چون مالك روانه مصر شد و به شهر «ایلكه» که بین «مصر و یَنبُع» واقع شده رسید، « نافع» غلام عثمان وعامل نفوذی معاویه نزد وی آمد و آن قدر در رکاب مالک تظاهر به خدمت کرد که خاطر مالک از او آسوده گشت تا بالاخره این غلام در شهر «قُلزُم)) شربتی از عسل را به زهر آمیخت و به خورد مالک داد که بر اثر آن مالک زندگی را بدرود گفت.
پس از آن که خبر مرگ مالک به معاویه رسید وی چنین گفت : « الا وان لله جنودا من عسل، بدانید که خدا را از عسل لشکرهاست!»
بدون دیدگاه