حجر بن عدی در آخرین لحظات عمر خود قبل از شهادت، بعد از آنکه مأموران معاویه از او خاستند وصیت کند؛ فرمود سه در خواست دارم:
- اجازه دهید ۲ رکعت نماز بگذارم .
حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد. پرسیدند : آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این سریعی نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم.[۱]
- پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با پیامبر روبرو شوم.[۲]
- فرزندم را زودتر از من به شهادت برسانید. زیرا می ترسم ، فرزندم وحشت و هراس شمشیر را که بر گردن من کشیده می شود ببیند و آنگاه از ولایت علی برگردد و باعث شود که ما دو نفر در منزلگاه آخرتی که خداوند آنرا به صابران وعده فرموده است کنار هم نباشیم (فرزند حجر همراهش بود و قرار بود او را بعد از پدر به شهادت برسانند).[۳]
[۱]. مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۲- ۱۳.
[۲]. کتاب اصحاب امیرالمومنین صفحه۵۸.
[۳]. کتاب اصحاب امیرالمومنین صفحه۵۷.