به حكيمى (كه ظاهرا ابوعلي سيناست) گفتند: «پسرت بى‏ ادب است». گفت: «چرا؟». گفتند: «داشتيم مسافرت مى‌‌‏كرديم. هرجا ادرارش مى ‏گرفت، اين پسر شما، آقازاده، مى ‏پريد پاى اسب ادرار مى ‏كرد». گفت: «او پسر من نيست». گفتند: «يعني چه؟ او پسر شماست». گفت: «اگر پسر من بود روى اسب ادرار مى‏ كرد. براى اينكه همين مقدارى كه نگه داشت و پايين آمد برايش ضرر داشت».

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید