بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر صفحه ۳۸۸ قرآن کریم
دانشگاه فردوسی مشهد
آیات ۲۲ تا ۲۸ سوره قصص صفحه ۳۸۸
داستان در رابطه با ازدواج حضرت موسی است زمانیکه آن فرعونی را کُشت و فرار کرد خداوند میفرمایند رو به سمت شهر مدین کرد خسته بود به خدا عرضه داشت «…أَنْ يَهْدِيَنِي…» خدایا من را هدایت کن «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ…» هنگامی که سر چاهِ آب مدین رسید «…وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ…» دید گروهی ایستادند و دامهایشان را آب میدهند «…وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ…» دو دختر را دید که آن طرف ایستادند حضرت موسی جلو رفت؛
نکته اول: دخترها از مردها کاملا جدا بودند چون خداوند دو مرتبه بیان میکنند وَجَدَ،
نکته دوم: انسان مؤمن نمیتواند ببیند به زن ظلم میشود، فمنیسم میگوید زن و مرد مساویاند اسلام میگوید شخصیتِ زن چون آسیبپذیرتر است بالاتر از مرد است؛ کُلِ صحبتی که حضرت موسی با این دخترها کرد یک جمله بود «…مَا خَطْبُكُمَا…» چرا اینجا ایستادید؟
نکته سوم: باید با نامحرم حداقل و کوتاه صحبت شود، دختران هم کوتاه جواب میدهند «…قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ…» ایستادهایم تا مردها بروند
در صورتیکه «…وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ…» پدرِ پیری داریم، چه نیازی به گفتن جملهی دوم بود؟ حضرت موسی جوان بود دخترها میخواستند بگویند که ما چوپان نیستم چون پدرِ ما پیر است آمدیم چوپانی میکنیم یک وقت فکر بدی نکنی.
شروط کار کردن خانم بیرون از خانه: ۱- تنها نباشد، دختران حضرت شعیب با هم آمده بودند ۲- اختلاط با نامحرم نباشد، دختران کنار ایستاده بودند ۳- کسی دیگر در خانه نباشد که کار کند،
حضرت موسی زیر سایه مینشیند «… فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» خدایا از جایی که خودت صلاح میدانی به من خیری عنایت کن که خیلی نیاز دارم، در روایت است که حضرت موسی گرسنه بود اما نگفت خدایا من گرسنهام گفت خدایا از فضلت به من روزی بده خداوند هم به او همسر، نبوت، شغل و خانه عنایت کرد،
نکته: دایرهی درخواستهایمان از خدا تنگ نباشد، « فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ…» یکی از آن دخترها برگشت در صورتیکه در روی زمین با نهایتِ حَیا راه میرفت «…قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ…» گفت پدرم شما را دعوت کرده که پاداش شما را بدهد.
نکته: در جامعه اسلامی دعوتهای زن توسط زن و دعوتهای مرد توسط مرد صورت میگیرد، حضرت موسی نزد پدر دخترها آمد و ماجرای فرارش را تعریف کرد حضرت شعیب فرمود «…لَا تَخَفْ…» دیگر نترس «…نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» از دست قوم ظالم نجات پیدا کردی؛
یکی از آن دخترها به پدرش گفت «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ…» این جوان را اجاره بگیر که برای ما کار کند آدم خوبی است «…الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» قوی و امین است، نکته: انسان وقتی میخواهد کارگر بگیرد باید این دو شرط را داشته باشد هم قوی (تخصص) و هم امین (تعهد)، در اینجا تخصص بر تعهد مقدم شده اما اینجا حجت نیست چرا؟ چون کلام انسانِ غیر معصوم (دختر حضرت شعیب) است اما هنگامی که حضرت یوسف نزد بزرگ مصر رفت اول تعهد بعد تخصص را بیان کرد تعهد مقدم بر تخصص است؛ چون حضرت موسی یک تنه آب از چاه کشید آن دختر فهمید که قوی است اما امین بودن را از کجا فهمید؟
امام رضا علیه السلام میفرمایند حضرت شعیب از دخترش سوال کرد امین بودن را از کجا متوجه شدی؟ گفت زمانی که دنبال او رفتم من جلو و او پشت سر من میآمد باد وزید چادرم به بدنم چسبید این جوان گفت ما خاندانی نیستیم که پشتِ سَر زنها راه برویم تو عقب راه برو من جلو هر جا به دو راهه رسیدیم اگر مسیر را اشتباه رفتم با یک سنگ اشاره کن،
حضرت شعیب بیان میکنند « قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ…» من اراده کردم یکی از این دخترها را به تو بدهم، نکته: ایرادی ندارد پیشنهاد ازدواج از طرف پدر دختر باشد، پیشنهاد ازدواج از طرف دختر خوب نیست اصل این است که باید مرد خواستگاری برود، مهریه به چه صورتی باشد؟ «…أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ…» ۸ سال برای من کار کن، به کارهایمان رنگ الهی دهیم حضرت شعیب بیان نمیکند ۸ سال میفرمایند ۸ حج این میشود رنگ الهی زدن، نکته: پدر دختر مهریه را کم میگیرد داماد مهریه را اضافه میکند حضرت شعیب گفتند ۸ حج حضرت موسی ۱۰ سال کار میکند، روایت داریم سه گروه از خانمها با حضرت زهرا محشور میشوند یک گروه کسانی که مهرشان را به همسر ببخشند؛ نکته: حضرت شعیب میفرمایند «…وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ…» من نمیخواهم بر تو مشقت داشته باشد «…سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» ان شاءالله من را از صالحین میبینی؛ در نماز میگوییم سلام بر ما و بر صالحین، صالحین چه کسانی هستند؟ یکی پدر زنهایی که بر دامادشان سخت نمیگیرند؛ « قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ…» این یک جریانی است بین من و تو.