بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله جلسات اخلاق تشکیلاتی
در جمع دانش پژوهان دوره آموزشی طرح ولایت
مرداد 97 – مشهد مقدس – اردوگاه دشت بهشت
یکی از محورهای بسیار مهم که در بحث تشکیلات بایستی به آن توجه شود، اخلاق تشکیلاتی است. هر کس، در هر جایگاهی که گام بر میدارد باید مباحث اخلاقی را یاد بگیرد. به عنوان مثال دانشجو باید اخلاق دانشجویی، طلبه باید اخلاق طلبگی، کاسب باید اخلاق کسب و کار، راننده تاکسی، باید اخلاق تاکسیرانی را یاد بگیرد. اخلاق تشکیلاتی هم مسئله کوچکی نیست، ممکن است گاهی با یک لبخند یا اخم زندگی شخصی تغییر کند و از سمت بهشت به سمت جهنم و یا از جهنم به بهشت آید. بارها دیده شده که چطور شخصی در مکانی با حرف خوب جذب دین و مسجد و بسیج شده است. پس ما باید اخلاق را فرا بگیریم و رعایت کنیم.
خودسازی
اولین نکته در اخلاق تشکیلاتی، بحث خودسازی است. یعنی به هر حرفی که می زنیم، عمل کنیم. اگر می بینیم در هشت سال دفاع مقدس فرماندهان این مقدار محبوب بودند، اینقدر حرفشان تأثیر داشت، برای این بود که به هر حرفی که می زدند عمل می کردند. هر دستوری که می دادند، اول خودشان پیش قدم می شدند. اگر برای شناسایی بود، خود فرماندهان می رفتند. اگر قرار بود خط مقدم باشند، خود فرماندهان بودند. در بحث خودسازی هم همینطور است. باید در خط مقدم باشیم. حرف زدن و سخنرانی کردن ساده است. چیزی که آیت الله بهجت را این طور متفاوت کرد، خوب صحبت کردنشان نبود، بلکه خوب عمل کردنشان بود. پیامبر مکرم اسلام قبل از پیامبری، مدتها و سال ها خودسازی می کردند. تمام ائمه ما قبل از اینکه به امامت برسند، خودسازی داشتند. علما، شهدا و بزرگان خودسازی می کردند. بعضی از سوره های قرآن مانند سوره عصر با یک قسم شروع می شود. بعضی سوره ها با دو یا سه یا چهار و یا پنج قسم شروع می شوند. از شش تا بیشتر سوگند نیست. اما سوره ای است که با 11 سوگند شروع می شود و بعد از 11 قسم در سوره (شمس) چه چیزی مطرح می شود؟
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»[1]؛ فقط کسی رستگار می شود که اهل تزکیه نفس باشد.
این اهمیت خودسازی و تزکیه نفس را می رساند. اگر این افسار نفس سرکش را گرفتیم و مهارش کردیم ما را زمین نمی زند و الا زمین خواهد زد و هرچه بالاتر برویم خطر افتادنمان بیشتر خواهد شد. عموم مردم اگر زمین بخورند از پله اول افتاده اند اما وقتی کار تشکیلاتی انجام می دهیم، شیعه بودن را یدک می کشیم و نماد انقلاب شدیم، اگر سقوط کنیم انواع و اقسام جاها را با خود به پایین می بریم. بلعم باعورا صاحب اسم اعظم بود. اما زمانی که زمین خورد مانند انسان های عادی زمین نخورد. خداوند می فرمایند کمثل الکلب؛ او مانند سگ شد. وقتی عالمی زمین می خورد عمر سعد و شریح قاضی می شود. در تاریخ صدای زمین خوردنشان شنیده می شود. یک مرجع تقلید اگر زمین بخورد شریعت مداری می شود. قبل از انقلاب مرجع تقلید بود. بعد از انقلاب دستور داده بود در بیت امام بمب بگذارند. قائم مقام رهبری هم همینگونه بود.
پس اگر انسان خودسازی نداشته باشد، علمش تبدیل به حجاب خواهد شد. سوادش کار دستش می دهد. کار تشکیلاتی می کند در حالی که هم خود و هم بقیه را جهنمی می کند. این ضرورت خودسازی است. که اگر بخواهیم حرفمان بر دیگران اثر کند باید خودمان هم به آن عمل کنیم. «رطب خورده کی منع رطب کند.»
زنم نماز نمی خواند
شخصی نزد مرحوم کافی می آید. گفت به این زن ها بگویید نماز بخوانند. پرسید مگر نماز نمی خوانند؟ آن شخص گفت هر چه به خانمم می گویم، نماز نمی خواند. گفتم به ایشان از فوائد نماز بگو. گفت می گویم ولی نمی خواند. گفتم از عقوبت ترک نماز بگو. گفت می گویم ولی نمی خواند. گفتم چه دلیلی دارد. آن شخص گفت او می گوید اول خودت نماز بخوان تا بعد من نماز بخوانم.
خودش نماز نمی خواند به بقیه می گوید نماز بخوان. خودش برای خودش فرعون است، فقط مصرش کوچک تر است. خیلی ها زورشان نمی رسد یزید باشند و الا یزید هستند. زورشان نمی رسد سر از تن امام حسین (علیه السّلام) جدا کنند و الا جدا می کردند.
خودت هم جزو 3000 میلیاردی ها هستی
موقعی که جریان 3000 میلیارد خیلی داغ شده بود، در همان دوران رفتم نان بخرم و آخر شب اکثر نانوایی ها تعطیل بودند و صبح روضه داشتیم. آن شخص نانوا گفت چون این موقع شب است قیمت نان دو برابر است. به او گفتم چرا؟ گفت نمی خواهید نخرید. در حال آماده کردن نان بود و من گوشه ای ایستاده بودم. شخصی آمد و در رابطه با 3000 میلیارد صحبت می کردند. آن شخص گفت خدا لعنت کند کسانی را که این پول ها را می خورند. گفتم چرا می گویی خدا لعنتش کنند؟ گفت حاج آقا دست شما هم با آنها در یک کاسه است؟ گفتم نه. اما قطعا دست شما با آنها در یک کاسه است. لعنت که میکنی اول به خودت بر می گردد. آن شخص زورش رسید 3000 میلیارد خورد، تو زورت نمی رسد این دو برابری نان را می خوری اگر زورت برسد بیشتر از او می خوری.
خیلی از مردم که لعنت می کنند همینگونه هستند. موقع کشیدن میوه، موقع متر کردن پارچه، موقع مارک زدن روی لباس، موقع معاملاتش مشخص می شود که ظرفیت خوردن 3000 میلیارد را دارد یا خیر؟ خودسازی مسئله ای است که امروز از همه سخت تر شده است. اگر خودسازی داشته باشیم، چه در حکومت طاغوت و چه در حکومت جمهوری اسلامی اگر مسئولیتی داشته باشیم درست آنرا انجام می دهیم. ولی اگر خودسازی نداشتیم، در حکومت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه هم که مسئولیت داشته باشیم، فساد ایجاد می کنیم. پس کسی که خود را برای سربازی امام زمان عجلاللهتعالیفرجه آماده می کند نیاز به خودسازی دارد.
در اتاق مقام معظم رهبری دو تابلو نصب است. یک تابلو که تابلوی عکس امام است و رو به جمعیت است که شاید منظورش این باشد، مردم مقایسه کنند که رهبری از راه امام کج نرود و از خط منحرف نشود. یک تابلو هم پشت به جمعیت و رو به حضرت آقاست و شاید منظور این است که این تابلو را از همه بیشتر باید خود ایشان ببینند. بیش از سی سال است که روبروی ایشان قرار دارد. آن هم حکمت 73 نهج البلاغه است که حضرت علی علیه السّلام می فرمایند:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِه»[2]؛ کسى که خود را در مقام پیشوایى و امامت بر مردم قرار مى دهد باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران مى پردازد به تعلیم خویش بپردازد.
این روایت برای همه است. اگر ما خود را در آن جایگاه که هستیم پیشوا قرار دادیم، اول باید به احوال خودمان بپردازیم. اگر بخواهیم نیروهای تحت امر ما نماز اول وقت بخوانند، ما باید در مسجد نماز اول وقت بخوانیم. اگر بخواهیم در مسجد نماز بخوانند ما باید نماز شب خوان باشیم. یک گام باید جلوتر باشیم. مختصات النبی چگونه است؟ نافله ها بر پیامبر واجب بود. اگر ما در شبانه روز 17 رکعت نماز می خوانیم، هر 51 رکعت نماز بر پیامبر واجب بود. یعنی تمام نافله ها واجب بود.
«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»[3]؛ و پاسی از شب را از خواب برخیز و قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست؛ امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد.
اگر می خواهی به مقام محمود برسی باید نماز شب و نافله بخوانی.
«…قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا…»[4]؛ خود را با خانواده خویش از آتش دوزخ نگاه دارید.
ما باید اول خودمان و بعد دیگران را نجات دهیم. در بحث خودسازی نکته ای که بسیار مهم است انجام واجبات و ترک محرمات است. کل خودسازی در همین خلاصه می شود. ما معمولا در انجام واجبات مشکلی نداریم، آن چیزی که سخت است ترک محرمات است. نماز و روزه و خمس و حج و… را انجام می دهیم. اما ترک دروغ و غیبت و نگاه به نامحرم سخت می شود. اما نکته این است که ممکن است که خداوند کسی گناه کند را ببخشد، اما چند کاری وجود دارد که انجام آن بخشش را از بین می برد. یعنی مواردی که گناه صغیره را به کبیره تبدیل می کند و گناه کبیره را به جایی می رساند که توبه برایش بیفایده است. قبل از ترک گناهان باید اینها را رعایت کنیم.
مواردی که گناه را بزرگ تر می کند:
1-اصرار بر گناه
اولین مورد آن اصرار بر گناه است.
« وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»[5] ؛ و آنها كه وقتی مرتكب عمل زشتی شوند، يا به خود ستم كنند به ياد خدا می افتند، و برای گناهان خود طلب آمرزش می كنند و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمی ورزند، با اينكه می دانند.
اصرار بر گناه باعث می شود گناه در دل آدمی ریشه پیدا کند؛ آن موقع توبه سخت می شود و توفیق توبه گرفته می شود.
حضرت علی علیه السّلام می فرمایند: «إِیاک وَ الْإِصْرَارَ فَإِنَّهُ مِنْ أَکبَرِ الْکبَائِرِ وَ أَعْظَمِ الْجَرَائِم»[6] ؛ از اصرار بر گناه بپرهیز، چرا که از بزرگ ترین جرایم است.
کسانی که در کربلا آن جنایت های بزرگ را انجام دادند کسانی بودند که اصرار بر گناه می کردند و بر گناه کردن عادت کرده بودند. داستانی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مورد خطر گناهان صغیره که مردم به آنها کمتر توجه می کنند:
گناه مانند هیزم است
روزی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به همراه عدّه ای از یاران خود به سفر رفتند. در بیابانی خشک و بی آب و علف به اصحابشان دستور دادند مقداری هیزم جمع کنند. شاید منظور دیگری از تهیه آتش، مورد نظر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. اصحاب عرض کردند: در این بیابان هیزمی وجود ندارد! حضرت فرمودند: جستجو کنید؛ هر مقدار یافتید و لو اندک کافی است.
اصحاب پراکنده شدند و هر یک پس از لحظاتی هیزم مختصری جمع کردند. حضرت دستور داد هیزم ها را یک جا بریزند، وقتی هیزم های کم، یک جا جمع شد؛ چشمگیر و قابل ملاحظه شد. سپس حضرت آنها را آتش زد؛ هیزم ها آتش گرفت؛ آتش شعله کشید؛ و حرارت سوزان شعله ها، اصحاب را از دور آتش به عقب راند. حضرت در این جا فرمودند: «هکذا تُجْتَمَعُ الذُّنُوبُ! ثُمّ قالَ: ایاکمْ وَ الَمحَقَّراتِ مِن الذُّنُوبِ» گناهان نیز این گونه مانند این هیزمها جمع می شوند! بنابراین، از گناهان صغیره نیز بپرهیزید.[7]
2-کوچک شمردن گناه
دومین مورد بسیار خطرناک کوچک شمردن گناه است.
«أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ»[8] ؛ بزرگترین گناه، گناهی است که انسان آن را کوچک بشمارد.
واقعا خطرناک است که انسان گناه را کوچک بشمارد. خداوند ممکن است گناهان بزرگ را ببخشد، اما گناهانی که کوچک می شماریم را نمی بخشد. مثلاً شما با ماشین پشت چراغ خطر ایستاده اید و ماشینی با سرعت 30 کیلومتر به پشت ماشین شما می زند. سریع پایین می آید و می گوید حواسم نبود و معذرت خواهی می کند و شما می گویید اشکالی ندارد، برو. اما زمانی ماشینی با سرعت 5 کیلومتر به ماشین شما می زند. سرش را از شیشه بیرون می دهد و می گوید مگر اینجا جای ایستادن است؟ شما می گویید مقصر هستی طلب کار هم شدی؟ همین جا بایست تا پلیس بیاید. چرا مورد اول را بخشیدید؟ ضربه که بیشتر بود. چون طرف گردنش را کج کرد و طلب بخشش کرد. چرا مورد دوم را نبخشیدید؟ چون طلبکارانه برخورد کرد. در گناه هم همین گونه است.کسی گناه می کند و فساد بزرگی انجام می دهد. ولی بعد از خدا طلب بخشش می کند. و می گوید خدایا نمی خواستم نافرمانی ات کنم اما این نفسم بود. من را ببخش. اما شخص دیگری است که گناهی به ظاهر کوچک انجام می دهد. به خدا می گوید این که چیزی نبود. خدا هم می گوید آن دنیا با همین چیزی نبود با تو برخورد می کنم.
عبد فرّار
عبد فرّار که لات بزرگی بود سر کوچه می ایستاد و هر کس رد می شد باید به او سلام می کرد. مرحوم ملاحسین قلی همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت. فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده است هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و در حالی که گریه می کرد، با خود تکرار میکرد: عبد فرار تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر دق کرد و مُرد. طلاب از همسرش پرسیدند او چه ویژگی ای داشت که در آخر توبه کرد؟ همسرش گفت چند تا ویژگی داشت. یکی این بود که شب ها وقتی مست و لایعقل به خانه می آمد، زمانیکه مستی از سرش می رفت، غسل توبه می کرد و تا صبح در سجاده اشک می ریخت و مدام می گفت خدایا مرا ببخش.[9]
در روایتی است که پیامبر به ابوذر می فرمایند: ابوذر، گناه برای مومن مانند سنگی سنگین بر روی سینه اش است؛ اما گناه برای کافر مانند مگسی است که روی بینی اش می نشیند و می رود. یعنی اصلا آن را حساب نمی کند. اما مومن یک گناه کوچکی که انجام می دهد، تا آخر عمر در حال توبه برای آن است. آخرین لحظات عمر شیخ عباس قمی کنار ایشان رفتند و دیدند که ایشان ناراحت است. پرسیدند آقا چرا ناراحتید؟ ایشان گفتند: یک بار به عربستان رفتم برای اینکه از یکی از بزرگان اهل سنت اجازه نقل روایت بگیرم، مجبور شدم حرفی بزنم که ممکن است دروغ بوده باشد. من از این میترسم که آن دنیا اگر خدا بخواهد با همین گناه با من برخورد کند چگونه جواب بدهم؟
3-اظهار خوشحالی از گناه
سومین مورد اظهار خوشحالی از گناه است. چون یک جنس بُنجُل را به قیمت روز به مردم فروخته خوشحالی می کند. چون فلان فیلم مبتذل را دیده، خوشحال باشد. یا فلان اتفاق ناروا را انجام داده خوشحال است. چون حسین بن علی(علیه السّلام) را کشته، خوشحالی کند.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در این رابطه فرمودند: «شَرّ الأشرار من تَبَهَجَّ بالِشَّر»[10]؛ بزرگترین گناهان گناهی است که انسان را خوشحال کند.
4-تجاهر به گناه
مورد چهارم تجاهر به گناه است، یعنی علنی انجام دادن گناه.
امام علی (علیه السلام) فرمود: «إِیاک وَ الْمُجَاهَرَةَ بِالْفُجُورِ فَإِنَّهَا مِنْ أَشَدِّ الْمَآثِم»[11]؛ از آشکار نمودن گناهان بپرهیز که آن از سخت ترین گناهان است.
زنی که در منزل جلوی نامحرمی آرایش می کند با زنی که با صورت آرایش یافته در خیابان ظاهر شود، آیا یکی هستند؟ یکی روزه نمی گیرد، یکی دیگر در خیابان روزه خواری می کند. آیا این دو نفر یکی هستند؟ حدود الهی مربوط به آشکار انجام دادن گناه است و مربوط به پنهان کردن نمی شود. اگر کسی در یک خانه در بسته زنا کند که حدی ندارد، مگر اینکه خودش چهار بار بگوید که این کار را انجام داده است. حد مربوط به آن موقعی است که چهار نفر بگویند این را دیده اند، یعنی علنی بوده باشد.
5-گناه انسان های بزرگ
مورد پنجم گناه انسان های بزرگ است. آدم ساده و بدون شهرت کاری انجام می دهد و گناهش برای خودش است. اما شخصی که مشهور است گناهش با دیگران یکی نیست. یعنی گناه بازیگران، فوتبالیست ها، خوانندگان، آخوندها و کسانی که مسئولیت دارند با دیگران یکی نیست. خداوند در مورد حجاب می فرمایند:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ…»[12]؛ ای پیامبر به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند.
در این آیه خداوند به پیامبر می گوید اول به زنان و دخترانت، بعد به زنان مومنین بگو. یعنی اگر بخواهیم گشت ارشاد داشته باشیم، اول باید گشت ارشاد هنرمندان داشته باشیم. اول بازیگران سینما باید درست شوند. تا آنها درست نشوند، گشت ارشاد در خیابان فایده ای ندارد. امر به معروف باید اول از مسئولین باشد. امر به معروف دزدهای کوچک فایده ای ندارد. اول از همه باید 3000 میلیاردها را بگیرند و حدی را جاری کنند، بعد دزدهای بقالی و سر کوچه را بگیرند. در غیر اینصورت کار ما مانند قیف برعکس شده است. به جای آن که از آن طرف شروع کنیم، از این طرف شروع کرده ایم.
[1]سوره شمس، آیه 9
[2] نهج البلاغه، سید رضی، حکمت 73
[3] سوره اسراء، آیه 79
[4] سوره تحریم، آیه 6
[5] سوره آل عمران، آیه 135
[6] مستدرك الوسائل، ج 11، ص 368
[7] مثالهای زیبای قرآن، ناصر مکارم شیرازی، ج 1، ص 14
[8] نهج البلاغه، سید رضی، حکمت 340
[9] شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص 27
[10] غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص446
[11] مستدرك الوسائل، ج 11، ص 368
[12] سوره احزاب، آیه 59
بدون دیدگاه