نقل شده که شیخ مرتضی زاهد از عرفای بسیار زاهدی بود که شاگردانی عالی تربیت کرد. در اواخر عمر چشمانش ضعیف شده بود روزی منزل شخصی مهمان بود، فرمود: هوا گرم است، بادبزنی بیاورید. صاحب خانه پنکه ای آورد، روی صندلی گذاشت و روشن کرد و چون هوا خنک شد شیخ به آن شخص گفت: احسنت به این خارجی ها که چه چیزهای خوبی درست می کنند و چه خدمت هایی می کنند. آن شخص می گوید از اتاق بیرون رفتم، وقتی برگشتم دیدم شیخ زار زار گریه می کند. علت را پرسیدم، شیخ فرمود: از خارجی ها و مشرک ها تعریف کردم، نمی دانم این کار من درست بود یا نه؟[۱]
[۱]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۱٫