من نیرومندتر از تو هستم

من نیرومندتر از تو هستم

ملك‌شاه سلجوقی بر فقیهی عزلت‌گزین وارد شد. حكیم در برابر پادشاه تواضع نكرد. سلطان خشمگین شد و گفت : من کسی هستم که فلان یاغی را به زنجیر كشیدم.حکیم پاسخی شایسته به وی داد که باعث شرمندگی سلطان شد...

ملک‌شاه سلجوقی بر فقیهی گوشه‌نشین و عارفی عزلت‌گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر برنداشت و در برابر پادشاه تواضع نکرد. سلطان خشمگین شد و به حکیم گفت: آیا نمی‌دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردن‌کش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به زنجیر کشیدم.

حکیم خندید و گفت: من نیرومندتر از تو هستم؛ زیرا من کسی را کشته‌ام که تو اسیر چنگال بی‌رحم او هستى. شاه با حیرت پرسید: او کیست؟ حکیم به نرمی پاسخ داد:‌آن نفس است. من نَفْسِ خود را کشته‌ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی، از من نمی‌خواستی پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است. ملک‌شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای خود خواست.[۱]

۱.هزار و یک حکایت تاریخى، ج ۳،‌ص ۶۹.

دیدگاه خود را بیان کنید :

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*