بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات شرح بیانیه گام دوم – جلسه 1

مسجد امام رضا علیه السلام دانشگاه فردوسی مشهد

همانطور که می دانید چند روز پیش حضرت آقا یک نامه بسیار مهمی را مرقوم فرمودند به نام گام دوم انقلاب.

گام دوم انقلابی که یک شخص مهمی به یک مخاطب مشخصی فرستاده بود یعنی نامه از و به داشت (از امام به جوانان امت) لحن نامه کاملا نامه امام به امت است نه نامه یک مسئول به تعدادی از افراد.

مقام معظم رهبری بیست سال پیش هم یک نامه مشابه این نامه نوشتند بعد از بیست و دو بهمن به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی. آن نامه شبیه این نامه بود اما یک تفاوتی داشت و آن مخاطبین آن نامه بود مخاطبین نامه بیست سال پیش کل ملت ایران بود، مخاطب این نامه فقط جوانان هستند.

ببینید بزرگواران معمولا می‌گویند در چهل سال نسل کاملا عوض می‌شوند و یک نسل جدیدی روی کار می آیند. یک پوست اندازی کامل اتفاق می افتد. در کشور ما هم همینطور است؛ بسیاری از افرادی که مسئولیت های مختلفی داشتند بعد از چهل سال دیگر عوض شدند و یا دارند عوض میشوند. مسئولیت دارد دست جوانان می افتد. این جوانان باید یک کاری انجام دهند. رهبری دارند در نامه خوشان مطرح میکنند. پس نامه از امام به جوانان امت است.

نامه را اگر بخواهیم در دو بخش کلی تقسیم کنیم، می توانیم این گونه تقسیم کنیم : بخش اول پیرامون این چهل سالی گذشت بود و بخش دوم نامه در رابطه با آینده است. مقام معظم رهبری دستاورد های چهل ساله را مطرح می کنند که ما چه دستاورد هایی در این چهل سال داشتیم و بعد از آن مطرح می کنند که حالا باید چیکار کنیم.

گام دوم دارد شروع میشود و در این گام دوم باید کار هایی انجام دهیم. در گام اول مقام معظم رهبری می فرمایند یک جاهایی خوب جلو رفته ایم و یک جاهایی هم ایراد داشته ایم که در این گام دوم باید تجربه هایی که کسب را عمل کنیم و دیگر آن اشتباهات را تکرار نکنیم و در این مسیری که میرویم سرعتمان بیشتر شود. 

اما هدف این نامه چیست؟ هدف این نامه شکل گیری و بولد کردن جریان تمدن نوین اسلامی در ذهن جوانان است. جریان تمدن نوین اسلامی باید دغدغه دائمی و روزمره جوانان باشد. دغدغه هر روز جوان باید این باشد که ما  باید به تمدن نوین اسلامی برسیم.

و هدف غایی این نامه که قرار است این نامه چه چیزی را بگوید این است که ما، به تمدن نوین اسلامی باید برسیم و زمینه سازی ظهور را کامل کنیم. ما باید کاری انجام دهیم که ظهور صورت بگیرد. وجود نازنین بقیه الله ظهورشان اتفاق بیافتد.

سال 42 آقای عسکر اولادی میروند پیش حضرت امام، و حضرت امام به آقای عسکر اولادی میفرمایند: آقای عسکر اولادی فکر نکنید که نهضت ما و قیام ما به خاطر این است که وزیر عوض کنیم یا حتی بالاتر یک شاه عوض کنیم، ما هدفمان این نیست. ما هدفمان این است که ایران را اسلامی کنیم، منطقه را اسلامی کنیم و جهان را به سمت اسلامی شدن پیش ببریم، آن موقع به حضرت حجت بگوییم آقا دنیا برای تشریف فرمایی شما آمده شده است؛ تشریف بیاورید. شما این نگاه حضرت امام را مقایسه بکنید با نگاه انجمن حجتیه و ببینید چقدر تفاوت دارد. انجمن حجتیه میگویند امام زمان بیاید و خودش کار ها را درست میکند یعنی تمام هزینه را امام زمان باید بدهند. خودش کار را درست میکند. حضرت امام اعتقادشان این نبود.  

حضرت امام فرمودند ما کار ها را درست میکنیم تا امام زمان تشریف بیاورند. یعنی کمترین هزینه را امام زمان بدهند و بیشترین هزینه را ما بدهیم.

مقام معظم رهبری هم امروز همین را میگویند که ما باید کاری کنیم که امام زمان تشریف بیاورند. ما باید مطالب را درست انجام دهیم که امام زمان شریف بیاورند. پس این هدف نامه هست.

زمان نامه چهل سالگی، زمان پختگی نامه نوشته شده، پختگی یک انقلاب. نامه زمانی نوشته شده که در این چهل سال تمام مکاتب مادی ضعفشان آشکار شده و این نکته مهم است. یعنی تمام تفکرات مادی که قرار بود اجرا شود در این چهل سال اجرا شد. 

چپی اش آمد، راستی اش آمد، مارکسیستش آمد، ملی گرا اش آمد نظریه لیبرالی اش آمد، توسعه گرایی اش آمد، همه آمدند. ضعف تمام تفکرات برای مردم آشکار شد. فقط مانده یک جریان، استفاده از ظرفیت داخلی و نامه میخواهد این را به جوان بگویید که آقا باید از ظرفیت های داخلی استفاده کنیم. اینکه حضرت آقا در نامه خودشان می نویسند که ما رتبه اول را در دنیا داریم در عدم استفاده از ظرفیت ها.

در این چهل سال نتواستیم از ظرفیت هایمان استفاده کنین و بهتر است بگوییم از اکثر ظرفیت هایمان نتوانستیم استفاده کنیم. این نامه نوشته شده که بگویید حالا وقتش است از ظرفیت ها استفاده کنیم.

آن تفکراتی که بود همه از بین رفت و تشان داد که نمیتواند کاری بکند. حالا باید این تفکر جدیدی روی کار بیاید. اما این نامه از یک شخصیت ویژه ای نوشته شده.

این نامه از شخصیتی نوشته شده که شاید انسان بتواند به جرات بگوید هیچ رهبری و هیچ شخصیتی در عصر حاضر وجود ندارد که اینقدر زیر ذربین باید و اینقدر تمام حرکات و سکنات، گفتار و کردارش پیام برای دنیا داشته باشد. به جرات ما میتوانیم بگوییم که هیچ شخصیتی به این شکل نیست.

عبا پوشیدن آن شخص، نقل بسیاری از محافل است؛ نوع نشستن او در کنار سیاسیون دنیا کلی رویش بحث میشود. وقتی این شخص میخواهد جهاد کبیر را مطرح کند، در آن دیدار به سپاهیان میگویند بشینید. این حرکت را سیاسیون غربی دنیا تحلیل کردند که معلوم میشود این شخص دارد بحث دیگری مطرح میکند. و آن جهاد جهاد نظامی نیست وگرنه به نظامیان نمیگفتند بشینید روی زمین. بعضی از تحلیل گران گفتند رهبر ایران با این کارشان که گفتند بشینید غرب را تحقیر کرد و گفت شما برای جنگ نظامی با ما عددی نیستید.

کسی که وقتی میخواهد عربستان را تهدید کند میروند در پادگان نظامی سخنرانی میکنند. این چقدر تحلیل میشود. کسی که وقتی میخواهد یک شخصیتی را بزرگ کند و بولد کند لازم نیست حتی در نامه اش و در سخنرانی اش نکته ای بگوید، فقط کافیه عکس آن شخصیت را در اتاقش بگذارد. و همه عالم بحث میکنند که آن شخص که بود که عکسش آمده بود.

بحث میشود که در کدام دیدار آن شخص دمپایی پایش بود و در کدام دیدار کفش پایش بود. در کجا عصا همراهش بود و در کجا عصایش را کنار گذاشته بود. یعنی چقدر تحلیل میشود.

بحث میشود که آن شخص در یک سال چند بار یک کلمه ای را به کار برد. و چرا اول فلان کلمه را گفت و بعد فلان کلمه را گفت. چرا در فلان جریان پیام نداد، چرا وقتی در فلان جریان میخواست پیام بدهد پیام را فلان شخص داد. تمام اینها در دنیا تحلیل میشود. ما گاهی اوقات راحت از کنارش رد میشویم. اما تحلیل میکنند. چرا در یک سال با فلان شخصیت دو بار جلسه گذاشت و با فلان گروه سه بار جلسه گذاشت. 

چرا در دیدار خبرگان این اصطلاح را استفاده کرد، چرا در آنجایی که فکر میکردیم الان یک ورود کلی خواهد داشت ورود پیدا نکرد. تمام این چرا ها هستش. چرا در فلان جریان رنگ انگشترش انگشتر حدید شد.چرا در نماز میتی که خواند برای فلان شخص سه مرتبه گفت ( اللهم لا نعلم منه و الا خیرا ) چرا یک شخصیتی یک بار هم نگفت.

چرا برای یک شخصیتی یک بار هم نگفت، چرا برای یک شخصیتی العفو را نگفت و برای یک شخصیتی سه بار العفو گفت. چرا برای یک شخصیتی گفت ارادت او نسبت به من در چهل سال کم نشده و نگفت ارادت من نسبت به او کم نشده. و صد ها چرا های دیگر.حالا این شخصیت که اینقدر زیر ذربین است دست به قلم میشود و نامه ای مینویسد و روز بعدش به یک عالمی میگوید به مردم  بگویید من برای این نامه خیلی زحمت کشیده ام. من هیچوقت از مردم درخواست نکردم که روی این نامه های من کار کنند؛ روی این نامه می‌گویم کار کنید

چرا این اتفاق افتاد معلوم میشود که این جریان یک جریان مهمی است بزرگواران ما باید گفتمان تشکیل بدیم.

«گفتمان گام دوم انقلاب»

گفتمان اگر می‌خواهد تشکیل بشود باید سر کلاس بیرون کلاس توی اتوبوس توی نانوایی توی تاکسی هرجای دیگه  بحث در رابطه با گام دوم باشد، آنوقت گفتمان شکل می‌گیرد، وگرنه گفتمان شکل نخواهد گرفت.

باید هرجا می‌شود بحث این باشد ما ببینیم وظیفه خودمون در این نامه چه وظیفه ای بود، استاد وظیفه اش چی بوده، روحانی وظیفه اش چی بوده کارگر وظیفه اش چیست بقال وظیفه اش چیست.

این ها رو باید مشخص بکنیم اما نامه شروع میشود نامه دیگر دست همه شما بزرگواران هست…

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدُلله ربِّ العالمین والصَّلاه و السَّلام علی سیدنا محمد وآله الطاهرین

از میان همه این ملت های زیر ستم کمتر ملتی به انقلاب همت مي گمارد و در میان ملت هایی که به پا خواسته و انقلاب کرده اند کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و به جز تغییر حکومت ها آرمان های انقلابی را حفظ کرده باشند.

بحثی که حضرت آقا دارند مطرح می‌کنند، یک بحث تاریخی است می‌فرمایند خب قرن ها گذشته بر کشور ها و ملت ها و معمولا هیچ ملتی را شما سراغ ندارید که در دوران های مختلف تاریخ زیر بار ظلم و ستم قرار نگرفته باشد توسط حاکمانش تمام کشورها و تمام ملت ها اینجوری بوده اند که زیر بار ستم ها قرار گرفته اند.

از بین این همه ملت ها و این همه کشورها خیلی کم بودند کشور هایی که دست به قیام زدند. معمولا کشورها دست به قیام نزدند، ملت ها دست به قیام نزدند، معدود بودند ملت هایی که دست به قیام زدند و از بین همون اقلیت هایی که دست به قیام زدند خیلی کم بودند کسانی که قیامشان به انقلاب تبدیل شد. یعنی موفق شدند انقلاب کنند و بین همین چند کشوری که توانستند انقلاب کنند و بین همین چند ملتی که توانستند انقلاب بکنند، کشوری نبود یا اقلیت محض بود. کسانی که انقلابشان روی آن آرمانش حرکت کرد تقریبا ما می‌توانیم بگوییم فقط یکی بود در طول تاریخ حضرت آقا می‌خواهند همین را بحث بکنند ببینید یک سری انقلاب ها انقلاب های مطرح تاریخ بود، که دیگه معمولا جزو ده تا انقلاب حسابش می‌کنند؛ میگویند این انقلاب ها معروف ترین انقلاب هاست. یک سری جریان ها و کودتا ها بود که این ها دیگر انقلاب حساب نمیشود؛ لذا در آفریقا می‌بینید بارها این اتفاق افتاد و همچنین در کشور های دیگه، اما اون کشورهایی که اسم انقلاب به خودش گرفت تعداد خیلی اندکی بود. معروف ترین آنها یکیش فرانسه است. فرانسه یا معروف ترین انقلاب رو داشت یا جزو پنج انقلاب معروف دنیا بود؛ خب فرانسه قبل از انقلابش، حکومتش روی سه طبقه شکل گرفته بود:

1 – روحانیت مسیحی، 2 – طبقه مرفهین پول دارها و 3 -طبقه مردم طبقه مرفهین بیشترین تاثیر رو داشتند موقعی که جریان مالیات ها مطرح شد طبقه مفرح که می‌خواستند مالیات ندهند قیام کردند آمدند طبقه روحانیت را کنار زدند طبقه مردم را هم کنار زدند اینها یک شورایی تشکیل دادند یک انقلابی تشکیل دادند جریان انقلاب فرانسه اتفاق افتاد. خب آن قیام درون حزبی و درون گروهی که شکل گرفت به حذف افراد مختلفی منجر شد. مردم قیامی داشتند و به هرحال انقلاب صورت گرفت.

خلاصه این انقلاب این بود که یک پادشاهی ظالمی که لویی شانزدهم بود او از بین برود و ناپلئون آمد سر کار.

و ناپلئون آمد و افراد بسیاری را کشت، مخالفین را کشت و بسیاری را تبعید کرد، در جنگ های مختلف شرکت کرد و شکست خورد و لویی هجدهم آمد سر کار. یعنی دقیقا انقلابی که قرار بود این دیکتاتوری را از بین ببرد باعث شد که یک دیکتاتوری مضاعفی شکل بگیرد و کلا آن انقلاب بر ضد خودش تبدیل شد.

البته این وسط اتفاقات خوبی هم افتاد. افرادی که آمدند مثل رودبیر چون حقوقدان مقیدی بود توانست قانون اساسی خیلی محکمی شکل دهد. آن قانون اساسی که فرانسه دارد همین رودبیر نوشته. اما با آمدن ناپلئون و بعدش کاملا بر ضد خودش تبدیل شد.

گفته شده در یک دورانی حداقل 10 هزار نفر با گیوتین سر از تنشان جدا میکردند. این انقلابی که مردم انجام دادند بعد از چند سال بر ضد خودش تبدیل شد و انقلاب فرانسه از بین رفت.

انقلاب بعدی که معروف بود انقلاب روسیه بود. که به همین صورت طیف کمونیسم و طیف کارگر آمدند قیام کردند که حکومت کنار برود که اینها بتوانند حکومت کنند. این اتفاق افتاد و اینها انقلاب کردند و یک شورا و دولت موقتی شکل دادند.

موقعی که این شورای موقت را شکل دادند به مرور زمان افرادی آمدند در آن شورای موقت و کار بکنند. یکی از آن ها لنین بود. لنین بعد از مدتی حکومت را به دست گرفت و شعارش دفاع از طبقه کارگر بود اما آمد جریان حزب خودش را گرفت و افرادی که در حزبش بودند، همه را از بین برد.

آن موقعی که بعد از مدتی جریان استالین اتفاق افتاد، در جریان استالین افراد بسیار زیادی را کشتند، تا 20 میلیون نفر گفته شده، یعنی بخاطر آن سیاستی که استالین به خرج داد برای جریان کشاورزی و گفت مردم باید بیایند و از این حرف ها در همین جریان حدودا 20 میلیون نفر کشته شدند. 

این جدا از جنگ جهانی دوم است، بالاخره اینها افراد مختلف را از بین بردن. و ما در تاریخ تا 60 میلیون نفر در همین جریان های سیاست های کشاورزی داریم. او آمد یک گروهی شکل داد به نام پلیس مخفی. این پلیس مخفی قبل از روی کار آمدن خود استالین بود و در زمان لنین بود.

وقتی پلیس مخفی را شکل داد گفت ببینید هر کس مخالف من است باید کشته شود. تعداد وسیعی انسان را قبل از پادشاهی اش کشت. در حزب کارگر و کمونیسم افرادی بودند که مخالف بودند استالین پادشاه شود. دو سال آخر لنین بیمار بود و در همان دوسال آخر استالین عملا پادشاهی را گرفته بود اما میدانست به رأی طبقه کارگر و کمونیسم ها نیاز دارد. سر این جریان این افراد را کشت و خودش حاکم شد و بعد از اینکه حاکم شد تعداد زیادی را از بین برد.

حکومتی بعدی که انقلاب نام گرفت و بسیار شبیه انقلاب ما است، شاید نزدیک ترین انقلاب به انقلاب ما از لحاظ اهداف انقلاب الجزایر است. انقلاب الجزایر انقلاب اسلامی بود، برای همین به ما شبیه بود وگرنه انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه شباهتی به ما نداشت، یعنی آرمان ها و اهداف الهی نداشتند.

اما انقلاب الجزایر از مساجد و حوزه های علمیه شروع شد و برای پایه گذاری اسلام شکل گرفت برای این بود که الجزایر را از یوق فرانسه نجات دهد و حکومت اسلامی تشکیل بده. اما چون رهبر نداشت و کسی را نداشت که بتواند این انقلاب را مدیریت بکند، این انقلاب درست است به ثمر نشست اما هیچ وقت اهداف اسلامی شکل نگرفت. و در بسیاری از زمینه ها اتفاقا برعکس شد، یعنی آن چیزی که قرار بود مردم را دیندار کند برعکس شد. قرار بود از فرانسه مستقل بشوند اما فرهنگ فرانسه کاملا بر آنها غالب شد.

حضرت آقا یک خاطره ای را نقل میکنند و می فرمایند: 19 سال بعد از اینکه انقلاب الجزایر اتفاق افتاده بود رهبر الجزایر آمد پیش من و داشت با عربی با من صحبت میکرد، یک دفعه ای وسط حرف یک اصطلاح عربی را یادش نیامد و با فرانسوی از آن شخص فرانسوی پرسید و آن شخص به او گفت. آقا میفرمایند یعنی تا اینقدر فرانسه رسوخ کرده بود که رهبر اینها زبان عربی و مادری خودش را بلد نبود و زبان فرانسه بلد بود. و همان ابتدای کار ملی مذهبی ها و ملی گراهای سوسیالیستی آمدند سر کار و انقلاب الجزایر کاملا از بین رفت. کودتاهای پیاپی در الجزایر اتفاق افتاد و رهبران از بین میرفتند و آخر امر انقلاب الجزایر دست نظامی ها افتاد.

این وسط انقلاب های دیگری هم بود مثل انقلاب چین. انقلاب چین شباهت بسیاری به انقلاب کمونیستی شوروی دارد. قرار بود کارگران بیایند سر کار. مائو یک دانشجویی بود که یک تفکری داشت مثل تفکر استالین و خود محور و مخالفین را از بین میبرد.

این ها گفتند ما میخواهیم فضای باز بگذاریم. در صورتی که تفکر کمونیستی اصلا تفکر فضای باز نیست. یک لفظی را گذاشتند به نام صد گل بشکفد و صد مکتب بروید. می گفتند ما بیایم به مخالفین بها بدهیم و مخالفین بیایند در فضاهای مختلف انتقاداتشان را به این حکومت بگویند.

مخالفین آمدند گفتند و بعد از اینکه شناسایی شدند، بیش 10 هزار نفرشان را کشتند. و حتی این جمله را میگفتند که در جمعیت چند صد میلیونی چین کشته شدن حتی 20 هزار نفر و 20 میلیون نفر، ارزشی ندارد، مهم نیست؛ چون ما میخواهیم به اهدافمام برسیم.

او آمد انقلاب فرهنگی انجام دهد. انقلاب فرهنگی این بود که هر کس به حزب او و تفکرات او مخالف بود ؛ اساتید دانشگاه، دانشجویان و علما همه را از یک کنار حذف کرد. بیش از دو میلیون نفر را کشت و این انقلاب چین بود. اصلا برایش انسان و حیوان اهمیت نداشت. یک روز متوجه شد که این گنجشک ها می آیند و دانه های گندم از مزرعه میخورند بعد دستور داد تمام گنجشک ها را باید بکشید. بعد دید زمین کِرم زد و گنجشک ها باید کِرم ها را میخوردند برای همین از شوروی چند میلیون گنجشک آورد.

انقلاب بعدی که انقلاب مطرحی است انقلاب آمریکا است ؛ اسپانیا، بریتانیا ( انگلیس فعلی )، فرانسه. زمانی که جنگ هایی بین بریتانیا و فرانسه اتفاق می افتاد بریتانیا دستور داد که در آمریکا کسانی که انگلیسی نیستند باید مالیات سنگین بدهند. و فرانسوی ها قبول نکردند و انقلاب کردند. انقلاب آمریکا شبیه هیچ انقلابی نیست، نه مردم راهپیمایی کردند و نه مردم تظاهرات کردند. از هر ایالتی چند نفر بلند شدند و رفتند یک بیانیه ای نوشتند و به نام بیانیه استقلال و این شد انقلاب آمریکا.

بیانیه استقلال آمریکا خیلی بیانیه خوشگلی است و فقط بیانیه خوشگلی است.

حق برابری، یعنی همه باید برابر باشند. بریتانیا ( انگلیس ) قبول نکرد و گفت این مسخره بازی است چون در خانه شما برده است و در ایالات شما برده فروشی است. و از اینجا جنگ شروع شد. یک جنگی اتفاق افتاد و به محض اینکه فرانسه وارد شد بریتانیا شکست خورد و جریان انقلاب آمریکا کاملا شکل گرفت.

جالب اینجا است که اینها یک ایالتی بود، که شمالی و جنوبی اش باهم جنگ میخواستند بکنند. این رهبری استقلال آمریکا را تصویب بکند در ایالت شمالی بود. و چون ایالت شمالی نیرو کم داشت دستور داد و گفت برده داری ممنوع است و برده ها باید بیایند. و موفق شد و بردها آمدند و این جنگ را پیروز شدند. بعد وقتی جریان تمام شد و آمدند برده داری را قانونی کنند بیانیه استقلال شکل گرفته بود و در قانون اساسی آنها آمده بوده که برده داری ممنوع است، اما شکل نگرفت. مثلا حقوق خانم ها 60 سال بعد از این بیانیه اتفاق افتاد. بحث برادری و برابری هیچ وقت نرسیدند. و حداقل 12 میلیون سرخ پوست را کشتند. کشتن سرخ پوست ها بعد از بیانیه استقلال است. یعنی این ها بیانیه استقلال دادند که همه مساوی هستیم و بعد رفتند 12 میلیون سرخ پوست را کشتند. پس می بینید انقلاب آمریکا هم به اهداف خودش نرسید.

« از میان همه ملت ها ی زیر ستم، کمتر ملتی به انقلاب همت میگمارد ؛ و در میان ملتهایی که به پا خواسته و انقلاب کرده اند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و به جز تغییر حکومتها، آرمان های انقلابی را حفظ کرده باشند. اما انقلاب پرشکوه ملت ایران که بزرگ ترین و مردمی ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چله ی پر افتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه ی وسوسه هایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعار هایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحله خودسازی و جامعه پردازی و تمدن سازی شده است »

این جمله ای است که حضرت آقا میفرمایند.

پس جمهوری اسلامی تنها انقلابی است که به آرمان هایش خیانت نکرده است و به آن اهدافی که داشت رسید. و به آن اهدافی که به قله اش نرسید در مسیر آن آرمان ها حرکت کرد. این جمهوری اسلامی تنها انقلابی بود که این اتفاق افتاد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید