بسم الله الرحمن الرحیم

 

بعد از اینکه فراز لعن را به پایان رساندیم و در رابطه با گروه های مختلف از دشمنان اباعبدالله صحبت کردیم؛ هم کسانی که فتوا داده بودند، هم اتاق فکر دشمن و هم عاملان به این جنایت، بعد می رسیم به فراز سلام: السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم

کل این فراز به جز کلمه ی جمیعاً که در فراز ابتدای زیارت بوده و اینجا نیست، در محرم و صفر سال گذشته توضیح داده ام. برای همین نیازی به تکرار نیست. اما می رسیم به این قسمت:

 

«السلام علی الحسین و عَلی عَلیِ بن الحُسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»

این یکی از مهمترین فرازهای زیارت شریف عاشورا است. بعد از اینکه ما به امام حسین (علیه السلام) سلام می دهیم می گوییم« و علی علی بن الحسین »، علی بن الحسین کیست؟

بعضی ها نظرشان این هست که علی بن الحسین، امام سجاد (عليه السلام) است و دلیلش هم این است كه امام سجاد، امام هستند، در این جا سلام بر امام آمده است. اما این جواب دلچسب نیست. عموم شارحین بر زیارت عاشورا هم این نظر را قبول ندارند. نظرشان این است که این «علی بن الحسین» ، علی اکبر است، به چندین دلیل:

1_ زیارت عاشورا مربوط به شهدای کربلا و واقعه ی کربلا است، لذا منظور از علی بن الحسین؛ علی اکبر است.

2_ حضرت علی اکبر درجه ی کمی نداشتند که ما بگوییم چون امام سجاد(عليه السلام) امام بودند … در بعضی روایات گفته اند اگر حضرت علی اکبر می ماندند، امام می شدند. حضرت علی اکبر این جایگاه را دارند.

بله؛ خداوند از قبل می دانست که حضرت علی اکبر به شهادت خواهند رسید اما بین عموم خاندان امام حسین (علیه السلام) هم این تصور بود که حضرت علی اکبر امام خواهند شد.

حتی این آمده که دشمن، زمانی که حضرت علی اکبر را به شهادت رساندند، برای عبیدالله بن زیاد و یزید پیام فرستادند که امامت تمام شد. اصلا یکی از دلایلی که امام زین العابدین (عليه السلام) را به شهادت نرساندند همین مورد بود؛ آنها تصورشان این بود که امام بعدی شهید شد و کار تمام شده است. دشمن پیروزی خودش را آنجایی میدانست که حضرت علی اکبر کشته شد.

 

برخورد امام حسین (علیه السلام) در لحظه شهادت حضرت علی اکبر هم این را نشان می دهد که حضرت علی اکبر یک ویژگی خاصی داشت که بقیه این ویژگی را نداشتند. حضرت علی اکبر، از جانب پدر که مشخص است، پدرشان امام حسین (علیه السلام) هستند و از جانب مادرشان هم لیلا است.  آن بیت شعر معروفی هم که برخی مداح ها به اشتباه برای لحظه ی شهادت ایشان می خوانند که امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: جوانان بنی هاشم بیایید/ علی را بر در خیمه رسانید/ بگویید مادرش لیلا بیاید … این لیلا مادر حضرت علی اکبر بود اما ظاهر امر این است که ایشان در کربلا حضور نداشتند. یعنی مورد معتبری نداریم که حضور حضرت لیلا در کربلا را آورده باشد. چنین چیزی نداریم و ظاهرا مادر ایشان زودتر از دنیا رفته بود. مثلا رباب مادر حضرت علی اصغر در کربلا بود اما مادر ایشان لیلا بود.

لیلا چه کسی بود؟

بعضی ها گفته اند لیلا دختر أبو مُرَّة بن عُروَة بن مسعود ثَقَفی بود. یعنی از قبيله بنی ثقیف. این یک نظر است.

اما بیشتر این گفته شده که لیلا دختر ابوسفیان بوده؛ یعنی خواهر ناتنی معاویه، استناد هم چندین روایت است. حتی یک جایی داریم که خود معاویه جمله ای را بیان می کند. معاویه در مجلسی نشسته بود، گفت به نظر شما بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خلفا چه کسی لیاقت خلافت را داشت؟ همه گفتند شما. گفت نه این طور نیست، علی اکبر داشت. چون علی اکبر از جانب پدر به بنی هاشم می رسد و از جانب مادر به بنی امیه می رسد و او این لیاقت را داشت که بر شما حکومت کند.

مرحوم علامه مجلسی در جلاء العیون می فرماید: علی اکبر در حُسن و جمال و فضل و کمال عَدیل و مانندی نداشت و به صورت شبیه ترین مردم به حضرت رسول (صل الله علیه و آله) بود. و هرگاه اهل مدینه مشتاق آن حضرت می شدند، به نزد آن امام زاده می آمدند و به جمال و به کمالش نظر می کردند. این ویژگی حضرت علی اکبر هست. امام سجاد (عليه السلام) هم در رابطه با برادرشان می فرمایند: چون علی اکبر نیّتِ میدان رفتن پیدا کرد، پیش پدرم امام حسین (علیه السلام) آمد، تا اجازه میدان رفتن گرفت اشک از چشمان پدرم جاری شد. حضرت به صورت او نگاه کرد … و جریان ادامه پیدا می کند که ان شالله آخر صحبت ها به عنوان یک جمله روضه خواهم گفت.

اولین شهیدِ بنی هاشم در جریان کربلا هم حضرت علی اکبر است. موقعی که دیگر یاری برای امام حسین (علیه السلام) باقی نمانده بود، حضرت علی اکبر آمد و اذن میدان گرفت. قبل از حضرت علی اکبر هم از بنی هاشم کسانی آمدند اما امام حسین (علیه السلام) اجازه ندادند. مثلا ابتدا فرزندان عقیل آمدند. امام فرمودند نه شهادتِ پدرتان برای شما کافی است برگردید. واثق آمد، امام اجازه نداد. اما به محض اینکه حضرت علی اکبر آمد، امام اجازه دادند. امام بلافاصله اجازه دادند و فرمودند برو به میدان.

 

در زیارت ناحیه مقدسه هم که منتسب به وجود نازنین بقیه الله هست، ایشان هم همین جمله را بیان می فرمایند: السَّلَامُ عَلَیكَ یا أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیرِ سَلِیلٍ؛ سلام بر اولین کسی که از این نسل کشته شد.  

 

شهادت ایشان هم شهادت دلخراشی بود. شهادت چند نفر از شهدای کربلا خیلی دلخراش بود، از جمله شهادت ایشان! آدم در روضه خواندن هم باید دقت کند که همه چیز را نگوید، اما به هر حال شهادت حضرت علی اکبر دلخراش بود. داستان از این قرار هست که حضرت علی اکبر می آیند تا از پدرشان اجازه میدان بگیرند. امام بلافاصله اجازه می دهند. می فرمایند وارد میدان شو اما در مقاتل نوشته اند: ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ ؛ حضرت یک نگاه مایوسانه به این جوانش علی اکبر انداخت، صدا زد: یابن سعد قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی؛ ای پسر سعد! خدا رحمت رو قطع کنه همانطور که رحم مرا قطع کردی، علی اکبر وارد میدان می شود، جنگ نمایانی انجام می دهد، سپس بر می گردد پیش پدرش، به پدر می گوید: بابا! تشنگی دارد مرا می کشد، آیا جرعه آبی هست به من بدهید؟ اینجا اهل دل گفته اند که علی اکبر می دانست که آبی نیست، پس چرا وارد شد؟ چون دوست داشت یکبار دیگر پدرش را ببیند و با ایشان وداع کند. امام حسین (علیه السلام) هم فرمودند: علی جان، پدرت هم تشنه است، زبان را داخل دهان او قرار دادند…

 

فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ؛ علی اکبر وارد میدان شد، وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ؛ بسیاری از افراد دشمن را به درک واصل کرد اما فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ؛ این ملعون، مُنقذ عبدی یک ضربه ای به سر مبارک ایشان کوبید، اینجا در مقاتل نوشته اند ظاهرا علی اکبر از اسب به زمین نخورد، اینجا بود که خون علی اکبر روی چشمان اسب قرار گرفت! اسب تربیت شده بود و می دانست که وقتی بدن سوار کارش روی گردنش قرار گرفت باید برگرده، اسب چشماش نمی دید به جای اینکه برود به سمت خیمه ها رفت به سمت دشمن! این ملعونین هم با هر چه که در دستشان بود از او پذیرایی کردند! به زمین افتاد، إربا إربا … امام حسین (علیه السلام) سوار بر اسب بودند، آمدند، راوی می گوید: هنوز مرکب امام به نزدیکی علی اکبر نرسیده، آقا خودش را از اسب به زمین انداخت، خودش را روی زمین کشان کشان آوردند، وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ؛ صورت به صورت فرزندش گذاشتند، صدا زدند علی جان عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ؛ بعد از تو دیگه خاک بر سر دنیا، آنجا بود که برگشتند به جوانان بنی هاشم فرمودندک علی تکه تکه شده، یک بوریایی پارچه ای چیزی با خود بیاورید …

 

وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید