و) اصول خانوادگی
1) تشکیل خانواده و انتخاب همسر
در ماه مبارک رمضان سال گذشته(1396)، بحثمان پیرامون اصول حاکم بر جامعهی قرآنی بود. در آن بحث، عرض کردیم برای این که بفهمیم آیا یک جامعه قرآنی و دینی هست یا نیست، باید ببینیم که آیا آن جامعه، یک سری اصول را رعایت میکند یا خیر.
در سال گذشته، چهار اصل را عرض کردم. اصل اول، اصول اخلاقی بود که تعدادی از مصادیق آن را عرض کردم. اصل دوم، اصول اجتماعی بود که برای آن هم، تعداد زیادی مصداق گفتم. سومین اصل، اصل اعتقادی بود که برای آن هم تعدادی مصداق عرض کردم و آخرین اصل، اصول عبادی بود.
اگر خدا توفیق بدهد، امسال سه سری دیگر از اصول را عرض خواهم کرد. اولین سری، اصول خانوادگی است.
اصول خانوادگی یک جامعهی قرآنی، چیست؟ اولین اصل از این سری اصول خانوادگی، تشکیل خانواده و انتخاب همسر است.
1- تشکیل خانواده
اولین اصل خانوادگی، اصل تشکیل خانواده است. اسلام بسیار به تشکیل خانواده اهمیت میدهد؛ تا آنجا که بنای خانواده را مقدسترین بنا میداند؛ تأثیرگذارترین بنا را خانواده میداند. اگر جامعهای، پویا بود، بدانیم خانواده در آن جامعه، جایگاه ارزشمندی دارد.
همهچیز بر پایهی خانواده استوار است. قدیم در ورودی روستاها، تابلوی تعداد جمعیت را نمیزدند، بلکه تابلوی تعداد خانوار را میزدند. مثلاً به جای اینکه در تابلو بنویسند جمعیت ۵۰۰۰ نفر، مینوشتند جمعیت ۲۰۰ خانوار. الآن هم، بعضی از این تابلوها هست. شخص، بهخودیخود، جایگاهی ندارد. هرکدام از ما، یک نقشی در خانواده داریم؛ یا پسر هستیم؛ یا دختر هستیم؛ یا پدر هستیم؛ یا مادر هستیم؛ و به این ترتیب، در خانواده نقش پیدا میکنیم. هر چقدر این خانوادهها، مستحکمتر باشند، کمتر فساد در آن شخص رسوخ پیدا میکند. از سوی دیگر، اسلام مجرد بودن را بسیار نکوهش میکند؛ تا جایی که روایتی داریم که میگوید اگر کسانی که از دنیا رفتهاند، به دنیا برگردند، درحالی که مجرد باشند، حتماً متأهل میشوند، چون تازه در آن دنیا متوجه میشوند که متأهل بودن یعنی چه.
پیامبر مکرم اسلام و ائمهی معصومین علیهم السلام، بارها و بارها، افرادی را که مجرد بودند، توبیخ میکنند.
روزی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به مردی به نام «عکاف» که توانایی مالی برای ازدواج داشت، ولی زن نگرفته بود، فرمود: «تَزَوَّجْ وَ الَّا فَانْتَ مِنَ الْمُذْنِبینَ»[1]؛ ازدواج کن وگرنه از گناهکاران خواهی بود.
اگر کسی موقعیت ازدواج دارد، اما ازواج نمیکند، جزء گناهکاران حساب میشود. اینها، ترغیب به ازدواج است. میبینید که چقدر در اسلام، این جریان محکم است که باید ازدواج بکنیم و تشکیل خانواده بدهیم.
اما متأسفانه، میبینید که در این قضیه، غرب در نقطهی مقابل اسلام است. خیلی از نظریهپردازهای غربی سفارش میکنند که اگر میخواهید راحت باشید؛ اگر میخواهید آزاد باشید؛ مجرد بمانید. آن چیزی که امروز، غرب را به این لجنزار کشانده، همین پایبند نبودن به خانواده است. من نظر دو سه نفر از اندیشمندان بیدین غربی را عرض میکنم. شما ببینید نسبت به خانواده چه نظراتی دارند!
در سال 1993 ، «آندرآ دورکین» بیان کرد که «ازدواج هم مانند فاحشهگری، بنیادی ستمگرایانه و خطرناک برای زنان است».[2]
کیت میلت میگوید: «خانواده نهادی ستمگر است. […] خانواده باید از بین برود».[3]
روت بلیر میگوید: «خانواده، هستهای که باید متلاشی شود».[4]
وقتی شما به اهداف شبکههای ماهوارهای نگاه میکنید، میبینید که تماماً و بدون استثناء، خانواده را هدف گرفتهاند. تمام این شبکهها، از شبکههایی که فیلمهای طولانی ۱۰۰ قسمت یا ۱۵۰ قسمت پخش میکنند؛ تا حتی شبکههای مدل لباس، شبکههای آشپزی و امثال اینها؛ همه یک هدف دارند و آن، از بین بردن خانواده است. آنها، حتی این موضوع را علناً هم اعلام میکنند!
رابرت مرداک یهودی، صاحب شبکه فارسی وان، علناً اعلام کرد که هدف ما این است که خانواده را از بین ببریم و باید خانواده از بین برود.
خوب، این جایگاه خانواده در غرب است! امروز، متأسفانه، میبینید که غرب به چه فسادهایی گرفتار شده است! اگر ما مراقب نباشیم، همین اتفاق، برای ما هم میافتد. در کشور ما، آمار طلاق آمار عجیبی است! این مسئله، دلایل زیادی دارد که فرصت نیست عرض کنم. إنشاءالله در فرصتی دیگر، آن دلایل را عرض خواهم کرد.
اما بحث ما، بحث تشکیل خانواده است. موانعی وجود دارد که به سبب آنها، یک انسان ازدواج نمیکند.
موانع ازدواج / راهکارها
1) عدم اعتماد به فضل الهی و رازقیّت خداوند
اولین و مهمترین مانع، عدم اعتماد به فضل الهی و رازقیّت خداوند است. اگر الآن یک رئیس بانک به اینجا بیاید و بگوید که هر کس در این مسجد ازدواج بکند، من ماهیانه، پنج میلیون تومان به او میدهم، میبینید که یک صف طولانی شکل میگیرد؛ مجردها که هیچ، متأهلها هم غنیمت میدانند و از این فرصت، نهایت سوء استفاده را میکنند! میبینید دو تا، سه تا، چهارتا میگیرند! چرا؟ چون یک رئیس بانک، این وعده را داده است. رئیس بانکی که معلوم نیست سال آینده باشد یا نباشد! اما ما حرفش را قبول میکنیم. اما اگر خدای آن رئیس بانک بگوید که من ضامن میشوم تا روزی بدهم، آخرش میگوییم از کجا؟ خداوند در سورهی مبارکهی نور، به همین اصل اشاره میفرماید: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ».[5] یعنی ای پدرها، ای مادرها، فرزندان خودتان را به عقد هم دربیاورید. خدا میداند که اولین توجیهی که مردم برای ازدواج میآورند، همین مسئله است و میگویند این بچه که پول ندارد! خداوند میفرماید اگر ازدواج بکنند، من از فضل خودم روزی میرسانم. او اهل کار و تلاش باشد، من روزیاش را میرسانم.
نظریهای هست که میگوید اول، قناعت باشد و بعد، اقدام برای ازدواج صورت بگیرد. اسلام این را قبول نمیکند، بلکه میگوید شما برای ازدواج اقدام بکنید، بعد قناعت صورت میگیرد. در این زمینه، روایت زیاد داریم.
از پیامبر مکرم اسلام نقل شده است: «تَزَوَّجُوا النِّسَاءَ فَإِنَّهُنَّ يَأْتِينَ بِالْمَال».[6] یعنی با زنها ازدواج بکنید، آنها مال میآورند؛ ثروت شما را آنها میآورند.
راه حل پیامبر اکرم (ص) در برابر گله از فقر
اسحاق بن عمار میگوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «مردم میگویند مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و از فقر به او گلایه کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:« ازدواج کن». و آن مرد، بار دیگر نزد پیامبر آمد و از فقر شکایت کرد و دوباره پیامبر او را به ازدواج توصیه کرد تا بار سوم. آیا این روایت درست است؟»
امام صادق علیه السلام فرمود: «نَعَمْ، هُوَ حَقٌّ»؛ بله، این حرف درستی است. سپس فرمودند: «الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِيَالِ»؛ رزق و رزی با همسر و فرزندان است.[7]
ما ندیدیم کسی قبل از ازدواج، وضع مالیاش بهتر از بعد از ازدواج باشد، مگر این که اتفاق خاصی افتاده باشد، مثلاً ورشکست شده باشد یا امثال اینجور اتفاقات پیش آمده باشد. به هر کس که نگاه میکنید، میبینید قبل از ازدواج چیزی نداشت، اما بعد از ازدواج، خدا روزیاش را رساند. مشکل، مشکل مالی نیست، بلکه مشکل توکل است. اگر انسان رازقیت خدا را قبول داشته باشد، ازدواج میکند. اگر هم قبول نداشته باشد، حتی اگر خانه داشته باشد؛ ماشین هم داشته باشد؛ بهترین مدرک را هم داشته باشد؛ شغل هم داشته باشد؛ باز هم ازدواج نمیکند، چون توکل ندارد. توکل آن نیست که بعضیها تصور میکنند؛ که چک سفید امضاست. بلکه توکل آن است که به حرف خدا، ندیده، ایمان داشته باشیم.
عدم اعتماد به خدا، عامل هلاکت
کوهنوردی میخواست از بلندترین کوه بالا برود. او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود میخواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
شب، بلندیهای کوه را تماماً در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمیدید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا میرفت، چند قدم مانده به قلهی کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط میکرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط، فقط لکههای سیاهی را در مقابل چشمانش میدید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیلهی قوه ی جاذبه او را در خود میگرفت.
همچنان، سقوط میکرد و در آن لحظاتِ ترس عظیم، همهی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد. اکنون فکر میکرد مرگ چقدر به او نزدیک است. ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظهی سکون برایش چارهای نمانده جز آن که فریاد بکشد: «خدایا، کمکم کن».
ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده میشد، جواب داد: «از من چه میخواهی؟»
– ای خدا نجاتم بده!
– واقعاً باور داری که من میتوانم تو را نجات بدهم؟
– البته که باور دارم.
– اگر باور داری، طنابی را که به کمرت بسته است، پاره کن.
یک لحظه سکوت. و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.
چند روز بعد، در خبرها آمد: «یک کوهنورد یخزده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود. او فقط یک متر با زمین فاصله داشت». وقتی خدا گفت ببر، ببر.
البته این ترس، ترس فراگیری است. بله، انسان وقتی هیچی پول ندارد و بخواهد یک خانواده را بچرخاند، میترسد. خیلیها این ترس را دارند.
دلگرمی دادن خداوند در سفره عقد / خاطرهای شیرین از لحظات عقد
خوب، من هم که گوینده هستم، خودم موقع ازدواج این ترس را داشتم. موقعی که سر سفرهی عقد بودیم، قرآن را آوردند و به دست ما دادند و گفتند که ژست بگیرید تا عکس برداریم. من گفتم آقا، قرآن است و احترام دارد. حالا همه هم ایستاده بودند. گفتم اگر اجازه بدهید، من قرآن را بازکنم و هر آیهای که آمد، دو سه دقیقه آن را توضیح بدهم. بعدش میگذارم عکس بردارید. وگرنه مفت و مجانی عکسی در کار نیست! نمیدانم آنها از سر رودربایستی بود و یا چیز دیگر، گفتند چه از این بهتر! بیایید یک نکته بگویید. من هم ترس داشتم از این که میخواستم ازدواج کنم، اما شهریه کفاف زندگی را نمیداد. قرآن را باز کردم. همین آیه، آیهی ابتدایی آمد: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ».[8] یعنی اگر شما فقیرید، خدا از فضل خودش شما را بینیاز خواهد کرد.
پس بحث نداشتن ثروت نیست، بلکه بحث نداشتن توکل است. اگر توکل شکل بگیرد، بسیاری از مشکلات حل میشود. کسی که از ترس فقر ازدواج نمیکند، او به خدا سوءظن دارد.
از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نقلشده است: «مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَ جَلَّ يَقُولُ- إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ».[9] یعنی خدا غنیتان خواهد کرد؛ خدا بینیازتان میکند.
در بحث ازدواج، همه مسئولیت داریم؛ هم خانواده مسئولیت دارد؛ هم اجتماع مسئولیت دارد.
در روایت دیگری از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نقلشده است: «مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ ثَلَاثَةٌ؛ يُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَةَ وَ يُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ».[10] از حقوقی که پدر باید آنها را نسبت به فرزندش انجام دهد، سه تا است؛ اول این که اسم خوبی رویش بگذارد؛ دوم این که قرآن را به او تعلیم دهد و سوم، موقعی که به سن ازدواج و بلوغ رسید، او را همسر دهد. این وظیفهی یک خانواده است. وظیفهی خانواده این نیست که به فرزندشان بگویند که تا دَرست را تمام نکردی، نباید ازدواج کنی؛ تا سربازی نرفتی؛ نباید ازدواج کنی؛ تا خانه نداری؛ نباید ازدواج کنی. وظیفهی خانواده اینها نیست؛ بلکه وظیفهی خانواده این است که فرزندشان را زودتر همسر دهند.
مزیت ازدواج در سنین پایین به نسبت سنین بالاتر
اتفاقاً کسانی که در سنین کودکی، البته کودکی که ما میگوییم، کودکی بلوغ است، یعنی به رشد و نمو فکری رسیده، ازدواج میکنند، زندگیشان پایدارتر است نسبت به کسانی که در سنین خیلی بالا ازدواج میکنند. ازدواج در سنین جوانی مثل گرهزدن دو تا نخ است، اما ازدواج در سنین میانسالی مثل گرهزدن دوتا طناب است. فرقش این است که گرهزدن دوتا نخ آسان است و زود گره میخورد و دیر باز میشود، اما گرهزدن دوتا طناب سخت است و زود باز میشود. کسانی که کوچکتر هستند، وقتی ازدواج میکنند، زود همدیگر را قبول میکنند و زندگیشان هم پایدارتر است. اما کسانی که الآن در این سنین بالا ازدواج میکنند، نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند، چون شکلگرفتهاند و هرکدام میخواهد دیگری را تربیت کند، اما نمیتواند.
2) واسطهی خیر شدن
دومین مسئولیتی که جامعه دارد، واسطهی خیر شدن است. هرکدام از ما وظیفه داریم دختر و پسر خوبی را که سراغ داریم، آنها را به یکدیگر معرفی کنیم.
از امام صادق علیهالسلام نقلشده است: «مَنْ زَوَّجَ أَعْزَباً كَانَ مِمَّنْ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[11]؛ هر کس انسان مجردی را به ازدواج یکدیگر دربیاورد، جزء کسانی است که خداوند در روز قیامت به او نظر رحمت میکند. ممکن هم هست که این اتفاق بیفتد، اما بعد طلاق بگیرند. ما نباید این این جمله را بگوییم که دیگر لال بشود زبانی که دو نفر را به هم معرفی کند؛ بشکند دستی که بخواهد واسطهی خیر شود. ما باید وظیفهی خودمان را انجام دهیم. ما کارمان را انجام دادهایم. آنها تحقیق خودشان را کردهاند. خوب، حالا طلاق گرفتهاند. ما که نباید از خیر پشیمان شویم. پس هم وظیفهی خانواده است و هم وظیفه اجتماع است که این وظایف را انجام بدهد.
2- انتخاب همسر / اهمیت انتخاب همسر خوب
اما آن چیزی که در بحث ازدواج اهمیتش از همهی اینها بیشتر است، دقت در انتخاب همسر است. اگر انسان همسر خوبی انتخاب نکند، هم پشیمان میشود و هم خَسِرَ الدنیا و الاخره میشود و هرچه معنویت به دست آورده، همه را از دست میدهد. اهمیت همسر خوب خصوصاً زن خوب به دو مطلب است، یکی این است که همسر خوب باعث رشد همسر خود میشود و او را رشد میدهد و باعث میشود او به عروج برسد. این نکته خیلی مهم است. واقعاً همسر خوب این کار را انجام میدهد.
از امام صادق علیهالسلام نقلشده است: «همانا زن طوق (گردنبند) است. پس بنگر که چه طوقی به گردن میافکنی. برای زن ارزش و بهایی نمیتوان تعیین کرد، نه برای خوب آنها و نه برای بدشان. زن خوب، ارزشش طلا و نقره نیست؛ بلکه از طلا و نقره هم بهتر و ارزشمندتر است و زن بد، ارزشش خاک نیست؛ بلکه خاک هم از او ارزشمندتر است».[12]
ببینید چقدر مهم است که انسان در انتخاب همسر دقت کند. کسانی که همسران خوبی بودند، باعث رشد همسرشان شدهاند. یکی از آنها همسر علامه طباطبائی است.
جایگاه بالا و فداکاری همسر علامه طباطبایی (ره)
شاگرد برجستهی علامه طباطبایی، استاد ابراهیم امینی در مورد عکس العمل معظّم له در فوت همسرش چنین میگوید: «در فوت همسرش، برخلاف انتظار ما بسیار اشک میریخت و محزون و متأثر بود. روزی به ایشان عرض کردم: «ما صبر و بردباری و تحمل مصائب را باید از شما بیاموزیم. چرا این چنین متأثر هستید؟» در جواب فرمود: «آقای امینی، مرگ حق است. همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمیکنم. گریهی من از صفا و کدبانوگری و محبتهای خانم است […]. در طول مدت زندگی ما، هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمیکرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود».
[…] نیز در جای دیگری چنین میگوید: «او هنگامی که من فکر میکردم و یا مینوشتم، با من حرف نمیزد تا رشتهی افکارم از هم گسسته نشود و برای این که خسته نشوم، رأس هر ساعت، دَرِ اطاقِ مرا باز میکرد و چای میگذاشت و سراغ کار خود میرفت».[13]
این همسر هست که کار را بهجایی میرساند که کسی مثل علامه طباطبایی تربیت بشود. این اهمیت یک همسر خوب را نشان میدهد.
همسر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه هم همینطور بودند؛ همسر بسیاری از بزرگان همینطور بودند.
همسر آیتالله صدر هم همین طور بودند:
چادر ساده و وصله دار یادگار حضرت زهرا (س) است
یکی از تجار تهرانی به همراه خانمش برای زیارت آیتاللهالعظمی سیداسماعیلصدر رحم الله علیه بر ایشان وارد میشود و طبق معمول، مرد به خدمت این عالم بزرگوار شرفیاب میگردد و خانم او نیز برای دیدن خانوادهی مرحوم آیتاللهصدر، درب اندرونی را میزند. خانم مرحوم صدر درب را بر روی او میگشاید و چون خانم تهرانی با یک زن معمولی از نظر سر و وضع و لباس مواجه میشود، به گمان این که ایشان خدمتکار است، از او سراغ خانم را میگیرد. خانم که متوجه این قضیه میشود، خجالت میکشد بگوید من خودم هستم، اظهار میدارد که خانم تشریف ندارد.
مرحوم آیت الله صدر که ظهر به اندرونی مراجعت میکنند، میبینند که خانم ناراحت است. وقتی از جریان باخبر میشوند، میفرمایند: «تو راست گفتی، خانم نیستی. خانم آن بانویی بود که چادرش دو وصله داشت، آن هم با لیف خرما؛ خانم آن زنی بود که پیراهن عروسیاش را به فقیر داد و با لباس کهنه به خانهی شوهر قدم گذاشت و خانم، آن کسی بود که در خانهی شوهر، بچه در دامن و دست بر آسیا، در اثر خستگی زیاد خوابش برده بود. بله، خانم یعنی فاطمهزهرا علیهاسلام؛ بله، خانم اوست که وقتی پدر گرامیاش، رسول خدا صلی الله علیه و آله، کارها را بین او و همسرش امیرالمؤمنین علی علیه السلام تقسیم میکند، از اینکه کارهای خانه برای او و کارهای بیرون منزل برای شوهرش تعیین شده، به قدری خوشحال میشود که میفرماید: «کسی جز خدا نمیداند که من چقدر از این مطلب خوشحال شدم که کارهای خارج از خانه به عهدهی من نیفتاد».[14]
معنای حرفشان این است که تو هم الگویت حضرت زهرا سلام الله علیها است. چادر وصله و پینهدار، چادر حضرت زهرا است. این همسر، همسر خوب و باارزشی است.
دومین دلیل اهمیت یک همسر خوب، تربیت فرزندان است. یک مادر، هم میتواند فرزندان خوبی تربیت کند و هم میتواند فرزندان بد تربیت کند.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که: «الشّقىّ من شقى في بطن امّه و السّعيد من سعد في بطن امّه»[15]؛ انسان سعید، در رحم مادرش سعید و خوشبخت میشود و انسان بدبخت، در شکم مادرش بدبخت میشود. این، اهمیت نقش و تأثیر مادر را نشان میدهد.
مادر، عامل هدایت سید رضی و سید مرتضی (ره)
شیخ مفید، شبی در خواب دید که در مسجد کرخ بغداد نشسته که در این هنگام، حضرت فاطمه سلام الله علیها در حالی که دست امام حسن و امام حسین علیهما السلام را گرفته، بر او وارد شده فرمودند: «ای شیخ، به این دو فرزند من علم فقه بیاموز!». شیخ وقتی بیدار میشود، از این خواب به حیرت میافتد که مقصود چه بود و نتیجهی آن چه خواهد بود. صبحگاه، در وقت موعود، به مسجد مذکور میرود. مرحوم مفید (بعد از استقرار در مکان درس خود) میبیند که فاطمه، مادر سیدمرتضی و سیدرضی رحمت الله علیهما دست دو فرزندش را گرفته و همان درخواست را از او میکند. به این ترتیب، شیخ از تعبیر خواب خود آگاه میشود.[16]
این دو بچه با آن مادر شدند سید مرتضی و سید رضی، فخر عالم تشیع.
اهمیت مادر اینگونه است. مادر میتواند فرزند را به بهترین صورت تربیت کند. مادران شهدا اینگونه هستند. مادران شهدا توانستند بهترینهای عالم را تربیت کنند، چه شهدای امروز، چه شهدای قبل یعنی صدر اسلام و چه قبلتر از آن.
مادرم لباس رزم بر من پوشانده
عمرو بن جناده انصاري از شهداي نوجوان کربلاست که پدرش نيز در رکاب سيد الشهدا علیهالسلام شهيد شد. اين جوان چون خواست به ميدان رود، امام فرمود: «پدر اين جوان کشته شد. شايد مادرش راضي نباشد که به ميدان رود». گفت: «مادرم دستور داده که به ميدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است».[17]
مادر میتواند اینطور فرزند تربیت بکند. از آن طرف هم، اگر مادر، مادر بدی باشد، انسان شقی تربیت میشود.
تأیید گناه از طرف مادر، عامل گمراهی فرزند
خواستند شخصی را اعدام کنند. در آخرین لحظات، گفتند: «درخواستی نداری؟» گفت: «چرا، یک درخواست دارم و آن، این است که دوست دارم مادرم را ببینم». مادرش را آوردند. گفت:« مادر، من فقط یک درخواست دارم». گفت: «چه درخواستی، پسرم؟» گفت: «دوست دارم زبانت را دربیاوری و داخل دهان من بگذاری». مادر با خودش گفت:« این دیگر چه درخواستی است؟! قبول میکنم، چون این آخرین درخواست فرزندم است». این کار را انجام داد. این جوان اعدامی هم زبان مادرش را گاز گرفت. پرسیدند:« چرا این کار را کردی؟» گفت:«آخر مادرم باعث شد من امروز به اینجا برسم. آن روزی که من از مغازه تخممرغ دزدیدم و به خانه آوردم، مادرم گفت: «آفرین!». اگر او آن آفرین را به من نمیگفت، امروز کار من به اینجا کشیده نمیشد».
معیارهای انتخاب همسر
اما یک همسر باید چه معیارهایی داشته باشد؟ دو معیار اول و مهم را عرض میکنم.
1) دینداری
اولین مورد، دینداری است. دختر باید دین داشته باشد.
از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «شخصى خدمت پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمد و دربارهی ازدواج (و ارزشهاى حاكم بر آن) با آن حضرت مشورت كرد. پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به ایشان فرمودند: «انْكَحْ وَ عَلَيْكَ بِذاتِ الدِّيْنَ تَرَبَتْ يَداكَ»[18]؛ ازدواج كن و بر تو است كه به سراغ همسرى با ايمان و ديندار بروى كه روزى تو را گسترده مىكند.
امام حسن علیه السلام به مردی که با ایشان دربارهی ازدواج دختر خود مشورت کرد، فرمودند: «مِنْ رَجُلٍ تَقِيٍ؛ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَكْرَمَهَا وَ إِنْ أَبْغَضَهَا لَمْ يَظْلِمْهَا»[19]؛ او را به مردی با تقوا شوهر ده؛ زیرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد، گرامیاش میدارد و اگر دوستش نداشته باشد، به وی ستم نمیکند. یعنی دخترت را به مرد باتقوا بده.
دخترهایتان را به بیدین ندهید. اما شما میبینید که اگر داماد پول ندارد، میگویند هر وقت پولدار بود، به خواستگاری بیاید؛ اگر سربازی نرفته باشد، میگویند هر وقت سربازی رفت، به خواستگاری بیاید؛ اما اگر بگویند که داماد دین ندارد، میگویند اشکالی ندارد! وقتی ازدواج بکند، خوب میشود! خودمان هم میدانیم که دخترمان را داریم بدبخت میکنیم. خوشبختی دختر به ثروت شوهرش نیست، بلکه به ایمان شوهرش است. اگر مردی ایمان داشته باشد، همسر در کنار او احساس آرامش میکند، اما اگر مرد دیندار نباشد، اولِ مصیبت است. در آن وضع، اگر مهریه دو هزار سکه بشود، دیگر چه فایدهای دارد؟! وقتی آخرین جملهی ما این است که مهر دخترم حلال، جانش آزاد، حالا چه یک دانه سکه و چه دو هزار سکه!
2) حسن خلق
دومین معیار انتخاب همسر، حسن خلق است. همسر باید خوشاخلاق باشد. اگر زن بداخلاق باشد، باعث پسرفت شوهرش میشود. مرد هم همینطور است.
اگر خواستگار بداخلاق است…
امام رضا علیهالسلام در پاسخ نامهای که نوشته بود یکی از خویشاوندان از دختر من خواستگاری کرده، ولی متأسفانه او بیمار، تندخو و بداخلاق است، نوشتند: «لَا تُزَوِّجْهُ إِنْ كَانَ سَيِّئَ الْخُلُقِ»؛ اگر بداخلاق است، به او دختر مده.[20]
فرزندان خودمان هم باید خوشاخلاق باشند. اگر پسرمان یا دخترمان بداخلاق است، مشکلش با ازدواج حل نمیشود. پدرها و مادرها زود نگویند که اگر این فرزند، ازدواج کند، خوب میشود. نه، جرا باید خوب بشود؟ او باید اول خوشاخلاق بشود، بعداً ازدواج بکند. انسان بداخلاق هم خودش را از بین میبرد و هم همسرش را. معدود بودند افرادی که انسانهای برگزیدهای بودند، اما همسرانشان انسانهای بداخلاقی بودند و آن بزرگواران تحمل میکردند.
صبر بر بداخلاقی همسر / ماجرای کتک خوردن مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء(ره)
مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیع بوده است […]. اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مىکند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. اینقدر در مقام جست و جو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالیقدر، گاهى که به داخل خانه مىرود، همسرش حسابى او را کتک میزند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند و گفتند: «آقا ما داستانى شنیدهایم. از خودتان باید بپرسیم. آیا همسر شما گاهى شما را مىزند؟»
فرمود: «بله، عرب است؛ قدرتمند هم هست؛ قوىالبنیه هم هست. گاهى که عصبانى میشود، حسابى مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد».
گفتند: «او را طلاق بدهید».
گفت: «نمیدهم».
گفتند: «اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند».
گفت: «این کار را هم اجازه نمیدهم».
گفتند: «چرا؟»
گفت: «این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست؛ چون وقتى بیرون میآیم و در صحن امیرالمؤمنین علیه السلام میایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز میخوانند؛ مردم در برابر من تعظیم میکنند؛ گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمیدارد. همان وقت میآیم در خانه کتک میخورم، هوایم بیرون میرود! این چوب الهى است. این باید باشد».[21]
معدودند این افراد که همسرشان بداخلاق بوده، ولی اینها به بهترین صورت صبر کردند.
معمولاً وقتی همسر انسان بداخلاق باشد، روی خودش هم تأثیرمیگذارد. او را در امور معنوی و در امور دیگر از بین میبرد. میبینید که این شخص یک عمر عبادت کرد، اما همهی این عبادتها نقش بر آب شد.
پس اولین اصل از اصول خانوادگی که خدمت شما، بزرگواران عرض کردم، ترغیب به ازدواج و تشکیل خانواده بود.
[1] . بحار الأنوار، ج 100، ص 221 .
[2] . فرهمند، مریم، 1385، «واگردهای فمینیستی در ازدواج»، مجله کتاب زنان، قم، ش 31، س 8، ص 99 .
[3] . Millett, Kate. (1969). “Sexual Politics”. Garden City, N.Y: Doubleday: 89.
[4] . جنگ علیه خانواده، ویلیام گاردنر، ص189.
[5] . سوره نور، آیه 32 .
[6] . مكارم الأخلاق، ص 196 .
[7] . کافی، ج 5، ص 330 .
[8] . سوره نور، آیه 32 .
[9] . الكافي، ج5، ص 331 .
[10] . وسائل الشيعة، ج 21 ، ص 482 .
[11] . وسائل الشيعة، ج 20 ، ص 45 .
[12] . معانی الأخبار، ج 1 ، ص ۱۴۴ .
[13] . شمس، مرادعلی، سیری در سیره علمی و عملی علامه طباطبایی، قم، اسوه، 1385.
[14] . آيت اللّه العظمى مظاهرى، اخلاق و جوان، جلد 2، انتشارات شفق، قم، چاپ چهارم، 1387.
[15] . الكافي، ج ۸ ، ص 81 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج۴ ، ص۳۷۷ .
[16] . شریف الرضى، محمد بن حسین، خصائص الأئمه علیهمالسلام(خصائص أمیرالمؤمنین علیه السلام)،محقق، مصحح: امینى، محمدهادى، ص 29.
[17] . انصار الحسين، ص 86 .
[18] . مرآة العقول، ج ۲۰، ص ۲۳ ؛ الکافی، ج 10 ، ص592 .
[19] . مکارم الأخلاق ، ج 1 ، ص 204 .
[20] . وسائل الشیعه، ج 14 ، ص54 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3 ، ص 409 .
[21] . کتاب نفس، شیخ حسین انصاریان، ص ۳۲۸ .
بدون دیدگاه