«حسین رجوی» و همسرش «راضیه جلالیان» پدر و مادر مسعود، اهل مشهد بودند. پدرش دفتر اسناد رسمي داشت. البته پدرش، چندان هم انسان درست‌كاري نبود و براي بسياري از پرونده‌ها رشوه مي‌گرفت تا كار آن‌ها را راه بيندازد. حسين رجوي به يكي از دوستان و آشنايان خود مي‌گويد: « چون مي‌خواهم حق به حق‌دار برسد و حقوق مردم احياء شود، از آنان رشوه مي‌گيرم تا كارشان را درست كنم. و از طرفي، خودم نيز به اين پول نياز دارم و پس از اين كه وضع مالي‌ام بهبود يافت، رشوه هاي گرفته شده را در راه خدا صدقه مي‌دهم» و با اين توجيه، شديداً به رشوه‌خواري آلوده شده بود.

مادر رجوي زن ساده و تنهايي بود و هميشه مي‌گفت: «بر پدر حنيف‌نژاد، لعنت كه مسعود را كشيد به اين راه و ما پدر و مادرها را بدبخت كرد. من شب و روز، به حنيف‌نژاد لعنت مي‌كنم.

من بچه ندارم، چندتا پسر دارم، انگار كه ندارم! اگر مسعود راست مي‌گويد و مسلمان است، رضايت پدر و مادر شرط است. من كه از او هيچ راضي نيستم و هميشه نفرينش مي‌كنم. راه او، راه اسلام و خدا نيست و اسم او را جلوي من نياوريد».

مادرش مي‌گفت: «مسعود پيش خدا مسئول است. اگر مسلمان است و اين حرف‌ها را مي‌فهمد (حالا من بي‌سواد) او كه سواد دارد، كوچكي و بزرگي را نمي فهمد، دلش براي من نمي سوزد. صبر و تحملم تمام شده است. اين خر طبسي(مسعود) زندگي من را تباه كرد. من از او راضي نيستم. دل من شكسته است. او مسلمان نيست. هر كس من را مي‌بيند، مسعود را نفرين مي‌كند؛ به پدرش لعنت مي‌فرستد. پدر و مادرهاي افراد سازمان نيز او را لعنت مي‌كنند. او بايد بيايد توبه كند. او كه يك خر طبسي بيشتر نيست، او را به اين كارها چه؟ مي‌خواهد بزرگي كند.

او زندگي‌مان را از هم پاشيد و برادرانش را نيز آواره و بدبخت كرد. من او را عاق كردم و شيرم حرامش باشد».

وقتي كسي از اطرافيان، نامي از مسعود مي‌برد، مادر مسعود مي‌گفت: «اسم او را نبريد. دنداني كخي بود،كشيدم و انداختم بيرون. آوارگي بچه‌هايم و نديدن بچه‌هايم و تنهایی‌ام، همه‌اش تقصير مسعود خير‌نديده است».[1]

 

[1]  . http://www.habilian.ir/fa/mko-leaders/مسعود-رجوی.html                                         

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید