«مهاتما گاندی»، رهبر متفکر هند در خاطرات خود، داستان زیبایی مطرح میکند:
«برای این که با موسیقی غربی آشنا شوم، فکر کردم آن را یاد بگیرم. یک روز، با خودم گفتم: «مرد حسابی! چهطور رقص و موسیقی میتواند تو را جنتلمن سازد؟ تو که شاگردی، باید درس بخوانی؛ باید کاری کنی که شایستگی وکالت در دادگاه را داشته باشی و خدمتگزار مردم بشوی. اگر از حیث اخلاق مرد شایستهای بشوی، مردی؛ و در غیر این صورت، به دنبال خواهشها رفتهای».
شخصاً نزد معلم موسیقی رفتم و پس از ذکر دلایل خود، خواهش کردم ویولن را به هر قیمتی که میشود، برایم بفروشد.
معلم هم از این که به حقیقت پی بردهام و درک کردهام به راه غلط میروم، شاد شد و مرا به ادامهی تحصیل و تغییر کامل زندگیام تشویق کرد و به نظرم، این حماقت و نادانی سه چهار ماهی طول کشیده بود».[1]
[1] . زندگانی من، مهاتما گاندی، ترجمه مسعود برزین، انتشارات کیهان، تهران، 1355، صص 43 و 44 .
بدون دیدگاه