اصول حاکم بر جامعه قرآنی – جلسه 43 – با موضوع : اطاعت از ولی و ولایت پذیری

اصول سیاسی

ولایت‌پذیری

 یکی دیگر از اصولی که باید در یک خانواده شیعی و قرآنی وجود داشته باشد، ولایت پذیری است. در آیات و  روایات ما پیرامون ولایت مداری و ولایت‌پذیری مطالب مختلفی مطرح شده است.

ولایت‌پذیری یعنی اطاعت و مسئولیت پذیری توام با شناخت، ولی اگر ما ولی و وظیفه‌ی خودمان را نسبت به او درست شناختیم، آن موقع از او اطاعت و تبعیت خواهیم نمود. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر و از قول ایشان به مؤمنین می‌فرمایند:

«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[1]، بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.

ودر آیه‌ای دیگر می‌فرماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ»[2] ، ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر اوصیای پیامبر را.

ما شیعیان در این‌که «أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» قطعا اهل بیت هستند، اختلافی نداریم. ما همانطور که از خدا اطاعت می‌کنیم، باید از پیامبر خدا هم اطاعت نماییم. همانطور که از پیامبر خدا اطاعت می‌کنیم باید از ولی و امام نیز اطاعت کنیم. همانطور که نمی‌شود کسی بگوید من خدا را قبول دارم اما پیامبر را قبول ندارم، همانطور هم نمی‌شود کسی بگوید من پیامبر را قبول دارم اما اهل بیت را قبول ندارم؛ چیزی را که خداوند فرموده باید اطاعت کنیم. خداوند فرموده از پیامبر و از اهل بیت اطاعت کنید، پس بر ما واجب است اطاعت کنیم.

ورود به پرتو مومنان یا کافران؟

شخصی خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام رسید و از حضرت پرسید: کمترین چیزی که انسان در پرتو آن جزء مومنان خواهد شد چیست؟ و کوچکترین چیزی که با آن جزء کافران می‌شود چیست؟

حضرت فرمودند: «کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمره گنهکاران در می‌آید این است که ولایت ما را نپذیرد. آن شخص منظور حضرت را جویا شد. حضرت فرمودند همان‌هایی که خداوند اطاعتشان را در ردیف اطاعت خود و اطاعت پیامبر قرار داده است، و فرموده «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ»[3]، آن مرد پرسید: «فدایت شوم! برایم روشن تر بیان کن»، حضرت فرمود: «آنانی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در موارد مختلف و در خطبه‌ی روز آخرش آنها را یاد کرد و فرمود:

«إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» [4]میان شما دو چیز سنگین و گران‌بها می‌گذارم، اگر بدان چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: قرآن و عترت من اهل بیتم، و این دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من درآیند.

حضرت تبیین فضا می‌کنند که چقدر فضای زمان ایشان مسموم و فتنه آلود بوده که شخصی که حضرت را با امیرالمومنین خطاب می‌کند، هنوز جایگاه امیرالمومنین و جایگاه اهل بیت را نمی‌داند.

این یک مشکل اساسی امت اسلام بود که بعد از پیامبر کاری کردند که مردم در جهل و غفلت باقی بمانند.

از امام سجاد علیه‌السلام نقل شده:

«طاعَةُ وُلاةِ الأمرِ تَمامُ العِزِّ»[5]  فرمان بردن از فرمانروايان (الهی) كمال عزّت است.

اگر انسان می‌خواهد عزت پیدا کند با ولایت باشد. فقط کسانی که دست در دامان اهل بیت دارند عزت پیدا می‌کنند و الا دیگران چیزی ندارند که بخواهند با آن عزتی داشته باشند.

در روايتي از امام صادق علیه السلام آمده است: «خداوند اعمال نيكوی بندگان را نمی‌پذيرد، در صورتی كه رهبری غيرالهی بر آنان فرمان‌روايی داشته باشد.»

بازپرسی از نعمت اهل بیت

روزی امام صادق یکی از ائمه اهل سنت به نام ابو حنیفه را می‌بینند. از او سوال می‌کنند ابوحنیفه منظور از این آیه قرآن که می‌فرماید: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»[6] سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشته‌اید بازپرسی خواهید شد.

ابوحنیفه می‌گوید این نعمت‌ها همین چیز‌های خوردنی و پوشیدنی‌هاست. حضرت می‌فرمایند: اگر تو مهمانی جایی رفتی و بعد از بیرون آمدنت صاحب‌خانه از تو پرسید (چه خوردی و یا چه پوشیدی؟) آیا این در شأن صاحب خانه است؟ گفت نه آقا. حضرت فرمودند پس آیا در شأن خداست که بخواهد در مورد همین خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها از تو سوال کند؟ گفت نه. حضرت فرموند پس چیست؟ گفت نمی‌دانم. حضرت فرموند: آن نعمت ما اهل بیت هستیم. از ما اهل بیت سوال خواهد شد.

از شما می‌پرسند نسبت به اهل بیتتان چگونه بودید؟ آیا اطاعت پذیر بودید یا نه؟ آیا فرامین ائمه را پذیرفتید یا نه؟

یاران ائمه بعضی ولایت‌پذیر و بعضی نبودند.

نیمی از انار حلال و نیم دیگر حرام

عبدالله بن ابی یعفور یکی از افراد ولایت‌پذیر بود. وی روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود و از وجود مقدس آن حضرت بهره‌مند می‌شد. عبدالله درضمن سخنانش کلامی را بیان کرد که مورد توجه امام قرار گرفت؛ سخنی که از منتهای اخلاص وی ریشه گرفته بود و از اعماق جانش برمی‏ خواست. او به پیشوای ششم عرضه داشت: «ای مولای من! قسم به‏ خدا! اگر اناری را دو نصف کنی و بفرمایی که نصف آن حلال و نصف‏ دیگرش حرام است، مطمئنا شهادت خواهم داد که آنچه را گفتی حلال، حلال است؛ و آنچه را که فرمودی حرام، حرام است؛ و هیچ گونه چون ‏و چرا نخواهم کرد.» امام صادق علیه السلام  فرمود: «خدا تو را رحمت‏ کند، خدا تو را رحمت کند.»[7]

امام زمان علیه السلام که تشریف آوردند، هرچه را فرمودند، باید اطاعت کنیم. آیا خودمان را این گونه آماده کردیم؟ ممکن است امام زمان علیه السلام نکته‌ای را بفرمایند که با نظر ما سازگاری نداشته باشد. ملاک، نظر امام زمان علیه السلام است. آیا خودمان را طوری تربیت کردیم که  فقط آن چیزی که امام زمان علیه السلام خواسته‌اند را انجام دهیم؟

برو داخل تنور بنشین

بعضی از یاران ائمه اینگونه نبودند، مثل آن داستان مشهور که مأمون رقّي –که يکي از دوستان امام جعفر صادق عليه‌السلام است- حکايت نمايد که: 

در منزل آن حضرت بودم، که شخصي به نام سهل بن حسن خراساني وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: 
ياابن رسول اللّه! شما بيش از حد عطوفت و مهرباني داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است که قيام نمی‌کنيد و حق خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمی‌گيريد، با اين که بيش از يکصد‌هزار شمشير زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟! 
امام صادق عليه‌السلام فرمود: آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد و سپس به يکي از پيش‌خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن. همين که آتش تنور روشن شد و شعله هاي آتش زبانه کشيد، امام عليه‌السلام به آن شخص خراساني خطاب نمود: برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين. 
سهل خراساني گفت: اي سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده. خداوند شما را مورد رحمت واسعه‌ی خويش قرار دهد. 
در همين لحظات شخص ديگري به نام هارون مکي -در حالي که کفش‌هاي خود را به دست گرفته بود- وارد شد و سلام کرد. حضرت امام صادق علیه السلام‌، پس از جواب سلام، به او فرمود: اي هارون! کفش‌هايت را زمين بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشين. 
هارون مکي کفش‌هاي خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه‌اي، داخل تنور رفت و در ميان شعله‌هاي آتش نشست. آن‌گاه امام عليه‌السلام با سهل خراساني مشغول مذاکره و صحبت شد و پيرامون وضعيت فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبي را مطرح نمود. مثل آن که مدت‌ها در خراسان بوده و تازه از آن‌جا آمده است. پس از گذشت ساعتي، حضرت فرمود: اي سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است. 
همين که سهل کنار تنور آمد، ديد هارون مکي چهار زانو روي آتش‌ها نشسته است، پس از آن امام عليه‌السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد. 
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراساني کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص که مطيع ما مي‌باشد پيدا مي‌شود؟ سهل پاسخ داد: هيچ، به خدا سوگند! حتي يک نفر هم اين چنين وجود ندارد. 
امام جعفر صادق عليه‌السلام فرمود: اي سهل! ما خود مي‌دانيم که در چه زماني خروج و قيام نمائيم؛ و آن زمان موقعي خواهد بود، که حداقل پنج نفر هم‌دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم.[8]

 در جای دیگری آمده،

تعدادی یار و یاور به اندازه گوسفندان

شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: چرا نشسته‌اید و برای گرفتن حقّتان قیام نمی‌کنید؟ به خدا قسم اگر امیرالمومنین(ع) این تعداد یار و یاور داشت (صدهزار، بلکه دویست‌هزار نفر) هرگز دیگران در گرفتن حق وی طمع نمی‌کردند! آنگاه امام صادق فرمود: اگر به تعداد این گوسفندان یاور داشتم قیام می‌کردم! وقتی گوسفندان را شمردند، دیدند تنها هفده عدد بودند! «… فَقَالَ: وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَرَ»[9]

این که ما شنیدیم یاران امام زمان 313 نفر‌اند؛ ممکن است به ذهن خیلی از ما آمده باشد که آیا الان 313 نفر  نیستند؟ آیت الله بهاءالدینی می‌فرمایند امام زمان 313 یار مثل امام خمینی رحمة الله علیه می‌خواهند، نه جور دیگر. البته می‌دانیم که 313 نفر فرماندهان امام هستند، که هر فرماندهی زیر مجموعه‌اش چند هزار نفر می‌باشد. یعنی اینطور نیست که ما چون جزء 313 نفر اگر نباشیم، دیگر هیچ جا نیستیم، ان‌شاءالله همه ما در رکاب امام زمان هستیم، اما ممکن است که جزء فرماندهان نباشیم.

ائمه بزرگوار معصومین اینطور یاران ولایت‌پذیری می‌خواستند.

ولایت در زمان غیبت

زمانی که پیامبر نبودند، جانشینان ایشان یعنی ائمه بزرگوار معصومین بودند. درزمان غیبت امام زمان هم در یک دورانی نائبان خاص امام زمان بودند. اما بعد از آن چه؟ ما اکنون نه امام معصوم می‌بینیم نه نائب خاص. پس در این دوران ما چه کار کنیم؟ این سؤال را نائب دوم امام زمان از وجود نازنین بقیةالله سؤال می‌کند و امام زمان تکلیف را مشخص می‌کنند. همان روایت مشهور که می‌فرماید:

«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ علیهم»[10] اما وقایعی که رخ خواهد داد و مسائل مستحدثه، پس در مورد آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنان هستم.

این‌گونه امام زمان علیه السلام تکلیف ما را مشخص می‌کنند. همان‌طور که امام حسین علیه السلام نائب برای مردم کوفه می‌فرستند و همانطور که حضرت علی علیه السلام بار‌ها نائب می‌فرستادند، امام زمان علیه السلام هم نائب فرستادند؛ البته نه نواب خاص، نواب عام. یعنی مراجع بزرگوار تقلید. همان‌هایی که بیش از 1000 سال است که قدرت و استحکام شیعه را مدیریت می‌کنند و شیعه را به اوج عزت رسانده‌اند. در سخت‌ترین دوران که نقل حدیث ممنوع شده بود، مراجع تقلید بودند که احادیث را جمع کردند. مانند شیخ کلینی، شیخ صدوق و علامه مجلسی که موفق شدند روایات را جمع‌آوری کنند. هرچند که بسیاری از کتب ما دست دشمنان ما افتاده و اکنون دست ما نیست. بسیاری از روایات در آتش سوخت و دشمنان کتابخانه‌های شیعه را آتش زدند. اما بالاخره در جاهای مختلف شیعه موفق شد حکومت‌های قدرت‌مندی تشکیل دهد. وظیفه ما اطاعت از نواب امام زمان است. این را متوجه شدیم که مراجع تقلید در امور فقهی جانشینان امام زمان هستند. در این موضوعی بحثی نیست، اما نکته ای که مطرح است، این است که آیا اختیاری که امام زمان دارند را هم مرجع تقلید دارد؟ مثلا در امور حکومتی آیا مرجع تقلید می‌تواند حاکم شود و حکومت بکند؟

پیروی نکردن از حکم راویان احادیث = شرک به خدا

روایتی وجود دارد که از لحاظ سندی، سند بسیار محکمی دارد و حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در بحث ولایت فقیه به این روایت استناد می‌کنند. این روایت، روایت عمر بن حنظله است که به لحاظ سلسله راویان، معتبر است.

 عمر بن حنظله‏ می‌گوید از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (یعنى شیعه) که نزاعى بینشان بود در مورد قرض یا میراث و به قضات براى رسیدگى مراجعه کرده بودند، سؤال کردم که آیا این رواست؟

فرمود: هر که در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (یعنى قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد؛ و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام می‌گیرد؛ گرچه آن را که دریافت می‌کند حق ثابت او باشد؛ زیرا که آن را به حکم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود. خداى تعالى می‌فرماید: «یُریدُونَ انْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یَکْفُرُوا به»[11] پرسیدم: چه باید بکنند؟

فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسى است که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما مطالعه نموده و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است … بایستى او را به عنوان قاضى و داور بپذیرند، زیرا که من او را حاکم بر شما قرار داده‌ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بی گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.[12]

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند پیروی نکردن از حکم چنین حاکمی، در حکم شرک به خداست. اکنون متوجه می‌شویم که چرا حضرت امام خمینی رحمه الله علیه فرمودند دفاع از حکومت اسلامی بر نماز مقدم است، چون کسی که نماز نخواند مشرک نمی‌شود، ولی کسی که حکومت الهی را از بین ببرد او مشرک حساب می‌شود. متن صریح روایت امام صادق علیه السلام می‌باشد.

ادعای امام زمانی بودن و مخالفت با جمهوری اسلامی

بعضی از افراد به اسم امام زمانی بودن و با یک روایت که از لحاظ سندی مشکل دار است، مخالف جمهوری اسلامی هستند. شیخ حر عاملی که این روایت را در وسائل الشیعه نقل می‌کند، خودش ابتدا طوری مطرح می‌کند که مشخص است که به حجت نرسیده است. آن روایتی است که می‌گوید «هر حکومتی که قبل از ظهور پرچمش برافراشته شود، آن حکومت طاغوت است و محکوم به شکست می‌باشد.» کسانی که این روایت را نقل می‌کنند، به فکرشان نمی‌رسد که اگر این روایت را ما بپذیریم، احکام جهاد و امر به معروف چه می‌شود. شما از این افراد یک سؤال معمولی بپرسید. اگر یک حاکمی بود که از زن‌ها سلب حیا می‌کرد و چادر را از سر زن‌ها برداشته بود و همچنین روضه امام حسین علیه السلام را ممنوع کرده، پول‌های مملکت را برداشته و همه جوره این کشور را مستعمره کرده بود و از این طرف شما قدرت دارید این حاکم را برداشته و کسی را جایگزین کنید که این شخص، انسان مؤمن و مقیدی است، اگر بیاید نماز و حجاب گسترش پیدا می‌کند؛ شما چه کار می‌کنید؟ پاسخشان این است که از لحاظ شرعی واجب است که این‌کار را انجام دهیم. خب حضرت امام، همین کار را انجام دادند که به این کار امر به معروف و نهی از منکر می‌گویند.

 اگر امر به معروف و نهی از منکر را رد می‌کنیم، اکثر آیات قرآن را باید کنار بگذاریم. همین افرادی که امروز با حکومت جمهوری اسلامی مخالفند و آن حدیث نامعتبر را تایید می‌کنند، ما از آن‌ها سؤال می‌کنیم که شما که این‌قدر در حکومت جمهوری اسلامی بر ضد آن تبلیغ می‌کنید، چرا در زمان حکومت پهلوی، کاری نمی‌کردید؟ چرا آن زمان چیزی نمی‌گفتید؟ آن هم حکومت و پرچم بود؛ حداقل بر ضد شاه صحبتی می‌کردید. می‌ترسیدید؟ الان آزادی پیدا کردید؟ کسی چیزی نمی‌گوید  و به اسم امام زمان هرکار دلتان می‌خواهد انجام می‌دهید!؟

اگر کسی نائب امام غائب را اطاعت نکند، خود امام را اطاعت نکرده است. مگر می‌شود کسی بگوید من امام علی علیه السلام را دوست دارم اما مالک اشتر را قبول نمی‌کنم؟! یا بگوید من امام حسین علیه السلام را دوست دارم اما مسلم بن عقیل را قبول ندارم؟! مگر چنین چیزی امکان دارد؟!

مراحل ولایت پذیر بودن

مومن باید ولایت‌پذیر باشد. اما ولایت‌پذیری چند مرحله‌ی دارد که اولین مرتبه آن ولایت شناسی است. خیلی از افراد ولایت را می‌شناسند، اما همه ولایت پذیر نیستند.

مرحله‌ی بعدی ولایت دوستی است. افرادی بودند که رسول‌الله و امیرالمومنین را دوست داشتند اما اطاعت نمی‌کردند.

مرتبه سوم ولایت مداری است. و مرتبه چهارم ولایت‌پذیری است. ولایت‌پذیری یعنی هر چه ولی گفت بگوید چشم. نوع ازدواجش آن‌گونه باشد که ولایت بپذیرد، سبک زندگی‌اش، فرزندآوری، شغل و به طور کلی زندگی‌اش در مسیر ولایت‌پذیری جلو برود. این یعنی ولایت‌پذیری. کسانی که در دوران اهل بیت فقط ولایت‌دوست و ولایتمدار بودند به جایی نرسیدند. در واقعه‌ی کربلا، خیلی از افرادی که در کوفه نشستند و امام را یاری نکردند، ولایتمدار بودند اما ولایت‌پذیر نبودند.

ولایت پذیری آیت الله گلپایگانی

 زمانی که مقام معظم رهبری به رهبری نظام انتخاب شدند، ایشان تقریبا هم سن نوه‌ی آیت‌الله گلپایگانی بود، از لحاظ علمی آیت‌الله گلپایگانی مرجع بزرگ جهان اسلام بودند. درحالی که مقام معظم رهبری آن موقع مرجع نبودند و فقط مجتهد بودند. اما با همین وجود یک‌بار حضرت آيت‌الله العظمي گلپايگاني، براي رهبر معظم عباي ظريفي هديه فرستادند و فرمودند: اگر ديدم كاري را شما انجام مي‌دهيد و خلاف مطلب اسلامي است، من تذكر مي‌دهم، اگر تغيير داديد بسيار خوب، اگر تغيير نداديد من ديگر صحبت نمي‌كنم و تضعيف شما را حرام مي‌دانم. عمده عظمت شماست. شما رهبر مسلمين هستيد و نمي‌خواهم صحبتي كنم در يک فرعي كه شما را تضعيف كرده‌ باشم.

مهم شخص رهبری نیست، مهم جایگاه ولایت است که نباید از بین برود. جایگاه ولایت باید سر جای خودش بماند. وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌آید. و الا هزاران و میلیون‌ها نفر نظراتی دارند و اگر قرار باشد نظر همه اجرا شود، که دیگر حکومت انجام نمی‌شود.

زیارت مختصر آیت الله بهاء الدینی با شنیدن جواب حضرت

آیت‌الله بهاءالدینی، آن عارف واصل و بزرگ شخصیتی بود که از قم به مشهد می‌آمدند و از  همان در حرم امام رضا علیه السلام زیارت کرده بر می‌گشتند. به ایشان می‌گفتند چرا برگشتید؟ ایشان می‌فرمودند خب سلام کردیم و امام رضا علیه السلام هم جواب مارا دادند ودر خواستمان را هم گفتیم و کار دیگری نداشتیم.

ایشان دارای این جایگاه بودند.

ولایت پذیری آیت الله بهاءالدینی

آیت‌الله صدیقی تعریف می‌کنند بعد از رهبری مقام معظم رهبری، آقای بهاءالدینی کسالتی پیدا کرده بودند و بیمارستان هم نمی‌رفتند .آقای خامنه‌ای به آقای فاطمی‌نیا گفته بودند که به آقای بهاءالدینی بفرمایید که حتماً دکتر بروند و اگر هزینه‌ای هم دارد بدهید.بالاخره به آقای بهاءالدینی گفتند كه آقا گفتند شما حتماً بیمارستان بروید.
خلاصه به خاطر دستور آقا، ایشان می‌آیند تهران بیمارستان خاتم و مدتی بستری می‌شوند برای معالجه .
من رفتم عیادتشان و به آقای بهاءالدینی گفتم آقا حالتان بعد از عمل چه طور است؟
آیت‌الله بهاءالدینی گفتند: الحمدلله! الحمدلله! ما به حرف این سید (آیت‌الله خامنه‌ای) گوش كردیم، آمدیم بیمارستان، آقا (امام زمان) آمد ملاقات ما .

ولایت‌پذیری یعنی این. ایشان علی رغم آن که می‌دانستند که بیش از چند روز دیگر زنده نیستند، اما ولایت‌پذیری داشتند.

ولایت پذیری شهدا

شهدای عزیزمان هم در اوج ولایت‌پذیری بودند، حقیقتا اگر ما شعار دادیم آن‌ها عمل کردند.

گردان مظلوم حنظله در کانال کمیل، در آن محاصره شدید 5 روز بدون آب قرار گرفته بودند. بیسیم‌چی شهید حاج ابراهیم همت نقل می‌کند که از گردان حنظله حاجی را خواستند.حاجی پای بیسیم آمد و گوشی را به دست گرفت.
بیسیمچی می‌گفت باتری بیسیم در حال تمام شدن است، احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بیسیم دارد تمام می‌شود. عراقی‌ها عن‌قریب می‌آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی می‌کنم.
حاج همت همانطور که به پهنای صورت اشک می‌ریخت، گفت: بیسیم را قطع نکن… حرف بزن. هر چه دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن. صدای بیسیم چی را شنیدم که می‌گفت:
سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺟﻨﮕﻴﺪﻳﻢ.[13]

شهدای عزیز مدافع حرم هم این گونه هستند.

شهید محمد امین کریمیان که بورسیه آلمان شده بود، قبول نکرد برود و طلبه شد و در سن 21 سالگی در سوریه به شهادت رسید. ایشان به پدر و مادرش و تمام مردم ایران یک وصیت نامه دارد که در آن می‌نویسد: «من از این دنیا با همه‌ی زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزو‌هایم را رها می‌کنم. اما به ولایت و حقانیت امام علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید و خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم، از تکه‌تکه شدن در راه تو ابا نخواهم داشت.»

این ولایت‌پذیری است، چون حقیقتا قبول کردند که ایشان نائب امام زمان علیه السلام هستند. اگر امام زمان علیه السلام بیایند این‌ها رجعت پیدا می‌کنند و در رکاب امام زمان علیه السلام هستند، نه کسانی که امروز شکم بزرگ کرده و به اسم امام زمان علیه السلام در حال خیانت به جمهوری اسلامی ایران هستند. علما و بزرگان با کسانی که از ولایت فاصله گرفته بودند قطع ارتباط می‌کردند. خداوند حضرت آیت الله خزعلی را رحمت کند که با بعضی از افراد که 50 سال رفاقت داشتند، بعد از فتنه‌ی 88 حاضر نشدند با آن‌ها دیدار کنند. وقتی از ایشان سوال می‌شد چرا راضی نمی‌شوید؟ ایشان یک جواب می‌دادند و آن این بود که از ولایت فاصله گرفتند. ایشان در مراسم دامادی نوه‌شان شرکت نکردند. به خاطر آن که بعضی از فتنه‌گران دعوت شده بودند. ایشان با رد درخواست یکی از سران فتنه برای دیدار با وی که به بهانه رفع کدورت‌ها مطرح شده بود، گفت: من اگر در این مجلس حاضر شوم به او سیلی خواهم زد.

علما و بزرگان چیز‌هایی را می‌دیدند که ما از دیدن آن‌ها محروم هستیم. ولایت‌پذیری یکی دیگر از اصول سیاسی جامعه قرآنی است.

[1].  آل عمران، آیه‌ی 31.

[2]. نساء، آیه‌ی 59.

[3] . نساء. آیه ی 59.

[4]. ینابیع المودّة، سلیمان القندوزی الحنفی، مکتبة المحمدی، قم، 1385 ق، ص 117.

[5]. میزان الحکمه، ج 7 ،تفسیر عزت.

[6]. تکاثر. آیه ی 8

[7]. معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۹۸; کشی، ص‏۲۴۹٫.

[8]. بحارالانوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب.

[9]. کافی، ج2، ص 242.

[10]کمال الدین ، ج 2، ص 516، حدیث 44.

[11].سوره نساء، آیه60

[12]. حر العاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱۸، ص۹۹.

[13]. کتاب سلام بر ابراهیم – ص 208.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید