خانم دباغ تعریف میکنند که یکی از زیباترین خاطرههای ما مربوط به روزی است که قرار بود فردای آن به تهران حرکت کنیم. امام رحمهاللهعلیه در آن روز فرمودند همه افرادی که در اقامتگاه بودند، شب به محل سکونت ایشان بیایند. حدود بیست نفری بودیم که بعد از نماز جمعه خدمت امام رحمهاللهعلیه رفتیم. ایشان نصیحت و دعایی کردند. بعد اظهار قدردانی فرمودند که ما شرمنده شدیم از اینکه خدمتی در خور نکرده و کاری انجام ندادهایم. سپس فرمودند: شما با این هواپیما همراه من نباشید. چون احساس خطر هست و شما بگذارید این خطر تنها برای من باشد. در آن لحظهها ما به یاد آن وداع شب عاشورای امام حسین علیهالسَّلام افتادیم.[1]
[1] . سرگذشت های ویژه از امام خمینی (رحمه الله علیه) ج 3 ص 84 .
بدون دیدگاه