مرحوم میرزا اسماعیل دولابی تعریف میکند: خانم درشت هیکلی در صحن مسجد الحرام نشسته بود و در حالی که با انگشت به کعبه اشاره میکرد، رو به من کرد و گفت: این از اول تا به حال هیچ خوبی به من نکرده است (یعنی خدا). پرسیدم چرا؟ گفت: شوهرم را که اول زندگی از من گرفت، در طول عمر هم یک شب وضعم خوب است و سیرم، شب دیگر گرسنهام و… . گفتم: از چه راهی زندگیات را میگذرانی؟ گفت: خیاطی. گفتم: بچههایت را چه میکنی؟ گفت: همه را به خانه بخت فرستادهام. گفتم: سفر چندم است به مکه مشرف شدهای؟ گفت: سفر چهارمم است. گفتم: راستی که خیلی رو داری. خیلی از ثروتمندان و خانواده دارها حسرت یکبار آمدن به مکه را دارند و تو چهار سفر است که مشرف شدهای و باز هم از خدا گله داری؟ خندهای کرد و بلند شد و رفت [1].
[1] . مصباح الهدي، مهدي طيب، ج 1، ص 76.
بدون دیدگاه