من مسیحی بودم و سپس به اسلام گرویدم و به خانهی خدا مشرف شدم. در سفر حج، به محضر امامصادق علیهالسلام شرفیاب گشته و به عرض رسانیدم که من مسیحی بودهام و مسلمان شدهام.
امام علیهالسلام پرسید: «در اسلام چه امتیازی دیدی که آن را پذیرفتی؟»
گفتم: «این آیهی قرآن: «ما کنْتَ تَدْرِی مَا الْکتابُ وَ لَا الایمانُ وَ لکنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ»[1]؛ یعنی تو کتاب و ایمان نمیدانستی چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر کسی را که خواهیم بدان هدایت کنیم».
امام فرمود: «خدا تو را به اسلام هدایت فرموده و قلبت را به نورانیت آن منور ساخته است. سپس، به من دعا کرد و هدایت بیشتری را از خداوند برایم مسئلت نمود».
به عرض رسانیدم که: «پدر و مادر و بستگان من به آئین مسیحیت باقی هستند و مادرم نابینا است. آیا برای من جایز است که با آنها زندگی کنم و روابطی داشته باشم؟»
امام پرسید: «آیا آنها گوشت خوک میخورند؟»
گفتم: «نه».
فرمود: «معاشرت تو با آنها بیمانع است». سپس اضافه کرد: «دربارهی مادرت مراقب باش. به او نیکی و احسان کن و هرگاه زندگی اش به پایان رسید و از دنیا رفت، خودت عهده دار کفن و دفنش باش».
چون از سفر حج بازگشتم و به کوفه رسیدم، برطبق فرمان امام، ملاطفت و مهربانی بسیاری نسبت به مادرم نمودم. خودم به او غذا میدادم و لباسش را مرتب میکردم و سرش را شانه میزدم و عهدهدار خدمتش میشدم. مادرم که این تغییرات را در روش من دید، گفت: «تو در آن روزگاری که به دین من بودی، با من این طور رفتار نمیکردی. چه دلیلی دارد که از وقتی که به اسلام گرویده ای، با من این قدر محبت میکنی؟»
گفتم: «یکی از فرزندان پیامبر اسلام به من دستور داده که این طور رفتار کنم».
گفت: «آیا او همان پیغمبر شما است؟»
گفتم: «نه. بعد از پیغمبر ما پیامبری مبعوث نخواهد شد و او پسر پیغمبر ما است».
گفت: «این دستورات، از آموزههای پیامبران است و دین تو از دین من بهتر است. مرا راهنمایی کن تا مسلمان شوم. من طریقهی اسلام را به او آموختم و او مسلمان شد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نیمه شب کسالتی پیدا کرد. من در کنار بسترش بودم و به پرستاریاش اشتغال داشتم. به من گفت: «پسر جان! اعتقادات اسلام را دوباره برایم تکرار کن». من تکرار کردم و او به همهی آنان اقرار کرد و در همان شب هم چشم از جهان فروبست. بامداد روز بعد، جنازهاش به وسیلهی گروهی از مسلمین و مطابق مراسم اسلامی تشییع شد و من بر جنازهی او نماز خواندم و بهدست خود به خاکش سپردم».[2]
[1] . سوره شوری، آیه ۵۲.
[2] . اصول كافى، باب البر بالوالدين، حديث ۱۱. تعاليم آسمانى اسلام، ص ۱۰۱.
بدون دیدگاه