر پولی است؛ مگر نشنیدهای که جدم فرمود: به نزد من، کشیدن سنگ از کوه/ به از منت ز مردان زمان است».[10]
آن بزرگواران، اینجوری کار میکردند. البته کار و تلاش کنار هم است. کار الزاماً بیل زدن نیست؛ بلکه، این است که انسان در هرجایی که قرار دارد، تلاش بکند. وظیفهی بعضی از افراد، بیل زدن نیست. مثلاً شما یک پزشک فوق تخصص را پیدا میکنید و میگویید که این، آدم مفتخوری است. میگویند چرا؟ میگویید که من ندیدم تا حالا بیل به دست بگیرد. میگویند که آقا، این درس نخوانده که بیل دست بگیرد. این قرار است انسانها را نجات بدهد. اگر او بیل به دست بگیرد، اشتباه کرده است. خوب، مهم این است که ما در هرجایی که هستیم، تلاش بکنیم، مثل علما.
مثلاً شیخ صدوق با آن امکانات کم در دوران خودشان، بیش از ۳۰۰ اثر تألیف کردند. این میشود تلاش. خوب، اگر شیخ صدوق بیل میزد، مورد مؤاخذه قرار میگرفت که چه کسی به تو گفت بیل بزنی؟ تو قرار بود روایات اهلبیت را جمع بکنی.
من نسبت به بعضی از این فیلمهایی که در سینما در مورد روحانیون و طلبهها ساخته میشود، انتقاد دارم. آنها دارند یک طلبهی خوب را، طلبهای نشان میدهند که حتماً برود کار بنّایی بکند؛ حتماً برود کار برنجکوبی بکند؛ حتماً برود … . چه کسی چنین چیزی گفته است؟! اگر یک طلبه که وظیفهاش این است که بین زن و شوهری را که دارند از هم طلاق میگیرند، آشتی بدهد، آشتی ندهد و برود بیل بزند، آیا مؤاخذه نمیشود؟
حضرت علی علیهالسلام در دوران حکومتشان، یک بار بیل به دست نگرفتند. آن دورانی حضرت بیل دست میگرفتند که ایشان را از انسانسازی محروم کرده بودند. بله، زمانی وظیفهی انسان این است که در کار تبلیغی برود بیل بزند و یا بنایی بکند، اما زمانی هم وظیفهاش این است که برود شخصی را از اعتیاد نجات بدهد و یا معارف اهلبیت را منتقل بکند.
پای پیاده
از شیخ عباس قمی نقل شده است كه خود میگفت: «زمانی كه در قم تحصیل میكردم، خیلی تنگدست بودم، تا جایی كه یك قران و دو قران جمع میكردم تا این كه مثلاً سه تومان میشد. آن را برداشته، از قم تا تهران پیاده میرفتم و با آن، كتاب خریده، به قم برمیگشتم و به تحصیل ادامه میدادم».[11]
آخوند نحس
امام خمینی رحمهاللهعلیه تعریف میکرد: «در دوران طلبگی و در دوران رضاخان که فشار بر روحانیت بسیار بود، همراه شیخ عباس قمی از مشهد به طرف تهران برمیگشتم.
در مسیر راه، ناگاه ماشین خراب شد و راننده به کمک خود گفت: «نکند آخوند سوار کردی که سبب خراب شدن ماشین شده است». کمک راننده نگاهی به عقب ماشین انداخت و مرا در ماشین دید.چون سید بودم، چیزی نگفت، ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: «اگر میدانستم تو را اصلاً سوار نمیکردم. نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت. یاالله! برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى».
شیخ عباس قمی کنار جاده نشست و بساط علمش را باز کرد و مشغول نوشتن شد و منتظر شد تا ماشینی او را سوار کند ، تا این که یک کامیون آجر از راه رسید و وی را سوار کرد.
شیخ از وقتی که سوار ماشین شد، شروع کرد به تبلیغ مذهب و خواندن احادیث، راننده هم مبهوت و شیفته گفته های او. بعد رو به شیخ کرد و گفت: «اگر اسلام این است، در دل و اعماق قلبم نفوذ کرد. من مسیحی هستم، اما شیفتهی اسلام شدم و میخواهم اسلام بیاورم». او مسلمان شد و خانوادهاش را هم مسلمان کرد.[12]
این میشود تلاش. دانشجویی که در حال تلاش است؛ کسبهای در حال تلاش است؛ آتشنشانی در حال تلاش است؛ پزشکی در حال تلاش است، اینها همه دارند تلاش میکنند.
از «بای بسم الله» تا «تای تمت»
علامه امینی برای نوشتن کتاب «الغدیر» به کتابخانههای مختلف دنیا از جمله عراق، هندوستان، پاکستان، مغرب، مصر و بسیاری دیگر از کشورهای دنیا سفر کرد. او دربارهی نحوهی تألیف این کتاب، چنین گفته است: «من برای نوشتن الغدیر، دههزار کتاب را از «بای بسم الله» تا «تای تمت» خواندهام و به یکصدهزار کتاب، مراجعهی مکرر داشتم».[13]
چه کسی میتواند چنین تلاشی بکند؟! این بزرگوار با این تلاشی که کرد و کتاب الغدیر را نوشت، شیعه را احیا کرد.
کلاسی که فقط یک روز در سال تعطیل بود!
مرحوم آیتاللّهاحمدیمیانجی، دربارهی علامه طباطبایی میگوید: یکی از خاطراتی که از ایشان به یاد دارم، این است که می فرمود: «دوازده سال نجف بودم و در این سالها، تنها دوازده روز درس را تعطیل کردم، یعنی سالی یک روز. در طول سال، فقط روز عاشورا را تعطیل میکردم».[14]
یعنی ایشان کلاسش را حتی در روز جمعه هم تعطیل نمیکرد! علما این تلاشها را کردند؛ چون تلاش را بهترین عبادت میدانستند.
3- برتر از جهاد
سومین فایدهی کار اقتصادی و تلاش این است که انسان ثوابی میبرد که برتر از ثواب جهاد است.
بیوقفه برای خدا
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم با گروهی از یارانش، از جایی عبور میکرد. به مردی برخوردند که سخت مشغول کار و فعالیت بود. اصحاب آن حضرت از کوشش و تلاش بیوقفهی آن مرد تعجب کردند و خدمت آن حضرت عرض کردند: «ای رسول خدا، چه خوب بود این تلاش و کوشش در راه خدا بود!» حضرت فرمود: «اگر هدفش از کار، خدمت به خود یا اولاد یا پدر و مادرش باشد، در راه خدا حساب میشود».[15]
از امام صادق علیهالسلام نقلشده است:
«الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[16]؛ کسی که برای خانوادهاش دارد کار میکند، مثل این است که در راه خدا دارد جهاد میکند.
کسی که در راه رفتن به مغازه یا سر کار تصادف بکند و کشته بشود، او هم شهید حساب میشود. ما اینها را در متونمان داریم. همچنین،در این متون داریم که اگر کسی برای امور علمی در مسیر از دنیا برود، او هم شهید حساب میشود.
4- بهرهمندی از اجر شهادت
چهارمین و آخرین مورد از فواید کار و تلاش، بهرهمندی از اجر شهادت است. به کسانی که کار و تلاش میکنند، پاداش شهید میدهند. از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است: «هرکس بکوشد تا خود را عزیز ساخته و از مردم بینیاز دارد، هممرتبهی شهید است».[17]
انسانی که کار میکند تا دست نیاز جلوی مردم دراز نکند، مثل شهید است. شهدا همینجوری بودند. آنها پرتلاش و پرکار بودند. سیرهی شهدا را بخوانیم تا ببینیم آنها، هم قبل از جبهه و هم داخل جبهه، چه تلاشهای عجیبی میکردند!
خواب در سجده
شخصی میگوید: « دشمن داشت همینطور خمپاره میزد، اینطرف و آنطرف. حاج مهدی باکری بالای دکل دیدبانی رفت. آن بالا تنها بود. هیچکس با او نبود. من نگران بودم. دیدم هیچ صدایی از او نمیآید. به یکی گفتم: «بلند شو! برو و ببین کجاست». او رفت و بیسیم زد. بعد، خبر آورد که ایشان، روی دکل، در سجده، از خستگی خوابش برده است».
خواب کیلومتری
میگویند شهید همت فقط توی ماشین فرصت میکرد بخوابد. موقعی که رانندهیشان داشت ایشان را از این مقر به آن مقر میرساند، ایشان در ماشین خوابشان میبرد. خودش میگفت من یک سال است که کیلومتری میخوابم. پرسیدند یعنی چه؟ گفت: «وقتی از اندیمشک به اهواز میرویم یا برمیگردیم، حدود 40 کیلومتر از مسیر را میخوابم؛ چون فرصت نمیشود از ماشین پیاده شوم. یا جلسه دارم یا باید به جایی سر بزنم».
سر به دیوار
شهید حاج مهدی باکری، بارها و بارها اتفاق میافتاد که موقعی که داشت غذا میخورد، سرش را روی دیوار میگذاشت و خوابش میبرد!
شهدا اینطور تلاش میکردند؛ خستگیهای عجیب در آن سرماهای طاقتفرسا میکشیدند؛ حاضر میشدند داخل رود وحشی اروند بروند و چندین ماه در آن آب سرد، توی اسفندماه، تلاش میکردند؛ در گرمای هوای تابستا،ن در آن گرمای پنجاه شصت درجهای اهواز، عملیات میکردند؛ در فکه، روی رمل راه میرفتند. آنها تلاش کردند و ثمرهی تلاششان هم شهادت بود و اجر شهادت را گرفتند.
اگر ما امروز در هرجایی که هستیم، اهل تلاش باشیم؛ اهل کوشش باشیم، برایمان پاداش شهادت نوشته خواهد شد، إنشاءالله.
[1] . وسائل الشيعة، ج 17 ، ص 76 .
[2] . سوره بقره، آیه 201 .
[3] . سوره بقره، آیه 282 .
[4] . سوره نساء ، آیه 32 .
[5] . مجلسی، 1403 ه.ق ، ج 3 ، ص 86 .
[6] . شمس، محمدرضا، 1394 ، افسانههای آنور آب، تهران، نشر افق، چاپ اول.
[7] . بحارالأنوار، ج 11 ، ص 127 .
[8] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5 ، ص 78 .
[9] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 74 ، ص 27 .
[10] . مجله گلبرگ، آبان 1381 ، شماره 35 ، شهادت آیت اللّه سیّدحسن مدرّس.
[11] . برگرفته از كتاب دیدار با ابرار، خلیل عبدالله زاده .
[12] . برگرفته از از بيانات امام خمينى رحمهالله علیه به نقل از آيت الله شيخ على پناه اشتهاردى در درس اخلاقشان در مدرسه فيضيه، برگرفته از كتاب: عاقبت بهخيران عالم ج 2 ، تأليف على محمد عبداللهى.
[13] . مجله افق حوزه، بیست و سوم مهرماه 1393 ، شماره 401 ، پدرم برای تألیف الغدیر به یکصد هزار کتاب مراجعه مکرر داشت.
[14] . مجله گلبرگ، آبان 1384 ، شماره 56 ، علّامه عصر (بزرگداشت علامه سید محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه)
[15] . بحارالأنوار، ج 5 ، ص 456 .
[16] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5 ، ص 88 .
[17] . بحارالأنوار، ج 15 ، ص 145 .
بدون دیدگاه