قبل از پنجاه سال که عمر بن عبدالعزیز خواست لعن حضرت علی علیه السلام را از منابر بردارد به او گفتند: اگر این کار را انجام بدهی مردم شورش می کنند. گفت: چه کار کنیم؟ گفتند: مگر علما فتوا بدهند. کاری از دست تو برنمی آید.

عمر بن عبدالعزیز نقشه ای کشید. یک پزشک یهودی داشت، با هم هماهنگ کردند. علمای مدینه را دعوت کرد. گفت: این پزشک از من یک درخواست دارد. ببینید چه می‌گوید؟ علما گفتند درخواستت چیست؟ گفت: من می خواهم با دختر حاکم ازدواج کنم. همه فقها گفتند نمی شود، ازدواج با یهودی اتفاق نخواهد افتاد. یهودی گفت: این فتوای شماست یا فتوای پیامبرتان؟ گفتند معلوم است فتوای پیامبر است، ما از خودمان فتوا نمی دهیم. گفت: چه طور پیامبر دختر به کافر داد شما دختر به کافر نمی‌دهید؟ گفتند علی کافر نبود. گفت پس چرا لعنش می کنید؟ در جواب ماندند. اگر بگویند مسلمان بوده، لعن ندارد، مجبور شدند بگویند از این به بعد کسی علی را روی منابر لعن نکند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید