و) اصول خانوادگی
3) والدین محوری
یکی از نمایندههای حضرت آیتالله العظمی بروجردی (رحمت الله علیه)، مرحوم محقق روحانی هستند. ایشان نمایندهی آیتالله بروجردی در آلمان بودند. در خاطراتشان یک داستان خیلی عجیب نقل میکنند. ایشان میفرمایند:
احسان به والدین از نوع اروپایی / خاطره نماینده آیتالله العظمی بروجردی (ره)
روزی یک پروفسور ریاضیدان به من گفت: «کار من با اعداد و ریاضیات است. اگر از رهبران اسلام خود عددی بیاورید که اگر آن را بر ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ ، ۵ ، ۶ ، ۷ ، ۸ ، ۹ ، ۱۰ تقسیم نمایید، قابل قسمت باشد، من مسلمان میشوم!» گفتم: «اتفاقاً این سؤال را شخصی از امام اول شیعیان امامعلی(علیه السلام) در حالی که آن حضرت در حال سوار شدن بر اسب بود، پرسید و حضرت فوراً فرمودند: «عدد روزهای سال قمری(۳۶۰ روز) را در عدد ایام هفته (۷ روز) ضرب کن». عدد مورد نظر (یعنی عدد ۲۵۲۰) بهدست میآید. آن پروفسور قبول کرد و پس از چند روز رفت و آمد و مطالعه و سؤال بیشتر، رسماً مسلمان شد و مرتب با ما ارتباط داشت. او بعد از مدتی مریض شد و من برای عیادتش به بیمارستان رفتم. دیدم خیلی نگران است. از علت نگرانیاش پرسیدم. گفت: «پزشکان معالج من تشخیص دادهاند تا سه روز دیگر خواهم مرد، ولی امروز وقتی پسرم آمد و از مسئله خبردارشد، پشت به من کرد و بدون خداحافظی و اظهار نگرانی رفت!» من به او دلداری دادم و گفتم ما همه برادر تو و فرزندان ما، فرزندان تو هستند. پس از سه روز، این دانشمند آلمانی از دنیا رفت و ما طبق آیین اسلامی او را غسل دادیم و به خاک سپردیم. ناگاه، پسر این مرد آلمانی پیدا شد و با اعتراض شدید، به ما گفت: «به چه مجوزی جسد او را به خاک سپردهاید؟ من جسد را به ۶۰ مارک فروختهام». ما فوراً ۶۰ مارک را به او دادیم و او هم با کمال بیرحمی مارک ها را شمرد و رفت و حتی نپرسید قبر پدرش کجاست؟[1]
در غرب، رفتار انسانها نسبت به والدین این طور است. این که مال شصت یا هفتاد سال پیش است. امروز، اصلاً احسان به والدین در غرب وجود ندارد.
بحثمان پیرامون اصول حاکم بر جامعه قرآنی بود. در مورد اصول خانوادگی داشتیم صحبت میکردیم. در این جلسه، در مورد اصل والدین محوری در خانواده بحث خواهیم کرد. اسلام، اصل را بر احسان بر والدین میداند و اعمال ما را در گرو احسان به والدین میداند. شکر خدا و عبادتش در گرو احسان به والدین است. خداوند در قرآن میفرماید: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»[2]؛ «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»[3]؛ «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» چهار بار در قرآن آمده است. هر چهار بار، به دنبالش عبادت خدا و پرستیدن خدا مطرح است.
سه واجب، در کنار 3 واجب دیگر
ولی نعمتان، آقایمان، امامرضا علیهالسلام میفرمایند: «همانا خداوند به سه چيز امر فرموده كه همراه با سه چيزند: به نماز و زكات امر كرده، پس هر كس نماز بخواند و زكات ندهد، نماز او قبول نمىشود؛ به شكر خود و شكر پدر و مادر امر كرده، پس هر كس از پدر و مادرش تشكر نكند، شكر خدا را به جا نياورده است؛ و به تقواى الهى و صله رحم امر كرده، پس هر كس صله رحم نكند، از خدا هم پروا ندارد».[4]
اول، خداوند نماز و زکات را با هم واجب کرد. کسی که نماز بخواند ولی زکات ندهد، نمازش قبول نیست. در قرآن، بارها و بارها، نماز و زکات با هم آمده است. «يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاةَ»[5]. دوم، خداوند تقوا و صله رحم را کنار هم قرار داده است. کسی که صله رحم نکند، تقوا ندارد. در آیهی اول سورهی مبارکه نساء آمده است: «وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ».[5] یعنی تقوا داشته باشید. خدا در رابطه با ارحام از شما سؤال میکند. و سوم، خداوند، عبادت خودش را در کنار احسان به والدین قرار داده است. پس کسی که خدا را عبادت بکند، ولی به والدینش احسان نکند، خدا را عبادت نکرده است.
عرض کردم که احسان به والدین، اصل و اساس زندگی یک انسان شیعه و مسلمان است. معروفترین آیهی قرآن که در مورد احسان به والدین است، همین آیهی «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» میباشد. این آیه، اولین آیهای است که به فرزندانمان یاد میدهیم، چرا که قرار است به ما احسان بکنند. این آیه به این کوتاهی که سه کلمه بیشتر ندارد، پیامهای بسیاری دارد.
پیامهای آیه «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»
در آیهی «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» گفته است بِالْوَالِدَيْنِ و نه إلَیالْوَالِدَيْنِ. این «باء»، باء الصاق است. یعنی احسان باید بیواسطه باشد.
شخصی تعریف میکند که همان موقعی که شهید صیاد شیرازی سپهبد بود، همان اواخر عمر شریفش، مادرش مریض میشود. ایشان میآید یک ویلچر یا کپسول اکسیژن یا هر چیز دیگر –دقیقاً در خاطرم نیست- قرض بگیرد. مسئول آنجا سریع یکی از سربازها را صدا میزند و میگوید که سرباز، یک ویلچر ببر خانهی امیر. شهید میگوید که نه، این را باید خودم ببرم. آنها میگویند آقا، اجازه بدهید برایتان بیاوریم. ایشان میگوید نه، دارم برای مادرم میبرم. خودم باید ببرم.
این میشود احسان بیواسطه به والدین.
شهید زین الدین فوتبال خیلی خوبی داشته است. او در کوچکی فوتبال بازی میکرده است. یک داستان از این شهید عرض میکنم:
توی ظل گرمای تابستان، بچههای محل سه تا تیم شدهاند. توی کوچهی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچهها میریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر میآید روی تراس: « مهدی! آقامهدی! برای ناهار نون نداریم. برو از سرکوچه دو تا نون بگیر». توپ زیر پایش میایستد. بچهها منتظرند. توپ را میاندازد طرفشان. میدود سر کوچه. [نگفت دیگران بروند]».[6]
این که ما والدینمان را در خانهی سالمندان بگذاریم، و بابتش ماهی دو میلیون، سه میلیون پول بدهیم، این احسان به والدین نیست. «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» یعنی باید بیواسطه به آنها احسان بکنی. خودت باید به آنها احسان بکنی. این پیام اول این آیه است.
باید به والدین، حتی اگر کافر باشند، احسان کنیم؛ چون در قرآن نیامده است که «وَبِالْوَالِدَيْنِ المؤمِنین إِحْسَانًا» و یا «و َبِالْوَالِدَيْنِالمسلِمین إِحْسَانًا». بلکه، آمده است ، «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»، چه مؤمن باشند، چه بی دین.
مسلمان شدن مادر مسیحی، با توصیه امام صادق (علیه السلام)
زکریا بن ابراهیم یکی از محدثین شیعی و از یاران امامصادق علیهالسلام است. او در شرح حال خود میگوید:
من مسیحی بودم و سپس به اسلام گرویدم و به خانهی خدا مشرف شدم. در سفر حج، به محضر امامصادق علیهالسلام شرفیاب گشته و به عرض رسانیدم که من مسیحی بودهام و مسلمان شدهام.
امام علیهالسلام پرسید: «در اسلام چه امتیازی دیدی که آن را پذیرفتی؟»
گفتم: «این آیهی قرآن: «ما کنْتَ تَدْرِی مَا الْکتابُ وَ لَا الایمانُ وَ لکنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ»[7]؛ یعنی تو کتاب و ایمان نمیدانستی چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر کسی را که خواهیم بدان هدایت کنیم».
امام فرمود: «خدا تو را به اسلام هدایت فرموده و قلبت را به نورانیت آن منور ساخته است. سپس، به من دعا کرد و هدایت بیشتری را از خداوند برایم مسئلت نمود».
به عرض رسانیدم که: «پدر و مادر و بستگان من به آئین مسیحیت باقی هستند و مادرم نابینا است. آیا برای من جایز است که با آنها زندگی کنم و روابطی داشته باشم؟»
امام پرسید: «آیا آنها گوشت خوک میخورند؟»
گفتم: «نه».
فرمود: «معاشرت تو با آنها بیمانع است». سپس اضافه کرد: «دربارهی مادرت مراقب باش. به او نیکی و احسان کن و هرگاه زندگی اش به پایان رسید و از دنیا رفت، خودت عهده دار کفن و دفنش باش».
چون از سفر حج بازگشتم و به کوفه رسیدم، برطبق فرمان امام، ملاطفت و مهربانی بسیاری نسبت به مادرم نمودم. خودم به او غذا میدادم و لباسش را مرتب میکردم و سرش را شانه میزدم و عهدهدار خدمتش میشدم. مادرم که این تغییرات را در روش من دید، گفت: «تو در آن روزگاری که به دین من بودی، با من این طور رفتار نمیکردی. چه دلیلی دارد که از وقتی که به اسلام گرویده ای، با من این قدر محبت میکنی؟»
گفتم: «یکی از فرزندان پیامبر اسلام به من دستور داده که این طور رفتار کنم».
گفت: «آیا او همان پیغمبر شما است؟»
گفتم: «نه. بعد از پیغمبر ما پیامبری مبعوث نخواهد شد و او پسر پیغمبر ما است».
گفت: «این دستورات، از آموزههای پیامبران است و دین تو از دین من بهتر است. مرا راهنمایی کن تا مسلمان شوم. من طریقهی اسلام را به او آموختم و او مسلمان شد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نیمه شب کسالتی پیدا کرد. من در کنار بسترش بودم و به پرستاریاش اشتغال داشتم. به من گفت: «پسر جان! اعتقادات اسلام را دوباره برایم تکرار کن». من تکرار کردم و او به همهی آنان اقرار کرد و در همان شب هم چشم از جهان فروبست. بامداد روز بعد، جنازهاش به وسیلهی گروهی از مسلمین و مطابق مراسم اسلامی تشییع شد و من بر جنازهی او نماز خواندم و بهدست خود به خاکش سپردم».[8]
معنی دیگر آیهی«وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» این است که هر که میخواهی باشی، باش، ولی باید به مادر و پدرت احسان کنی. گاهی وقتها، مدرک تحصیلی ما از مدرک تحصیلی والدینمان بالاتر است؛ جایگاه اجتماعی ما از والدینمان بیشتر است؛ خانهی ما از خانهی والدینمان بزرگتر است؛ چهرهی ما هم از چهرهی والدینمان قشنگتر است؛ همهی اینها هم که باشد؛ هر که میخواهیم باشیم، اما باید به والدینمان احسان کنیم.
«إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ».[9] این آیه برای چه کسی نازل شده؟ خطاب این آیه به چه کسی هست؟ به پیامبر مکرم اسلام. قطعاً پیامبر از پدر و مادرشان بهتر بودند. شکی در این نیست. پیامبر اشرف مخلوقات هستند. قطعاً جایگاه ایشان نسبت به جایگاه پدر و مادرشان بالاتر است، اما خداوند با این وجود میفرمایند هر کس که میخواهی، باش ، ولی باید به والدینت احسان کنی.
نکتهی عجیبتر این آیه، این هست که در هنگام نزول این آیه، پدر و مادر پیامبر اصلاً در قید حیات نبودند. پدر پیامبر قبل از به دنیا آمدن ایشان به شهادت رسیده بود. مادر ایشان هم در کودکی ایشان از دنیا رفته بود. پس چرا خداوند این جمله را میفرمایند: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ»؛ اگر پدر و مادرت و یا یکی از آنها به پیری رسیدند، مبادا به ایشان اُف بگویی. خوب، والدین پیامبر که اصلاً قرار نیست به پیری برسند، چرا که خیلی وقت پیش از دنیا رفته اند. دلیلش این است که بلاتشبیه، خداوند به در میگوید که دیوار بشنود. خداوند این آیه را خطاب به پیامبر میفرماید که ما حساب کار دستمان بیاید. خداوند با این آیه میگوید که ما در رابطه با احسان به والدین، با پیامبر اینجوری برخورد میکنیم، شما که دیگر جای خود را دارید.
به دوش کشیدن مادر تا در حمام
شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری(ره)، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیك حمّام به دوش مىگرفت و او را به زن حمامى میسپرد و مىایستاد، تا بعد از پایان كار، او را به خانه برگرداند.[10]
خدا نکند ما مدرک سیکلمان، دیپلم بشود، آن موقع دیگر فکر میکنیم ما از پدر و مادرمان خیلی بهتر شدیم؛ خدا نکند پول یک میلیونمان بشود سه میلیون، آن موقع دیگر فکر میکنیم جایگاهمان از جایگاه پدر و مادرمان بالاتر است؛ خدا نکند ما خرجی پدر و مادرمان را بدهیم، آن موقع دیگر فکر میکنیم ما از آن ها بهتر شدیم. نه، این جور چیزها نباید باشد. وزیر هم که باشی؛ پدرت بی سواد هم که باشد؛ باز هم «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا».
توبیخ وزیر به خاطر بیاحترامی به پدر
در ايام عيد يكي از وزرا براي عيدديدني و زيارت امام خدمت ايشان رسيدند. امام پرسيدند: اين پيرمردي كه پشت سر شماست كيست؟ گفت: ايشان پدرم هستند. در حالي كه آثار ناراحتي در چهره ي حضرت امام نمايان شده بود فرمودند: پدرت را پشت سرت انداخته اي؟ درست است كه وزير هستي، امّا هر چه باشي فرزند اويي.[11]
ایشان میخواستند بگویند اگر وزیر هم هستی، وزیر باش، اما باید به پدرت احسان کنی.
معنای دیگر این آیه این است که احسان به والدین زمان ندارد. در این آیه نیامده که وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا حیاً، یعنی موقعی که آنها زنده اند. نه! گاهی وقتها میشود که پدر و مادر یا یکی از آنها از دنیا میروند، اما احسان به والدین که از دنیا نرفته است؛ احسان به والدین که از بین نمیرود.
از امامباقر علیهالسلام نقل شده است: «بنده ای در حال حیات پدر ومادرش به آنها نیکوکار است، ولی پس از مرگ، آنها را فراموش می کند و بدهی ایشان را نمی پردازد و برای آنها طلب رحمت نمی کند. خداوند او را جزء عاق والدین ثبت می کند، اما بندهی دیگری در حال حیات، عاق والدین است ولی پس از مرگ، با دعا و استغفار آنها را یاد می کند. خداوند او را نیکیکننده به والدین ثبت خواهد فرمود».[12]
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «هر کس قبر پدر و مادرش یا یکی از اینها را در هر جمعه زیارت کند و در کنار مزار آنان، سورهی یاسین بخواند، در مقابل هر حرفی که از این سوره میخواند، آمرزشی از سوی خداوند دریافت خواهد کرد».[13]
این نکته هم برای کسی که پدر و مادرش از دنیا رفته اند. مبادا انسان، رفتگان، خصوصاً والدینش را فراموش بکند. رفتگان خیلی به ما نیاز دارند. الآن ما دستمان باز است. ما اینجا هستیم و داریم کیلو کیلو ثواب میبریم، اما رفتگان برای یک دانه ثوابش در آنجا محتاجند که ما یک کاری برایشان انجام بدهیم. چشمشان به ماست.
والدین چشم انتظار کوچکترین ثواب از جانب فرزندان
شخصی به خواب پسرش آمد. گفت که پسرم، کاری برایم بکن. من اینجا گرفتار شدهام. گفت بابا، چه کار کنم؟ گفت همین جوری که راه میروی، اگر سنگی وسط راه افتاده باشد، آن را با پایت کنار بزن. ثواب همان را نصیب من کن. در اینجا، همین هم برایم بس است. ببینید کسانی که از دنیا رفتهاند، چهقدر محتاجند!
بیاییم آنها را در ثواب کارهایی که میکنیم، شریک کنیم. بگوییم خدایا، از امروز تا روز آخری که زنده هستیم، هر کار خیری که انجام دادیم، والدینمان هم بهره ببرند؛ کسانی که بر گردنمان حق داشتند، بهره ببرند. از ثواب ما که چیزی کم نمیشود، بلکه به ثواب آنها اضافه میشود. پس اگر پدر و مادرمان از دنیا رفتند، خیرات را فراموش نکنیم؛ نمازی برایشان بخوانیم؛ سورهی قرآنی برایشان بخوانیم.
نمازی مخصوص برای والدین
نماز والدین، نماز خیلی خوبی است. این نماز را در کتاب «مستدرک الوسائل» از پیامبر مکرم اسلام نقل کردند که اگر فرزندی که پدر و مادرش از دنیا میروند، شب های جمعه برای والدینش نماز والدین بخواند، «این نماز چنان موجب شادی پدر و مادر میشود که آرزو میکنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند».[14] پیامبر نگفتند پای فرزندشان را ببوسند، بلکه فرمودند زانوی فرزندشان را ببوسند!
این نماز بسیار آسان هست. شاید پنج دقیقه بیشتر طول نکشد. این یک نوعش است؛ همین سورهی کوثر و قدری که در مفاتیح آمده است. این که من عرض کردم، دو رکعت است. در رکعت اول، بعد از حمد، ده مرتبه آیهی ۴۱ سورهی مبارکهی ابراهیم خوانده بشود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»[15]. در رکعت دوم، آیهی ۲۸ سورهی نوح، ده بار خوانده بشود: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً»[16]. وقتی نماز تمام شد، آیهی معروف(آیه۲۴) سورهی مبارکهی اسراء را ده مرتبه بخواند: «رَبّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانىِ صَغِیرًا»[17]. یعنی خدایا، به والدینم رحم کن، همانطور که من وقتی بچه بودم، آن ها به من رحم کردند. این نماز والدین است. این احسان به والدین هم برای کسانی که پدر و مادرشان و یا یکی از آن ها از دنیا رفتند.
مورد بعدی، این است که «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»، تنوین نکره دارد. این به معنای آن است که احسان به والدین حد و مرز ندارد. یعنی نمیشود بگوییم دو بار برای والدینم نان خریدم، بس است دیگر؛ من در بچگی به پدر و مادرم احسان میکردم، بس است دیگر؛ من فلان قدر پول به آنها دادم، بس است دیگر. نه، احسان به والدین حد و مرز ندارد. هرچه بیشتر، بهتر. هرچه میتوانیم، هر جور میتوانیم، باید به آنها احسان کنیم.
جواب سلام از جانب امام حسین علیه السلام به جوان
از یکی از علمای نجف نقل شده است که: «یک شب، در خواب دیدم در حرم مطهر امام حسین(علیه السلام) نشستهام. جوانی از درِ حرم وارد شد و با لبخند و تبسم به امام حسین(علیه السلام) سلام کرد. در عالم خواب دیدم امام حسین(علیه السلام) هم با تبسم به او جواب داد! از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم.
فردا شب که شب جمعه بود، به حرم مطهر رفتم و در گوشهای ایستادم. دیدم همان جوانی که در خواب دیده بودم، آمد کنار ضریح رفت و با تبسم سلام کرد. تبسم او را دیدم اما چون بیدار بودم، تبسم امام حسین(علیه السلام) را ندیدم! پس از زیارت، از حرم بیرون رفت و من هم دنبالش رفتم. سلام کردم و گفتم: «میخواهم بدانم چرا با تبسم و لبخند به امام حسین(علیه السلام) سلام کردی؟! سرّش چیست؟» صورت خوابم را هم برایش گفتم. تأملی کرد و با تبسم گفت: «من پدر و مادر پیری دارم. در چند فرسخی کربلا زندگی میکنیم. عادتم بر این است که هر شب جمعه برای زیارت میآیم و یک هفته پدر را سوار بر الاغ میآورم و یک هفته مادر را. یک شب جمعه که نوبت پدرم بود، سوارش کردم که بیاورم. مادر نیز التماس کرد که مرا هم ببر. گفتم: «مادر، هوا سرد و بارانی است. نمیتوانم دو نفرتان را ببرم. نوبت شما، هفتهی بعد است». دیدم سخت منقلب شد و به گریه افتاد و گفت: «من که امید زنده ماندن تا هفتهی بعد را ندارم. مرا هم باید ببری!» گفتم: «بسیار خوب». پدر را به چارپا سوار کردم و مادر را هم به دوش خود گرفتم و این چند فرسخ راه را در هوای بارانی تا کربلا به همین کیفیت طی کردیم. وقتی رسیدیم، رو به حرم رفتم، در حالی که دست پدر به دستم بود و مادر به دوشم. با همین حال وارد حرم شدم. تا وارد شدم، امام حسین(علیه السلام) را کنار ضریح دیدم؛ سلام کردم. امام که مرا به این حال دیدند، لبخندی به من زدند و جواب سلامم را دادند. حالا از آن شب به بعد، هر شب جمعه که به زیارت میآیم، امام را کنار ضریح میبینم با تبسم سلام میکنم، امام هم با تبسم جواب میدهد!»[18]
مورد بعدی، این است که در آیهی «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»، شرط مقابله نیامده است، یعنی نیامده که به والدینتان احسان کنید، آنها هم باید به شما احسان کنند. نه، اگر پدر و مادر هم به ما احسان نکردند، وظیفهی ماست که به آنها احسان کنیم. ممکن است والدین خصوصاً در پیری کمی هم بداخلاق بشوند، اما ما باید صبر بکنیم. اصل احسان به والدین در پیری است، چون درجوانی که به ما نیازی ندارند. وقتی پیر میشوند، نیازدار میشوند.
رفتار آیتالله کوهستانی در برابر ناراحتی مادر
مرحوم آيتالله كوهستاني ميفرمود: «گاهي از اوقات كه مادرم عصباني ميشد و از روي عصبانيت، حرف تندي ميزد، من به پاس احترام وي، به سرعت، محيط منزل را ترك ميكردم تا در مقابل ايشان موضعگيري نكنم و احترامش را نگه دارم».
هنگامي كه مادرشان نياز به كمك داشت، به او خدمت می کرد. نقل شده، معظمله، شبي مشغول غذا دادن به مادر بود. مقداري از غذا روي لباس مادرش ريخت. مادر ناراحت شده و سخني گفت كه سبب آزردگي خاطر فرزند گرديد. معظمله بيدرنگ برخاست و اتاق را ترك كرد و پس از لحظاتي، بار ديگر خدمت مادر رسيد و سلام كرد و با كمال خونسردي و آرامش گفت: «ننه جان! ميخواهي لباست را عوض كنم؟!» گويا اصلاً هيچ اتفاقي نيفتاده است».[19]
این میشود احسان به والدین.
گاهی وقتها، آدم پیر یک چیزی میگوید، یک عصبانیتی دارد، خوب، قرار نیست که به فرزندش بربخورد. بعضی از افراد، با همین صبر بر بداخلاقی والدینشان به جایگاههای بالایی رسیدند.
عنایت ویژه الهی در اثر خدمت به مادر
آیت الله سیدمحمدحسین حسینیطهرانی در جلد اول کتاب «نور ملکوت قرآن» در خصوص لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر، داستانی را نقل میکند:
يك روز در تهران، براى خريد كتاب به كتابفروشى اسلاميّه كه در خيابان بوذرجمهرى بود، رفتم. يكى از شركاى اين مؤسّسه، آقاى حاجسيّدمحمد كتابچى است كه در انبار شركت، واقع در منتهى اليه خيابان پامنار، قرب خيابان بوذرجمهرى و كتابفروشى، مشغول كار و از ميان برادران شريك، او مسئول انبار و ارسال كتب به شهرستانها و يا احياناً فروش كتابهاى كلّى است. من براى ديدار ايشان كه با سابقهی ممتد دوستى و آشنائى غالباً از ايشان ديدار مى نمودم، به محلّ أنبار رفته و كتابهاى لازم را خريدارى نمودم. صبحگاه قريب چهار ساعت به ظهر مانده بود.
مردى در آن انبار براى خريد كتاب آمده، و كمربند چرمى خود را روى زمين پهن كرده بود؛ و مقدارى از كتابهاى ابتياعى[20] خود را بر روى كمربند چيده بود؛ از قبيل قرآن و مفاتيح و كليله و دمنه و بعضى از كتب قصص و رسائل عمليّه و مشغول بود تا بقيّهی كتابهاى لازم را جمع كند؛ و بالأخره پس از إتمام كار، مجموع كتابها را كه در حدود پنجاه عدد شد، در ميان كمربند بست؛ و آماده براى خروج بود كه ناگهان گفت:«حبيبم الله! طبيبم الله. يارم، يارم، جونم!»
[فهمیدم از صاحب دلان است] گفتم: آقاجان! درویش جان! تنها تنها مخور، رسم ادب نیست…
در این حال ساکت شد، و گریه بسیارى کرد؛ و سپس شاد و شاداب شد، و خندید.
گفتم: أحسَنت! آفرین! من حقیر فقیر وامانده هستم. انتظار دعاى شما را دارم!
گفت: الحمدلله راهت خوب است. سیّد! سر به سرما مگذار! من بیچاره وامانده ام؛ تو هم بارى روى کول ما میگذارى؟!
گفتم: «عنايات از جانب خداوند است. ولى آيا به حسب ظاهر براى اين عناياتى كه به شما شده است، سبب خاصّى را در نظر دارى؟!»
گفت: «بلى! من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مى نمودم؛ و حوائج او را برمى آوردم، و غذا برايش مى پختم؛ و آب وضو برايش حاضر مى كردم؛ و خلاصه، به هرگونه در تحمّل خواسته هاى او در حضورش بودم. و او بسيار تند و بداخلاق بود. بعضاً فحش مى داد؛ و من تحمّل مى كردم، و بر روى او تبسّم مى كردم. و به همين جهت، عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال مى گذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين خلق مادر مقدور نبود. و من مى دانستم اگر زوجه اى انتخاب كنم، يا زندگانى ما را به هم خواهد زد؛ و يا من مجبور مى شدم مادرم را ترك گويم. و ترك مادر در وجدانم و عاطفه ام قابل قبول نبود؛ فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.
گه گاهى در اثر تحمّل ناگواريهایى كه از وى به من مى رسيد، ناگهان گویى برقى بر دلم مى زد، و جرقّه اى روشن مى شد؛ و حال خوش دست مى داد، ولى البتّه دوام نداشت و زودگذر بود.
تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او مى گستردم، تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته باشد. در آن شب كه من قلقلك را (كوزه را) آب كرده و هميشه در اطاق، پهلوى خودم مى گذاردم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، او در ميان شب تاريك آب خواست.
فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرفى ريخته، و به او دادم و گفتم: «بگير، مادر جان!» او كه خواب آلود بود و از فوريّت عمل من خبر نداشت، چنين تصوّر كرد كه من آب را دير داده ام. فحش غريبى به من داد و كاسهی آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: «بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت مى خواهم!» كه ناگهان نفهميدم چه شد؟
اجمالاً آنكه به آرزوى خود رسيدم و آن برق ها و جرقهها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، طبيب من، با من سخن گفت. و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد.[21]
کسانی که اهل احسان به والدین هستند، میدانند اگر دست به خاکستر بزنند، طلا میشود. در مقابل، خدا نکند کسی عاق والدین شود، چون اگر دست به طلا هم بزند، خاکستر میشود.
3 نفرین جبرئیل، و 3 آمین پیامبر(ص)
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در مسجد به ستونی که بعداً به عنوان ستون حنانه شهرت یافت، پشت داده سخنرانی میکرد، تا آن که به دست بعضی از مؤمنان، منبری ساخته شد که دارای چند پله بود. آن حضرت در اولین مرتبهای که پای مبارک را بر پلهی اول منبر نهاد، فرمود: «آمین». سپس، بر پلهی دوم پاگذارد و فرمود: «آمین». در حال بالا رفتن به پلهی سوم نیز فرمود: «آمین». پس از پایان خطبهی آن حضرت، اصحاب حاضر در مجلس از سِرّ آمین بدون دعا سؤال نمودند. حضرت پاسخ دادند: «دعا کننده جبرئیل بود و چون بر پلهی اول پانهادم دعا کرد و گفت: «هر کسی که پدر و مادر خود را درک کند ولی از راه خدمت به آنان آمرزیده نشود، از رحمت خداوند، دور باد!» پس به من گفت آمین بگویم و گفتم. وقتی بر پلهی دوم منبر پا نهادم، جبرئیل دعا کرد و گفت: «هرکس نام تو در نزد او برده شود و صلوات نفرستد و به آن حال بمیرد، به دوزخ درآید و خداوند وی را از رحمت خود دور سازد». پس به من گفت آمین بگویم و من گفتم. و وقتی به پلهی سوم پا نهادم، جبرئیل گفت: «هرکسی که شب قدر و ماه مبارک رمضان را دریابد و آمرزیده نشود، از خدای متعال دور باشد». سپس، به من گفت بگو آمین و من نیز آمین گفتم.[22]
در جایی دیگر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده از چیزهایی که کمر انسان را میشکند، عاق والدین شدن است.
بندآمدن زبان در لحظه مرگ
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگام مرگ جواني، پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) كنار بستر او حضور يافتند و به جوان فرمودند: «بگو لاالهالاالله». زبانش بند آمد. چند بار تكرار فرمودند، ولي زبان او بند شد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) به زني كه كنار جوان بود، فرمود: «آيا اين جوان مادر دارد؟» زن گفت: «بله، من مادر او هستم». فرمود: «آيا از او ناراضي هستي؟» زن گفت: «بله شش سال است با او صحبت نكردهام». فرمود: «از او راضي شو». زن گفت: «يارسولالله! بهخاطر رضايت تو، خدا از او راضي شود. (من از او راضي هستم). سپس پيامبر(صلی الله علیه و آله) به جوان گفت: «بگو لاالهالاالله». جوان در اين هنگام گفت: «لاالهالاالله» و پس از لحظاتي مُرد».[23]
خدا نکند شخصی عاق والدین باشد؛ خدا نکند یک شخصی دل والدینش را بشکند؛ خدا نکند یک انسانی مورد نفرین والدینش واقع بشود.
ماجرای فلج شدن پای زمخشری از علمای اهل سنت
زمخشری، عالم بزرگ اهل سنت، یک پایش قطع شده بود. شخصی پرسید که چرا پایت قطع شده؟ او علّت قطع شدن پایش را چنین شرح داد: «در زمان کودکی، گنجشکی را گرفته و پایش را به نخی بسته بودم. گنجشک از دستم پرید و داخل سوراخی شد. نخ را آن قدر کشیدم که یک پای حیوان از جا کنده شد. مادرم از جریان با خبر شد و فوق العاده متأثّر گردید و در حقّم نفرین کرد و گفت: «خدا پای چپت را قطع کند، همچنان که پای چپ این حیوان بیچاره را قطع کردی». هنگامی که به سنّ رشد رسیدم و برای کسب دانش به بخارا میرفتم، از اسب به زمین افتادم و پایم شکست. پزشکان چارهای جز این ندیدند که پایم را قطع نمایند. این است که میبینی از پای چپ، عاجز مانده ام».[24]
این، عاق والدین است.
اگر یک جامعهای اهل احسان به والدین نبود، نمیشود اسم آن جامعه را جامعهی شیعه و جامعهی مسلمان گذاشت. ببینیم که در خانه و خانوادهی ما، چهقدر احسان به والدین پررنگ هست؟ به همان اندازه، آن خانواده، خانوادهی اسلامی و خانوادهی شیعی خواهد بود.
إنشاءالله که خداوند ما را قدردان والدینمان قرار بدهد. إنشاءالله خداوند پدر و مادرهایی را که از دنیا رفتهاند، همین الآن سر سفرهی أباعبدالله علیه السلام بنشاند.
[1] . کتاب صله ارحام در اسلام، محمود ارگانی حائری، صفحه ۲۵۹
[2] . سوره اسراء، آیه ۲۳.
[3] . سوره نساء، آیه ۳۶.
[4] . خصال، جلد ۱، صفحه ۱۵۶.
[5] . سوره نساء، آیه ۱
[6] . برگرفته از کتاب «زین الدین»، جلد ۱۰، از مجموعه کتب یادگاران.
[7] . سوره شوری، آیه ۵۲.
[8] . اصول كافى، باب البر بالوالدين، حديث ۱۱. تعاليم آسمانى اسلام، ص ۱۰۱.
[9] . سوره أسراء، آیه ۲۳ .
[10] . آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید.
[11] . خاطرات قرائتي ج1 ص 105.
[12] . الكافي، شيخ كليني، ج ۲، ص۱۶۳، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ش ۱۳۶۵.
[13] . بحارالانوار، ج 89، ص 293.
[14] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۶، صفحه ۳۴۸، شماره ۶۹۶۵، باب ۳۶، باب استحباب صلاه الهدیه و کیفیتها.
[15] . سوره ابراهیم، آیه ۴۱ .
[16] . سوره نوح، آیه ۲۸.
[17] . سوره اسراء، آیه ۲۴.
[18]. به نقل از آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی، از اساتید برجسته اخلاق در شهر تهران.
[19] . بر قلّه پارسايي، صص ۱۴۱-۱۴۰.
[20]. ابتیاع به معنای خریدن است.
[21] . نور ملکوت قرآن، ج ،۱ ص ۱۶۶ تا ۱۷۰، با تلخیص.
[22] . بحارالانوار،ج ۹۱،ص ۸۷ .
[23]. بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۷۵.
[24]. وفیات الأعیان، ج ۴، ص ۲۲۵ .
بدون دیدگاه