زمانی که برادرم حاج مصطفی از دنیا رفت گیج شده بودم و نمی دانستم که چطور این خبر را به پدر برسانیم.زمانی که نزد امام رسیدیم و در حین صحبت بودیم که من شروع به گریه کردم.امام موضوع را فهمیدند.
تاريخ انتشار مطلب
-
-
ژوئن 7, 2017
اصول حاکم بر جامعه قرآنی – جلسه ۹
اصول حاکم بر جامعه قرآنی - جلسه 9 - با موضوع : رازداری و سعه صدر و استقامت و صبر
-
ژوئن 6, 2017
مفضّل بن عمر و برخورد با زنادقه
مُفضّل بن عمر میگوید: «بعد از نماز، من درباره پیغمبر و عظمت او فکر میکردم». در همان حال ابن ابیالعوجاء، که یکی از زنادقه بود، آمد کناری نشست. بعد یکی از هم فکرانش هم آمد کنار او نشست. یک دفعه ابن ابیالعوجاء شروع کرد به کفر گفتن راجع به خدا، پیغمبر، قیامت و... .مفضّل نتوانست طاقت بیاورد...
-
ژوئن 6, 2017
۱۵ روز زندگی در خرابه!
در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم، وقتی از کوچه ای که در آن خرابهای وجود داشت گذر کردیم، فرمود: من با خانوادهام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم...