در این پژوهش با مطالعه بخشی از کتاب فمنیسم و جنگ و بررسی تجربه کشورهای عراق و افغانستان ، یافته ها و استدلال های مهم اندیشمندان مطرح دنیا را، پیرامون سیاست های کلی آمریکا تا به الان و تغییر رویکرد احتمالی آن در آینده، در میان بگذاریم.
در ادامه ترجمه فصل سیزدهم کتاب «فمنیسم و جنگ: مقابله با امپریالیسم ایالات متحده» (Feminism and War: confronting U.S. imperialism) نوشته «رابین ال رایلی، چاندرا تالپاد موهانتی و مینی بروس پرت» در اختیار علاقهمندان قرار داده خواهد شد.
نکات متن:
- تلفات غیرنظامیان زن به اندازه تلفات سربازان آمریکایی و متحدین در جنگهای عراق و افغانستان مهم نبود؛ اما در نهایت مردم متوجه خواهند شد که غیرنظامیان بیشتری به عنوان خسارت جانبی در جنگ به اصطلاح علیه تروریسم نسبت به کشته شدگان در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده آمریکا در افغانستان کشته شدند.
- در دسامبر 2006، بیش از 60 درصد از آمریکاییهای شرکتکننده در نظرسنجی گفتند که حمله به عراق یک اشتباه بود.[1]
- بیش از دو میلیون عراقی پس از حمله آمریکا به این کشور در سال 2003 تا ژوئن 2007 از کشورشان فرار کردند و 1.7 میلیون نفر در داخل این کشور آواره شدند.[2]
- در منطق لیبرالیسم همه زندگیها به یک اندازه ارزش گذاری نمیشوند و این منطق اغلب خشونت را به نام منافع ملی مجاز میداند.
- هر ماه از زمان شروع جنگ عراق، 3000 غیرنظامی عراقی کشته شدند.[3]
- اظهارات مسئولین ایالات متحده طوری به نظر میرسد که گویی کشتههای آمریکای شمالی [نظامیان آمریکایی] بسیار بیشتر از مرگ های آنها [غیرنظامیان عراقی] در عراق و افغانستان اهمیت دارد.
——————-——————————-————————–
متن تفصیلی:
«از چه ابزارهایی می توان برای انتقاد از جنگ [در عراق] استفاده کرد؟»
دیویس در سخنرانی اکتبر 2006 خود در کنفرانس فمینیسم و جنگ در سیراکیوز، نیویورک، از «ناتوانی جنگ» صحبت کرد و خواستار متقاعد کردن مردم و دولت ها برای توقف جنگ، به ویژه در عراق شد. او استدلال کرد که راههای فمینیستی بیشتری برای بازنمایی و درک جنگ در حوزه عمومی مورد نیاز است. در اینجا من فراخوان او را برای درگیر کردن با این چالش ها در زمینه درگیری مرگبار در عراق، جایی که جنگ هر روز به شیوه های بی شماری نمایش داده می شود و شاهد آن هستیم، پذیرفته ام. من بازنماییهای منتخب جنگ در عراق – از شمارش بدن گرفته تا داستانهای مبارزه و شکست – را بررسی میکنم و تلاش میکنم تأثیر آنها را بر نحوه «دید» مردم و دولتها به جنگ ردیابی کنم.
این سومین نوشته از سهگانهای است که در آن من جنگ را در طول پنج سال تحلیل کردهام، که همگی به این سؤال میپردازند که «برای متوقف کردن جنگ چه چیزی لازم است؟» (Hyndman 2003, 2007). هدف من، به عنوان یک فرد و بخشی از تلاشهای بزرگتر و جمعی، توقف خشونت علیه غیرنظامیان و مبارزه با دوگانگی مردم نسبت به آن خشونت، به ویژه در آمریکای شمالی است. به عنوان یک فمینیست و یک جغرافیدان، استدلال کردهام که برای تحریک تغییرات سیاسی به «دیدگاهها» و «نسخههای» پاسخگوتر از جنگ نیاز است. بهعنوان تحلیلی برای پیشبرد این پروژه، من به «ژئوپلیتیک فمینیستی» به عنوان راهی برای تولید دانش جنگ بهطور حساب شدهتر و رویکردی متفاوت به سیاست کمک کردهام (Hyndman 2004). با استفاده از این چارچوب در اولین مقاله از مجموعه خود، من استدلال کردم که شمارش جسد افراد غیرنظامی در افغانستان، درد و مرگ مردم عادی افغان را برای عموم مردم آمریکای شمالی آشکارتر می کند (Hyndman 2003). از نظر تاکتیکی، من پیشنهاد دادم که اگر کسی واقعاً تلفات افغانها را میشمرد، برای آمریکاییها مرگ «آنها» به اندازه مرگ آمریکاییها حساب میشد. واضح است که تلفات غیرنظامیان زن به اندازه تلفات سربازان آمریکایی و متحدین در جنگ مهم نبود، اما در نهایت مردم متوجه خواهند شد که غیرنظامیان بیشتری به عنوان خسارت جانبی در جنگ به اصطلاح علیه تروریسم نسبت به کشته شدن در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده آمریکا در افغانستان کشته شدند. برجسته کردن دورویی در تعداد اجساد به سود چه کسی است؟ منطق لیبرالیستی که اجازه این کار را می داد از نظر سیاسی مهم به نظر می رسید، اما برای توقف خشونت کافی نبود.
جنگ در افغانستان با حمله به عراق در مارس 2003 دنبال شد. همانطور که برای بسیاری دیگر، ایده این عمل من را برانگیخت و عزم من را برای اعتراض هم در خیابان و هم در صفحه تسریع کرد. همچنین باعث شد که ایمان به استدلالم برای شمارش افراد غیرنظامی را کنار بگذارم. چنین نظراتی همچنان مهم هستند اما کافی نیستند. در عوض، در مقاله دوم از این سه گانه، من استدلال کردم که تغییر سیاسی در قدرت روایت به عنوان شیوه ای برای بازنمایی جنگ نهفته است، که داستان های عشق، از دست دادن، و رنج از نظر سیاسی سرنوشت عراقی ها و آمریکایی های شمالی را به هم مرتبط می کند (Hyndman 2007). اگر بتوان جنگ را به گونهای نشان داد که زندگی روزمره مردم عراق را آشکارتر کند، بر دوگانگی غلبه میشد. من همچنان به این رویکرد اعتقاد دارم، همانطور که فکر میکنم شمارش افراد یک هدف سیاسی مشخص را دنبال میکند، اما هیچ یک از این رویکردها افکار عمومی را به اندازهای تغییر نداده است که بر تغییر در سیاست و عملکرد دولت تأثیر بگذارد.
این مقاله سوم با پیچیدگی متفاوت به اوج خود می رسد: از آنجایی که تعداد سربازان آمریکایی کشته شده در عراق از تعداد غیرنظامیان آمریکایی کشته شده در جریان 11 سپتامبر فراتر می رود، طنز تاریکی از «مرگ و میر» ظاهر می شود. مردم آمریکا دیگر حاضر نیستند شاهد کشته شدن سربازان «شان» در عراق باشند. حمایت از جنگ به شدت کاهش یافته است. در دسامبر 2006، بیش از 60 درصد از آمریکاییهای شرکتکننده در نظرسنجی گفتند که حمله به عراق یک اشتباه بود(Gamel 2006). همزمان با انتشار آمار 400 میلیارد دلاری برای هزینه های جنگ در عراق، محبوبیت پرزیدنت بوش در سال 2007 به 29 درصد رسید (Krugman 2007). هنگامی که در ژانویه 2007، رئیس جمهور از افزایش نیروها با 20000 سرباز آمریکایی دیگر خبر داد، تلفات غیرنظامیان عراقی و نظامیان آمریکایی افزایش یافت و رکورد روزانه بالاترین تعداد کشتهشدگان غیرنظامی از زمان آغاز جنگ را به ثبت رساند. آوریل، مه و ژوئن 2007 مرگبارترین ماه های ثبت شده برای سربازان آمریکایی از زمان حمله به عراق در سال 2003 بوده است (Urbina 2007). بیش از دو میلیون عراقی از حمله مارس 2003 تا ژوئن 2007 از کشور فرار کردند و 1.7 میلیون نفر در داخل کشور آواره شدند
(Swarns 2007)میزان مرگ و میر در سال 2008 تا حدودی کاهش یافت و برخی از عراقی ها به خانه بازگشتند، اما جنگ تا همین لحظه نوشتن من ادامه دارد.
در ادامه، استدلال های قبلی خود را با جزئیات بیشتری بیان می کنم، و به آنچه دیگران آن را انتقاد از خود می نامند (Anderson 1996) می پردازم. در بازاندیشی تحلیل خود، تاکید بیشتری بر پاسخ های جمعی به جنگ، هم در آمریکا و هم در داخل عراق از سازمان های فمینیستی آنجا نشات می گیرد. از کد پینک آمریکایی گرفته تا سازمان آزادی زنان در عراق، من برخی از راه هایی را بررسی می کنم که گروه های ضد جنگ ما را قادر می سازند تا پیروز جنگ باشیم. با این حال، در پایان روز، مخالفت سازمان یافته در ایالات متحده با جنگ در عراق با افزایش کشته های سربازان آمریکایی افزایش می یابد و خشونت به کشور بازگردانده می شود.
ژئوپلیتیک فمینیستی
من در بررسی سیاست تعداد اعضا، مفهوم ژئوپلیتیک فمینیستی را به عنوان یک چارچوب تحلیلی از خشونت نظامی و مرگ در عراق به کار میگیرم. در دو مقاله قبلی ام، استدلال کردم که ژئوپلیتیک فمینیستی رویکردی به روابط بین الملل است که راههای پاسخگوتر و مجسمتری برای دیدن و درک تلاقی قدرت و فضا (space) فراهم میکند. من در آن زمان این مورد را مطرح کردم، و هنوز هم ادعا میکنم که به تحلیلی اشاره دارد که مشروط به زمینه، مکان و زمان است، نه یک نظریه جدید ژئوپلیتیک یا نظم جدید فضا. به طور خاص، ژئوپلیتیک فمینیستی تلاش میکند تا مقیاسها و معرفت شناسیهای رایج تولید دانش در رابطه با روابط بین الملل را به چالش بکشد. این کتاب از دولت محوری تفسیر ژئوپلیتیک غالب، معرفت شناسی منسوخ تولید دانش همه جانبه، و تمرکز بر شیوههای مردانه نظامی کردن دولتها دوری میکند. تحلیلهای ژئوپلیتیک فمینیستی نسبت به امنیت نهادهای غیرنظامی، عبور از مقیاسهای امنیت کلان دولتها تا امنیت خرد مردم، خانه و معیشت آن ها بیشتر پاسخگو هستند. ژئوپلیتیک فمینیستی از فضای منسوخ شدهی ژئوپلیتیک نئورئالیستی، قصد دارد جنگ را به عنوان حوزهای از موضوعات انسانی زنده با نام، خانواده، و شهرهای محل زندگی دوباره مطرح کند. من با نشان دادن جنگ از طریق جایگشتها و تجسمهای مختلف روایت، استدلال کرده ام که ژئوپلیتیک فمینیستی به لحاظ معرفت شناختی، «توصیفات» بیشتری از جنگ ارائه میدهد که به طور مؤثرتری فقدان و رنج افراد متأثر از آن را منتقل میکند. تأثیر، جایگزین قدرتمندی برای دوگانگی است. ژئوپلیتیک فمینیستی گفتمان ژئوپلیتیک غالب را بیثبات میکند و اغلب از بین میبرد. مردم به اندازه دولتها موضوع ژئوپلیتیک هستند.
در حالی که میدانیم ارزش شمارش اجسام در عراق در طول زمان یا در فضا ثابت نیست، شیوههای رایج گزارش دهی تلفات به قدری عادی شده اند که در عین حال کارکرد قدرت ژئوپلیتیکی را که این اعداد و ارقام و داستانهایی را که برای آنها خوراک تهیه میکنند، مبهم و بازتولید میکنند. من هنوز از راههای ارتباطی بیشتر برای بازنمایی تلفات عراقی، با پیوند دادن عراقیها با آمریکاییهای شمالی به روشهایی که فراتر از شمارش کشتهها و مجروحان است، دفاع میکنم. شمارش اجساد مهم است، اما این تخریب قابل توجه زندگی و معیشتی که امروز در عراق رخ میدهد را به حساب نمیآورد. هیچ معیار یا مقیاسی از آسیب و خشونت نباید بر روایتهای مردم از رنج و فقدان غالب شود یا آنها را ساکت کند.
دو جنگ: از افغانستان تا عراق
«معیارهای مرگ و میر» جنگ، شمارش سربازان و غیرنظامیان کشته شده در درگیری های خشونت آمیز، به خودی خود نشان دهندهی ژئوپلیتیک جنگ است. مرگ سربازان نظامی به طور رسمی توسط ارتشهایی که آنها را برای جنگ میفرستند و خانوادههایی که پشت سر میگذارند، توصیف و به یاد آورده می شود؛ مرگ غیرنظامیان [اینطور] نیست. آمار مرگ و میر را که توسط منابع رسمی و غیر رسمی جمع آوری شده است را میتوان به دو بخش مردانه (سرباز) و زنانه (غیر نظامی) تقسیم کرد. در حالی که شمارش وسیله مهمی برای به خاطر سپردن است، اما در نحوه تبدیل افراد مرده گمنام به چهرههای انتزاعی که معانی سیاسی خشونت و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن را مبهم میسازد، دارای نقص است.
شمارش اجساد به اندازه کافی برای تخریب قابل توجه زندگی و معیشت در عراق توضیح نمیدهد. آنچه میبینیم و میخوانیم به دو معنا جزئی است: این یک بازنمایی گزینشی و همیشه ناقص از بحران موجود است و به شیوههای خاصی شکل گرفته است که در آن واحد نهادینه شده و انواع غالب معنا را منتقل میکند (Shapiro 1996). « بینایی همیشه مسئله قدرت دیدن است- و شاید خشونتی که در شیوه های تجسم ما وجود دارد» (Haraway 1991: 192)، پس « نورشناسی سیاست موضع گیری است.» این بازنماییهای جزئی، پاسخ یا عدم پاسخ ما به ژئوپلیتیک جنگ و رنجهای موجود را شکل میدهد. « بسیاری از بدبختیهای معمول نامرئی است. بسیاری از چیزهایی که قابل مشاهده است، معمولی یا روتین نیستند» (Kleinman et al. 1997: xiii). اینکه چگونه درگیری خشونت آمیز و مرگ در بستر جنگ نشان داده میشود، حداقل به اندازه میزان تخریب و مرگ برای یک جامعه مهم است.
سوال دشوارتر این است که چگونه میتوان بازنماییهای رابطهای «مسئولانه» از جنگ را تولید کرد که معانی از دست دادن، درد و ویرانی را بدون دامن زدن به درگیری بیشتر منتقل میکند. مهمتر از آن، کدام برداشتها و ادراک از جنگ در واقع افکار عمومی و اقدامات دولت را شکل میدهد، به طوری که ممکن است تلاشها برای پایان دادن به چنین خشونتهایی موفقیتآمیز باشد؟ در بازبینی ژئوپلیتیک فمینیستی در رابطه با شمارش جسد (body)، من برای تحلیلهایی بحث کردهام که تأثیرات خشونت را توسط زندگی و مرگ قربانیان شمارش شده در طول جنگ با مخاطبانی که این اطلاعات را مصرف میکنند، مرتبط میکند. من معتقدم که اکنون نیز مانند آن زمان، مسئولیت پذیری مبتنی بر معرفت شناسیهای تجسم یافته و قابل مشاهده است، اما معیارهای مرگ و میر در تجسم درد یا رنج جنگ ناکام هستند. ژئوپلیتیک فمینیستی در مورد کنار هم قرار دادن روایت های آرام و حتی خاموش از خشونت و فقدان است که کار جدا کردن نوشتههای ژئوپلیتیک غالب «ما» و «آنها» را انجام میدهد. در حالی که واسازی چنین نوشتههای دوگانه ای حیاتی است، ژئوپلیتیک فمینیستی قصد دارد داستانها و صداهایی را بازیابی کند که به طور بالقوه شرایط جنگ را در زمینه ای جدید بازسازی میکنند.
سکوت عمومی در مورد مرگ یا رنج بیگناهان در جنگ نوعی تصاحب سیاسی است. دفاتر مرگ، اگر بتوان آنها را چنین نامید، فهرستهای بسیار جنسیتی از «ما» و «آنها» بودند که نامشان را نمیدادند، آمریکاییها و افغانها، سربازان و غیرنظامیان. از نظر تلفات جانی، ارزش میهن پرستانه ای که برای آنها قائل شده و ارزش ژئوپلیتیکی آنها بسیار متفاوت بوده است (Hyndman 2007). یک نقد آشکار از موضع لیبرال این است که همه زندگی ها به یک اندازه ارزش گذاری نمی شوند، همانطور که گفتمان حقوق بیان می کند. با ایجاد این زنجیره هم ارزی، من برای پاسخگویی به همان منطق و اصولی که به نیروی نظامی در افغانستان اجازه می داد، یعنی منشور سازمان ملل متحد و قطعنامه شورای امنیت آن، استدلال کرده ام. نقد دیگر منطق لیبرال این است که اغلب خشونت را به نام منافع ملی مجاز می داند که بخشی از مدرنیته لیبرال است.
استدلال ضد جنگ و سیاست های لیبرال همراه آن در شمارش اجساد عراق (IBC 2004)، یک طرح مترقی و غیر انتفاعی برای تایید مرگ و میر گزارش شده در عراق به دلیل خشونت های اشغال و حفظ رکورد مرگ و میر عراقی ها، ضمنی است. IBC به منابع ثانویه از رسانه های معتبر متکی است که از آمار مرگ و میر، آمار وزارت بهداشت و گزارش های پلیس استفاده می کنند. این پروژه توسط بیست داوطلب از آمریکا و انگلیس اداره می شود. پروژه شمارش اجساد عراق با هدف ارتقای درک عمومی، تعامل و حمایت از بعد انسانی در جنگ ها از طریق ارائه مستندات قابل اعتماد و به روز از تلفات غیرنظامیان ناشی از جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ در این کشور انجام می شود. وظیفه “ضبط” به ویژه بر عهده شهروندان عادی ایالت هایی است که نیروهای نظامی آنها باعث مرگ و میر می شوند.
وب سایت آنها به ژنرال تامی فرانکز از فرماندهی مرکزی ایالات متحده استناد می کند، که میگوید: «ما شمارش اجساد را انجام نمیدهیم» و IBC انجام میدهد. IBC معتقد است: تلفات غیرنظامیان غیرقابل قبول ترین پیامد همه جنگ ها است. هر مرگ غیرنظامیان یک تراژدی است و هرگز نباید آن را عامل اصلی دستیابی به اهداف جنگی کشورها دانست، زیرا این ما نیستیم که این هزینه را می پردازیم (همان). همانند منطق لیبرال مداخله در افغانستان، IBC از قوانین بین المللی و رویکرد سازمان ملل به امنیت انسانی برای توجیه اقدامات خود استفاده می کند و آشکارا بیان می کند که مخاطبان آن مردم و دولت های آمریکا و بریتانیا هستند (BBC 2005)..
روش های شمارش اجسام هرگز اینقدر معنی نداشته است. من برای بحث در مورد نحوه انجام شمارش اجساد در عراق به طور مختصر منحرف می شوم. آمار مرگ و میر، روشها و فعالیتهای آکادمیک به طور گسترده در رسانهها پوشش داده شد، زمانی که مجله پزشکی انگلیسی The Lancet برای اولین بار یک مطالعه قبل از انتخابات ایالات متحده را در سال 2004 منتشر کرد که نشان میداد تعداد عراقیهایی که از زمان تهاجم ایالات متحده جان خود را از دست دادهاند به طور تصاعدی بیشتر از عراق بوده است. گزارش های شمارش بدن و سایر آمارها، طیف وسیعی از «معیارهای مرگ و میر» توسط منابع مختلف منتشر شد. تعداد مرگها و روشهای شمارش آنها بحثهای زیادی را ایجاد کرد. بحث در مورد اینکه چه کسی و چه چیزی دقیق تر است، به طور عجیبی به یک بحث بی اساس تبدیل شد. اما موضوع مهم چه بود؟
در اوایل اکتبر 2006، مطالعه دوم توسط همین محققان نیز در The Lancet منتشر شد. مطالعه دوم نشان داد که بیش از 650000 عراقی از زمان تهاجم مارس 2003 کشته شده اند. در یک لحظه نادر از تفسیر دانشگاهی، پرزیدنت بوش اظهار داشت که «روششناسی کاملاً بیاعتبار است» (Oziewicz 2006). نکته این مطالعه – که مرگ غیرنظامیان ممکن است بیشتر از حد انتظار باشد – به طور کامل (دوباره) با نظرسنجی رسانهها از کارشناسان مختلف در مورد سختگیری روشهای به کار رفته از بین رفت. در سال 2007، سرانجام سازمان ملل متحد با ارقام سنگین بر اساس داده های دولت عراق مربوط به صدور گواهی فوت، موضوع شمارش اجساد را بررسی کرد: هر ماه از زمان شروع جنگ، 3000 غیرنظامی عراقی کشته شده اند که 34000 نفر در سال 2006 کشته شده اند. ده برابر تعداد تلفات آمریکایی ها (Tavernise 2007a). با این حال خشونت این مرگ و میرها توسط سیاست شمارش اجساد مبهم شده است.
سپس من برای حسابداری رابطهایتر که از رویههای فمینیستی استفاده میکند، بحث کردم، حسابداری که به شمارش مرگهای خاموش و بینام در عراق و ایالات متحده اعتراض میکند. در 5 اکتبر 2005، نیویورک تایمز گزارش داد که 1929 سرباز آمریکایی در عراق کشته شده اند و مرگ سرجوخه جان استالوی در روز قبل را تایید کرد. این گزارش منظم دقیقاً به دلیل داستان صفحه اول روزنامه جالب بود: اینکه بسیاری از قربانیان طوفان کاترینا در لوئیزیانا هنوز چند هفته پس از وقوع فاجعه نامگذاری نشده بودند. «کمبود اطلاعات، تعداد کشتهها را از چهره انسان ربوده است» (Dewan 2005: A20). مداخلات دولت ایالات متحده در عراق و افغانستان، یا فقدان آن در نیواورلئان، نشان دهنده مأموریت ها، اهداف و بلایای مختلف است، اما زنجیره ای از معادلات را می توان از نظر محاسبه مرگ ایجاد کرد: درست مانند افرادی که عمدتاً فقیر و رنگین پوست بودند و در اثر طوفان کشته شدند. کاترینا سزاوار نامگذاری و یادآوری است، همچنین کسانی که در عراق و افغانستان هستند، چه سرباز باشند و چه غیرنظامی. (تا ژانویه 2008، تقریباً 4000 نفر از نیروهای آمریکایی در جنگ عراق کشته شدند، بدون اینکه خروجی در دسترس باشد.)
سایتهای متعددی که سوابق دقیق، بیوگرافی، عکسها و شرایط مرگ سربازان آمریکایی و ائتلاف را میزبانی میکنند، موضوع اصلی نگرانی نیست، به جز اینکه در اینجا به تلاشهای مجدانه نویسندگان آنها برای گنجاندن تمام جزئیات و داستانهای احتمالی افراد کشته شده اشاره کنیم. از نظر ژئوپلیتیکی، این پرسش که چه کسی شمارش میشود، به این پرسش مربوط میشود که «چه کسی حساب میکند؟» و «چه کسی اهمیت میدهد؟» «معیارهای مرگومیر» شمارش بدن به وضوح در بافت عراق نامتناسب است: قربانی شدن کالایی است و میهنپرستی برای سربازان تبلیغ میشود. انجام “فداکاری” نهایی، در حالی که مرگ عراقی ها به عنوان “بهایی که باید برای معرفی “آزادی و عدالت” پرداخت شود.
ایجاد یک تفاوت؟
بین شمارش اجساد ناشناس و (عمدتا) دیگر تلفات بینام، ارتباط بین اینجا و آنجا، ما و آنها، عمدتاً در رسانههای مصرف شده در غرب وجود ندارد. گزارش قتل مارگارت حسن، مدیر آژانس بین المللی کمک های غیردولتی CARE، در عراق یک استثنا مهم است. مرگ او یک داستان بود، زیرا او «یکی از آنها» و «یکی از ما» بود. او که ایرلندی الاصل با تابعیت بریتانیایی و عراقی به دنیا آمده بود، سی سال با شوهر عراقی الاصل خود در بغداد زندگی کرده بود. خانم حسن مخالف حمله آمریکا به عراق بود:؛ او پیش از ربوده شدن و به قتل رسیدن، دهها سال با کمک های خود نیازهای عراقیها را تامین کرده بود. (این قتل به ویژه با توجه به اینکه هم القاعده و هم بسیاری از عراقی ها خواستار آزادی او شده بودند، معمایی است.) داستان او بر بسیاری از کسانی که جنگ و تلفات آن را تماشا کردند، تأثیر گذاشت، عمدتاً به این دلیل که گفته شده بود. بیشتر آنها این طور نیستند. پوشش رسانهای خشونت چگونه میتواند قربانیان خود را در داستانهایی که درباره جنگ گفته میشود، به قهرمان تبدیل کند؟ هنگامی که خشونت یا فاجعه رخ میدهد، خبرنگاران همواره تعداد تلفات را در میان اتباع خود به عنوان اخبار مورد علاقه محلی جستجو میکنند. این شاید یک راهبرد جزئی باشد، اما راهبردی که تراژدی «آنجا» را به زندگی «اینجا» پیوند میدهد.
Gearoid Ó Tuathail (معروف به جرارد توال (Gerard Toal) (1996) روزنامه نگار Maggie O’Kane، یک روزنامه نگار ایرلندی که گزارشهایش از خطوط مقدم جنگ در بوسنی و هرزگوین بیانگر نوعی ژئوپلیتیک فمینیستی در کار است. روزنامه نگار اوکین (O’Kane) از نظر سیاسی و شخصی درگیر بازنمایی درگیری است. کار او «روشی از دید را ارائه میدهد که چارچوب بندی بوسنی در گفتمان ژئوپلیتیک غربی را به عنوان مکانی فراتر از جهان مسئولیت اخلاقی ما مختل میکند» (ibid. 171). «من مفهوم «چشم ضد ژئوپلیتیک» را پیشنهاد میکنم، نه بهعنوان یک راه جایگزین متمایز برای دیدن بوسنی که فراتر از ژئوپلیتیک است… [بلکه] چشمی که… دائماً از چارچوبهای فیلمنامهنویسی بوسنی در گفتمان ژئوپلیتیک غربی تخطی میکند، میشکند و فراتر میرود» (ibid.173).
در گزارش جنگ عراق، سابرینا تاورنیز (Sabrina Tavernise)، خبرنگار نیویورک تایمز (New York Times) (2007a, 2007b) توجه مشابهی به روایتهای دقیق از جنگ، درد و از دست دادن داشته است. با این کار، او نزدیکی اخلاقی خود را ایجاد میکند:
یک معیار دردناک از اینکه عراق در چهار سالی که من به اینجا آمده ام چقدر تغییر کرده است در تلفن همراه من وجود دارد. بسیاری از شماره های موجود در دفترچه آدرس مربوط به عراقی هایی است که یا از کشور فرار کرده اند یا کشته شده اند. یکی از اولین سیاستمداران اهل سنت: به ضرب گلوله کشته شد. یک خانواده سنی: به سوریه نقل مکان کردند… میانه روها عمدتا رفته اند. تلفن من شامل حداقل دوازده مورد برای خانواده های طبقه متوسط است که تسلیم شده اند و رفتهاند… من یاد گرفتم که خشونت چقدر مردم را تغییر می دهد، و چگونه اعتماد از بین می رود و جامعه را لایه نازکی از پارچه پروانه خورده باقی می گذارد که به راحتی پاره می شود. (Tavernise 2007b: 4.1).
Tavernise ارتباط مستقیمی بین خود و کسانی که فرار کرده اند یا مرده اند برقرار می کند. او همچنین به جغرافیای محله و رسیدگی به اجساد مردگان می پردازد:
یک مشکل جدی اجساد مردگان [ در محله سنی نشین داوودی ] است. تابستان گذشته آن ها هفته ای چند بار روی ریل راه آهن که در آن حوالی قرار داشت ظاهر می شدند. اما وقتی ساکنان با پلیس تماس می گیرند تا اجساد را بردارند، آنها نمی آیند. پلیس شیعه است و از منطقه می ترسد… چند هفته پیش جسد زنی پیدا شد. باران می بارید. یاسر [یک سنی چهل ساله که خانه اش نزدیک به محل تخلیه است] گفت که او را با پتو پوشانده و با پلیس تماس گرفته است. یک روز بعد پلیس رسید. آن ها زیر پتوی پر از آب سرک کشیدند و رفتند. یک روز دیگر بود که جسد را جمع کردند. شب ها آن را برداشتند، چراغ های جلو را خاموش کردند و مثل دزدان به سمت منطقه رفتند. (ibid.: 4.18)
Tavernise داستان های خود را در مقیاس هایی بهتر از شهر یا ایالت بازگو می کند. او اشاره می کند که بیش ترین اجساد شناسایی نشده در شش محله بغداد پیدا شده اند و می گوید که عراقی هایی که بیش ترین شکنجه را از خشونت ها متحمل شده اند، فقیرانی هستند که کم ترین توانایی حفاظت از خود در برابر آن را دارند:
ام قاسم، نظافتچی بغدادی، سه برادر، یک خواهر شوهر، یک برادرزاده، یک پسرخوانده و یک پسر را در سه سال گذشته از دست داده است. دو پسر دیگر او در شهر شمالی موصل زندانی هستند… در زمان صدام حسین، نگرانی اصلی او این بود که چگونه به خانواده اش غذا بدهد. حالا چگونه آن ها را زنده نگه دارد. (Tavernise 2007a)
در حالی که این گزیده ها جایگزین ضعیفی برای داستان های بلندی هستند که او منتشر کرده است، آن ها با مبارزات روزانه مردم در بغداد و جاهای دیگر ارتباط برقرار می کنند. من نمی توانم در مورد استراتژی های بازنمایی و شیوه های داستان سرایی روزنامه نگاران عراقی که بسیاری از این نوع گزارش ها را تهیه کرده اند، اظهار نظر کنم، زیرا آنها باید برای محافظت از جان خود ناشناس بمانند. به عنوان مثال، در داستانی درباره قتل زائران شیعه در مارس 2007، مقاله به سادگی بیان میکند که «یک کارمند عراقی نیویورک تایمز در گزارشی مشارکت داشته است» (Semple 2007).
من تاکنون در مورد گزارش های خبرنگاران درباره جنگ و شخصیت های برجسته کشته شده در عراق صحبت کرده ام. یکی از خوانندگان مقاله دوم من به درستی اشاره کرد که من تلاش های جمعی بیشتری را برای اعتراض به جنگ عراق در نظر نگرفته ام. Code Pink مستقر در ایالات متحده در پاییز 2002 به عنوان پاسخی بازیگوش به سیستم هشدار دهنده امنیت داخلی کد رنگی دولت بوش و همچنین به عنوان یک اعتراض جدی علیه جنگ در عراق شکل گرفت. زنانی که کد پینک را در آمریکا تاسیس کرده اند با گروه های ضد جنگ مانند سازمان آزادی زنان در عراق هماهنگ شده اند تا زنان عراقی را به آمریکا بیاورند تا داستان های خود را از خشونت، زنده ماندن و تلاش برای ترویج تفاهم و هم کاری در سراسر مرزها تعریف کنند. کد پینک همچنین کمپینی به نام «با کفشهایشان راه بروید» راهاندازی کرده است تا درد و رنج جنگ را برای غیرنظامیان عراقی تجسم و مجسم کند. به همین ترتیب، کمیته خدمات دوستان آمریکایی (2006) “نه یک مرگ بیشتر” را سازماندهی کرد، کمپینی که توسط تعداد سربازان آمریکایی به 3000 نفر راه اندازی شد. هر دوی این تلاشها، جنگ را در زمینههای روزمرهای که به سیاست (جغرافیایی) فمینیستی میپیوندد، میدانند.
در طول تابستان ۲۰۰۵، Cindy Sheehan – مادر Casey Sheehan، یک سرباز آمریکایی که در آوریل ۲۰۰۴ در عراق کشته شد، در خارج از مزرعه رئیس جمهور بوش در کراوفورد، تگزاس اردو زد تا در مورد جنگ اعتراض کند. او در طول مدت اقامتش در کرافورد توجه بسیاری از هم پیمانان خود را جذب کرد و بارها این سوال را مطرح کرد که چرا سربازان آمریکایی – پسران، دختران، شوهران، همسران و عاشقانشان – باید در عراق کشته شوند. شیهان با استناد به نام ها، جان ها و روابط از دست رفته برای آن ها، در متقاعد کردن آمریکایی ها در طیف سیاسی بسیار موفق بوده است که جنگ در عراق به قیمت جان آن ها تمام نمی شود. اعزام مادران علیه جنگ چیز جدیدی نیست. از مادران سربازان روسی که در چچن میجنگند تا مخالفان درگیری در سریلانکا، جبهههای مادران مدتهاست برای بسیج افکار عمومی، لابی کردن دولتها و تحریک خروج نیروها از مناطق جنگی مورد مناقشه سیاسی استفاده میشود (Yuval-Davis 2004; Hyndman and de Alwis 2003). مادران برای پسران و دختران مرده خود می ایستند، ظاهرا برای این اجساد به عنوان افرادی صحبت می کنند که زندگی آن ها توسط دولتی که آن ها را مستقر یا نابود می کند جدی گرفته نمی شود.
ژئوپلیتیک فمینیستی در چارچوب درگیری های خشونت آمیز جنگ را به عنوان داستان های افراد غیرنظامی به عنوان موضوعات سیاسی و اجتماعی مجسم می کند. امنیت و بقای دولت تنها داستان نیست. با این کار، ژئوپلیتیک فمینیستی بازنماییهای ژئوپلیتیک غالب و اغلب منسوخ شده و گفتمانی که آن ها بخشی از آن هستند را بی ثبات می کند.
پایان یک سه گانه: بدون بسته شدن
به نظر می رسد که “مرگ های آمریکای شمالی” ما بسیار بیشتر از “مرگ های آنها” در عراق و افغانستان اهمیت دارد. از مخاطرات نمایندگی سیاسی اینست که قدرتمندترین ارتش جهان امروز توسط گروهی از ناسیونالیستهای بیقرار رهبری میشود که غوطهور در فرهنگ ضدروشنفکری عاطفی و نظامیگری تهاجمی هستند (Ó Tuathail 2003: 857) “Tuathail” استدلال ویلیام کانلی را بیان می کند که اندیشه انسان صرفاً بازنمایی نیست، بلکه«فعال» است، که توسط سطحی ممکن می شود که از طریق رویارویی و مذاکره با جهان ایجاد می شود.
سونامی تأثیرگذار ناشی از حملات تروریستی 2001، سونامی گسترده و عمیقی است که نشانگر جسمی قدرتمندی برای اکثر آمریکایی ها ایجاد کرده است (همان: 859). جنگی که اکنون آمریکایی ها معتقدند ارتباط چندانی با حملات 11 سپتامبر ندارد.
وقتی تلفات “ما” عزادار و پخش می شود، مرگ و میرها به طور کامل ثبت می شود و خشونت جنگ زیر سوال می رود. این اجساد نامبرده در بافت عراق عموما غیرنظامی نیستند اما یمی از سربازان کالیفرنیایی ماریا روزیکا (2005) در آخرین اعزام خود از عراق نوشت که اخیراً من آمار تلفات غیرنظامیان را از یک افسر عالی رتبه ارتش آمریکا به دست آوردم.
مکان خوب برای جستجوی احکام مرگ غیرنظامیان عراقی مرکز رسیدگی عراق در بغداد و مراکز اطلاعات عمومی است که توسط ارتش ایالات متحده در سراسر عراق راه اندازی شده است.
عراقی هایی که توسط آمریکایی ها صدمه دیده اند حق دارند در این مکان ها ادعای غرامت کنند… این آمار نشان می دهد که ارتش ایالات متحده تلفات غیرنظامیان را ردیابی می کند. (Ruzicka 2005)؛ تاکید اضافه شده Ruzicka یک فعال پرتلاش بود که به طرح لایحه بسته غرامت 17.5 میلیون دلاری از طریق کنگره ایالات متحده برای قربانیان افغان و عراقی جنگ کمک کرد(مک کینون . 2005)
او و راننده اش در آوریل 2005 هنگام رانندگی به فرودگاه بغداد به قتل رسیدند. آیا محاسبه جسد او تأثیری بر خود جنگ داشته است؟ مسلماً او بهای گزافی را برای محکومیت های خود پرداخت، اگرچه به اندازه کافی عمر کرد تا غرامتی را برای خانواده های غیرنظامیان کشته شده در افغانستان و عراق بگیرد. تلاشهای او برای روایت داستانهای خانوادهها و موضوعات سیاسی تجسم یافته، حتی قربانیان، «نزدیکی اخلاقی» لازم برای پیوند «ما» و «آنها» را برقرار می کند. اقدامات روزیکا آمریکا را به انجام کاری سوق داد.
تلاشهای او بیان ژئوپلیتیک فمینیستی بود تا جایی که گفتمان ژئوپلیتیک مسلط را با مردمی کردن آن و با بسیج ایالات متحده بیثبات کرد. بسیج ایالات متحده به نام امنیت ملی به عراق حمله کرد که تا حدی امنیت مادی را برای غیرنظامیان مجروح و خانواده های کشته شدگان در آن تهاجم فراهم کند.
ماریا روزیکا مانند مارگارت حسن که هم «مثل ما» بود و هم «مثل آنها» سعی کرد از نزدیکی و آشنایی استفاده کند.
او مانند سابرینا تاورنیز در حالتی ژورنالیستی تر، این کار را با مستندسازی داستان ها و تلفات افراد آسیب دیده از جنگ در عراق برای لابی کردن دولت ایالات متحده و اطلاع رسانی به مردم آمریکای شمالی انجام داد. موضع من در بازنمایی جنگ به شیوهای که اعتراض علیه راهاندازی آن است، از استراتژیک گرفته تا قومنگاری تا چیزی در این میان، بیش از یک بار تغییر کرده است. در فوریه 2007، از آندره آ بوفا از کد پینک پرسیدم که به نظر او چه عاملی باعث تغییر افکار عمومی ایالات متحده از یک موضع طرفدار جنگ به یک موضع ضد جنگ می شود. صادقانه بگویم، من فکر میکنم این افزایش مرگ و میر سربازان آمریکایی است.
مردم از دیدن این همه پرسنل نظامی آمریکایی در کیسه های جسد به خانه بازگشته اند. عضویت در میان گروه های ضد جنگ که نماینده پرسنل نظامی فعال و سربازان بازنشسته است در حال افزایش است (اوربینا 2007.Military Families Speak Out , ) که در سال 2002 تاسیس شد , دارای 3500 عضو است که 500 نفر از آنها در شش ماه اول سال 2007 به آن پیوستند . سربازان بازنشسته عراق در سال 2004 آغاز شد و دارای 500 عضو است که 100 عضو در ماه مه و ژوئن 2007 به آن پیوستند. پروژه درخواست جبران خسارت، که به اعضای ارتش فعال در مورد نحوه ارتباط با کنگره آمریکا در مورد مخالفت خود با جنگ توصیه می کند، تقریباً دو هزار عضو دارد که تقریباً نیمی از آنها در شش ماه اول سال 2007 به آن پیوستند. در ژوئیه 2007 در حوالی ایالت نیویورک رانندگی کردم، دو بار در یک روز با یک اتوبوس سربازان بازنشسته عراقی مخالف جنگ ملاقات کردم. مخالفت با جنگ در عراق از سوی کسانی که مأموریت دارند با آن مبارزه کنند، همه جا وجود دارد.
سیاست بازنمایی و شناخت جنگ مدام در حال تغییر است. نیویورک تایمز در یک افشاگری تاریک بر اساس گزارشهای عالی، “شمارش جسد” خود را انجام داد و تعداد غیرنظامیان آمریکایی کشته شده توسط سربازان آمریکایی را که در عراق و افغانستان خدمت کردهاند، برشمرد. در ژانویه 2008، این روزنامه گزارش داد که حداقل 121 نفر توسط نیروهای نظامی کشته شده اند که سه چهارم آنها در زمان وقوع قتل هنوز در ارتش بودند. یک سوم قربانیان همسر، دوست دختر، فرزندان و سایر اعضای خانواده بودند(سونتاگ و آلوارز 2008.)
خشونت بازگردانده شد
در اینجا من این واقعیت را نشان دادهام که شناخت شناسی های مجسم شده و روایتهای بازگو شده از تجربه مردم از درد و رنج، راههای جایگزینی برای چارچوببندی جنگ ارائه میدهند. این پرسش که چه کسانی در این چشم انداز خشونت سیاسی به شمار می روند و چه کسانی سوژه محسوب می شوند، به ژئوپلیتیک فمینیستی اشاره دارد که ممکن است در برهم زدن حاکمیت غالب موفق تر باشد.
در فیلمنامه ژئوپلیتیکی «جنگ علیه تروریسم» در عراق و جاهای دیگر، ژئوپلیتیک فمینیستی بر روی نقاط قوت ژئوپلیتیک انتقادی بنا می شود و با این کار احتمالات سیاسی را با شناسایی شکاف ها در فیلمنامه های ژئوپلیتیک مسلط بازسازی می کند. اما فراتر می رود: روایت های کسانی را که تحت تأثیر درگیری های خشونت آمیز قرار گرفته اند، احیا می کند و ژئوپلیتیک را به سرنوشت مردم تبدیل می کند، نه صرفاً به عنوان مبارزات بین دولت ها بر سر نفت و سلاح های کشتار جمعی (گرچه جنگ در عراق نیز همین گونه است)
جسد افراد غیرنظامی هنوز اهمیت دارد، درست همانطور که داستان های بقا و از دست دادن مردم برای محاسبه اعداد و ارقام زمانی که بحث ها در مورد روش و منابع خشونت را مبهم می کند. اقدامات جمعی و سیاست ائتلافی برای اعتراض به جنگ ادامه دارد، با این حال به نظر می رسد که تلفات آمریکایی ها در سال 2006، پنج سال پس از آغاز جنگ، هنوز بیشتر از کشته های عراقی است.
—————————————————————————-
منابع:
[1] Gamel 2006
[2] Swarns 2007
[3] Tavernise 2007
بدون دیدگاه