خونم به جوش آمد

پدر شهید بروجردی تعریف می‌کند که روزهای شروع فعالیت محمّد بود که یک روز او را دیدم. آمد مغازه، در حالی که پیراهن سفیدش خونی بود. علت را پرسیدم. گفت:... ... ادامه مطلب

مادر من حضرت زهراست

آخرین بار در حرم حضرت معصومه(س) دیدمش. اسلحه ای به کمر داشت. می‌گفت: «حسین علاء برای قراردادی در راه بغداد است. قرار است او را در تهران ترور کنیم... ... ادامه مطلب

جانباز جنگ صفین

شخصی به نام محیی الدین اِربلی می­گوید : من و پدرم در یک قهوه خانه ای نشسته بودیم، فردی مقابل ما نشسته بود و در حال چرت زدن بود که کلاه از سرش افتاد و یک زخم بزرگ روی سر او ظاهر شد، از او سوال کردیم این زخم کاری روی سر شما جریانش چیست ؟ گفت این زخم یادگار جنگ صفین است، ما خنده مان گرفت ... ... ادامه مطلب