مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمت الله علیه)، صاحب مفاتیح الجنان که شما هر دعایی میخوانید ثواب برای ایشان مینویسند، کتابی از کسی به عنوان عاریه گرفته بود. بعد از فوتشان یکی از فرزندانش کتاب را به برادرش میدهد تا به صاحبش بدهد.
شب در عالم خواب میبیند که حاج شیخ با عصبانیت به او میگوید: «کتاب عاریه مردم را چرا سالم به دستش ندادی و به جلد آن آسیب رساندی؟»
روز بعد برادرش میپرسد: «با آن امانت چه کردهای که من دیشب چنین خوابی دیدهام؟».
برادرش میگوید: «هنگامی که آن را میبردم تا به صاحبش بدهم از دستم افتاد و گوشه جلد آن کمی خم شد». بعد میروند و کتاب را از صاحبش گرفته و صحافی میکنند و به او بر میگردانند. روز بعد درب منزل زده میشود و طلبهای سؤال میکند: آیا منزل حاج شیخ عباس اینجا است؟
گفتند: آری
طلبه میگوید: شب گذشته من حاج شیخ را در خواب دیدم و ایشان فرمود که به شما بگویم که چون شما کتاب را صحافی کرده و به صاحبش دادید، عذاب قبر از من برداشته شد. [1]
[1] . داستانها و حکایتها، سیّد مهدی شمس الدین، صفحه ۷۸.
بدون دیدگاه