شهید ردانی پور و مراسم تشییع برادر شهیدش

چشم‌‌های بی رمقش که به من افتاد، خنده‌‌ای کرد و گفت: «بله. رسول شهید شد». نمی‌‌دانستم چه بگویم؟ رفته بودم تسلیت بگویم. خوشحال بود. می‌‌خندید. نفهمیدم دوباره کی به هوش آمد. چشم‌‌هایش نیمه باز بود، اشک‌‌هایش روی صورتش می‌‌ریخت. می‌‌گفت: «رسول یک تیر خورد و رفت. من این همه تیر خوردم، هنوز این جام». ... ادامه مطلب

دژبان 16 ساله و فرمانده لشکر

یکی از خصوصیات بارز شهدا این بود که در هر شرایطی رعایت قانون را مقدم می شمردند. وقتی که دژبان بسیجی، فرمانده لشکر را نمی شناسد و او را مجبور به سینه خیز می کند؛ حاج حسین خرازی بدون هیچ اعتراضی این کار را انجام می دهد... ... ادامه مطلب