روزی امام حسن مجتبی علیه السلام لباس بسیار فاخری پوشید، وضع خود را آراسته کرد و عطر زد و سوار بر مرکب شد و در صورتی بسیار عالی از خانه خارج شد. در بین راه شخصی که یهودی بود و از شدت فقر و تنگدستی، لباسهای مندرس پوشیده و لاغر و ضعیف بود و وضع اسفناکی داشت و به او برخورد کرد و حضرت را متوقف کرد و گفت: «من از جدت رسول خدا صل الله علیه و آله شنیدم که میگفت: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، در حالی که من دنیا را چون بهشتی پر نعمت برای تو که مؤمن هستی میبینم و برای خودم که کافر هستم به مانند زندانی که از سختی آن در معرض هلاکت هستم». حضرت در پاسخ فرمود: «اگر از آنچه خدا از آتش جهنم و عذاب سخت برایت آماده کرده خبر داشتی میفهمیدی که اینک با این همه فقری که داری در بهشتی زندگی میکنی که بسیار پر نعمت و وسیع میباشد». [1]
[1] – شنیدنیهای تاریخ 137
بدون دیدگاه