در زمان حضرت موسی علیهالسَّلام، فرد گنهکاری به ایشان گفت: «ای موسی! کجا می خواهی بروی؟» گفت: «می خواهم برای مناجات به کوه طور بروم.» گفت: «برو به خدا بگو هر گناه که خواستم کردم، چرا عقابم نمیکنی؟!» خیلی عجیب است حضرت موسی علیهالسَّلام رفت کوه طور مناجات را کرد ولی این پیغام را نگفت. مناجات که به اتمام رسید خطاب رسید: «ای موسی تو حرف بنده ما را نیاوردی و به ما نگفتی.» حضرت موسی علیهالسَّلام عرض کرد: «خدایا تو به هرچیز آگاه و عالمی، او حرفی زد که من حیا کردم آن را نقل کنم.» خطاب رسید: «ای موسی! برو به بنده ما بگو عقابت کردم خبر نداری» گفت: «خدایا او چطور عقاب شد که خود خبر ندارد؟» فرمود: اولین عقابی که به بنده گنهکارم میدهم این است لذت مناجاتم را از دهانش بیرون میآورم. نماز بخواند لذت نمیبرد، دعا بخواند لذت نمیبرد، از مناجات کیف نمیکند، از صحبت با من حالی به او دست نمیدهد، اولین عقابم این است این مزه را از دهانش بیرون میآورم. همان مزه که در روایت آمده، ای کسی که یادت برای ذاکرین شیرین است این شیرینی را از زبانش بیرون می آورم.