انوشیروان، خدمتکار مخصوص درباری داشت، که همواره در خدمتش بود، به او سه کاغذ داد، و گفت: هر وقت من خشمگین شدم و خشمم شدید شد این سه نوشته را یکی پس از دیگری به من بده. ... ادامه مطلب
مردی در مدینه می زیست که با دشنام به امام کاظم(علیه السلام) توهین می کرد؛ برخى از یاران امام، پیشنهاد مىکردند که او را تأدیب کنند؛ اما امام شدیداً ایشان را از این کار باز مىداشت. سرانجام برخورد کریمانه امام، او را به راه آورد. ... ادامه مطلب
مادر يكي از نمايندگان مجلس از دنيا ميرود و دفتر يكي از مراجع پيام تسليتي به اين عنوان آماده ميكند. «جناب دكتر... خبر ارتحال مادر شما به آيت الله العظمي... رسيد؛ ايشان با تمام وجود ناراحت شدند و...». اين پيام را به آن مرجع براي تاييد نشان ميدهند. مرجع تقليد ميگويد من با تمام وجود ناراحت نشدم؛ اين را عوض كنيد. ... ادامه مطلب
روزی خدمت امام رسیدم ایشان نامه ای را به من مرحمت فرمودند تا برای پخش به مسؤول خبر صدا و سیما برسانم. چند دقیقه بعد فرمودند: نامه را سریعا بیاورید.
آقا کلمه ای را تغییر و دوباره نامه را به من داده و فرمودند: حالا به واحد خبر بدهید. ... ادامه مطلب
در شب زفاف عايشه، پیامبر اکرم از کاسه شیری که بود جرعه ای نوشید و به عایشه داد. سپس فرمود: از آن كاسه به من بدهد، عرض كردم: ميل ندارم. فرمود: گرسنگي را با دروغ جمع مي كني؟ ... ادامه مطلب