یک روز محمد رضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادر جان مرده شوره این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام». آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکاییها که از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانت ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند. حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکیهای ما را برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند. حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را از ایران میبردند … همین آقای ارتشبد نعمتاله نصیری که ما به او میگفتیم نعمت خرگردن ـ او یک گردن کلفتی مثل خر داشت! ـ میآمد خدمت محمدرضا، و گاهی من هم در این ملاقاتها بودم، میگفت آمریکاییها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواستهاند! محمدرضا میگفت بدهید!. [۱]
[۱] . کتاب ملکه پهلوی صفحه ۳۸۷.