شخصی تعریف میکرد، در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم كه مى گفت: «وقتى مى خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان و شيرينى مى خرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به راننده و شاگرد راننده تعارف مى كنم. در بين راه يا موسيقى روشن نمى كند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من خاموش مى كند.» [1]
[1] خاطرات حجت الاسلام قرائتى(ج2)، ص: 25.
بدون دیدگاه