4. عفت
کسی که مسئولیتی را می گیرد حتما باید انسان عفیفی باشد. این چیزی است که خداوند در قرآن می فرماید و حضرت علی(علیهالسلام) بارها در نهج البلاغه به آن اشاره می کنند.
به حضرت یوسف(علیهالسلام) پیشنهاد مسئولیت دادند. گفتند اگر تو با بعضی خانم ها باشی و به حرف ما گوش بدهی، ما تو را به جایگاه بالایی می رسانیم وگرنه تو را از این جایگاه خوبی که داری بیرون می کنیم. حضرت یوسف(علیهالسلام) فرمود: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْه»[1]؛ زندان برأی من بهتر از آن چیزی است که شما به من می گویید.
این می شود یک انسان عفیف، که حاضر است مسئولیت از او گرفته شود یا مسئولیت به او ندهند اما عفتش حفظ شود.
حضرت علی(علیهالسلام) در نامه 53 به مالک اشتر می فرمایند: «وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ»[2]؛ از میان مردم کسانی را برای کارگزاری انتخاب کن که تجربه و حیا دارند.
یک مسئول مملکتی باید انسان باحیایی باشد و عفت داشته باشد.
مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) می فرمایند: «توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانی که از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزه دامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب می آمدند به مردم می گفتند آقا فلان مسئول عالی کشور – حالا شخص اول که خود شاه بود – یا وزرا یا مسئولین، فلان عیاشی را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیکردند؛ میگفتند خب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت کرده بودند به اینکه مسئولانی را که باید پاک باشند و پاکدامن باشند، آلودهدامن و ناپاک ببینند».[3]
در دوران پهلوی همین اتفاق بود. عالی رتبه ترین مسئول کشور، فاسدترین و پلیدترین فرد کشور بود. شما اگر پادشاهان عالم را جمع کنید معلوم نیست کسی به پستی محمدرضا پهلوی در امور جنسی برسد. اینقدر این جریان شنیع بوده که بخشی از اسناد لانه جاسوسی در همین رابطه است که جاسوس های آمریکایی به آن اشاره می کنند.
فساد محمدرضا شاه
اینقدر این جریان طبیعی بوده که، مادرِ محمدرضا، می نویسد:
(البته همه موارد را نمی توان روی منبر و در مسجد گفت)
محمدرضا از بچگی ضعیف بود. دکتر ایادی همیشه به من اطمینان می داد که جای نگرانی نیست و موضوع مریضی محمدرضا به خاطر شیطنت های زیاد او و ضعف قوه باء است!خدا لعنت کند اسدالله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست می کرد و باعث تحلیل رفتن قوه پسرم می شد. به هرحال پسرم شاه بود و اگر شاه از شاه بودنش لذت نبرد و شاهی نکند چه بکند؟!.[4]
او در ادامه می نویسد: ناگفته نگذارم که محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود. یک بار که در جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت میکرد عاشق میهمانداران موطلایی هواپیمایی لوفتهانزا شده بود. این شرکتهای هواپیمایی زیباترین دخترها را میهماندار خودشان میکنند و همین مساله مدتها موجب بدبختی محمدرضا شده بود و پولهای زیادی را صرف میهمانداران لوفتهانزا میکرد و یک قسمت از دربار مسئول دعوت و پذیرایی از این میهمانداران بود…![5]
اردشیر زاهدی، در خاطراتش می نویسد :اعلیحضرت به نحوی افراطی و غیر قابل باور به زنان و دختران موطلایی علاقمند بودند و هر وقت دختری موطلایی را می دیدند به وضوح دست و پایشان می لرزید![6]
کسانی که امروز می خواهند پهلوی را استحاله و بزک کنند، این شاه مملکت بود!! ما در کشوری بودیم که حاکمش پست ترین فرد بود. برداشته شد، امامش عادل ترین فرد شد. مرجع تقلیدش، رهبرش شد. دیگر از این چه افتخاری بالاتر؟
شما در همین مناظرات اخیر آمریکا دیدید که خانم به آقا دقیقا این جمله را گفت که تو کسی هستی که حتی به دختر خودت رحم نداری. بعد آقا گفت: تو هم کسی هستی که شوهرت در یک ماه با بیش از 20 نفر عکس دارد. یعنی این یک مسئله حل شده در دنیا هست. مگر برای رئیس جمهور فرانسه چند سال پیش همین اتفاق نیفتاد؟ مگر همین کشورهای به ظاهر اسلامی مثل عربستان برای شاهزاده و پادشاهش همیشه از این خبرها نمی آید؟ ولی در کشور شیعه و امام زمان(عجلالله تعالی فرجه الشریف) از این حرف ها نیست.
کسی که می خواهد مسئول شود باید عفت بالایی داشته باشد. کسانی که حکومت می کنند باید عفیف باشند.
فقط محمد رضا اینطور نبود، خواهرش هم همینطور بود.
فساد اشرف پهلوی
حسین فردوست – رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه – می نویسد: اشرف رسماً پول میگرفت و شغل میداد، از وکالت تا وزارت و سفارت و هیچ ابایی نداشت. سپس دستور میداد که در زمان اشتغال هر کاری میخواهی بکن و این قدر به من بده! یکی از منابع مهم درآمد اشرف بلیتهای بختآزمایی بود که ماهیانه میلیونها تومان حق و حساب میگرفت. در این مسئله من مدرک داشتم و به محمدرضا هم گزارش کردم و البته طبق معمول اهمیتی نمیداد. او ده ها تن از رجال عصر پهلوی و جوانان مورد علاقهاش را با هزار حیله و کلک به دام شهوت خود گرفتار کرد و اگر کسی جواب نه به او میداد مرگ در انتظارش بود. موضوع قتل فجیع پالانچیان به دستور اشرف که درخواست او را رد کرده بود نمونهای از اقدامات جنونآمیز او بود.
«اشرف فرد دوم خانواده پهلوی، زنی که در هر زمینه در حد اعلای افراط و گستاخی است و میتوانم او را به حق «فاسدترین زن جهان» بنامم. در تاریخ، زنان فاسد جهان، معادل اشرف یا نیست و یا نادر است. معتاد، قاچاقچی مواد مخدر، عضو مافیای آمریکا، بیمار جنسی و زنی که به قول خودش اگر هر شب یک مرد تازه نبیند خوابش نمیبرد.[7]
ما باید کسی را انتخاب کنیم که انسان پاکدامن و عفیفی باشد. در کشور های مختلف، در دوران های مختلف، حکمای بنی امیه، حکمای بنی عباس چقدر انسان های لاابالی و پستی بودند. شراب می خوردند نماز هم می خواندند.
نماز صبح چهار رکعتی
یک روز ولید نماز صبح را یا چهار رکعت یا پنج رکعت خواند. بعد از اتمام نماز شخصی گفت: چرا نماز صبح را اینقدر زیاد خواندی؟ گفت امروز سرخوشم. می خواهی بیشتر بخوانم.
یا یک خلیفه دیگری که نماز صبح را در حال مستی، شش رکعت خواند.
عفت مسئول، باید عفت بالایی باشد. بعضی از شاهان و پادشاهان ایران همین مشکل را داشتند. اگر پادشاه و مسئولین عفت نداشته باشند کار آن جامعه تمام است.
5. شجاعت
خداوند می فرمایند: «ولا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم»[8]؛ از ملامت هیچ ملامتگری نمی ترسند. یعنی شجاعت دارند.
حضرت علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه می فرمایند: «يَحْتَاجُ الْإِمَامُ إِلَى قَلْبٍ عَقُولٍ وَ لِسَانٍ قَئُولٍ وَ جَنَانٍ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ صَئُولٍ»[9]؛ رهبر نیازمند 3 چیز است: قلب متفکر، زبان گویا و دل پر جرئت و قاطع دربرابر اجرای حق.
مسئولی که شجاعت ندارد، می خواهد از حقوق ملتش دفاع کند؟ به مجلس می رود، می ترسد الان جمله ای بگوید فردا روزنامه ها بر علیه اش چیزی بنویسند؛ نمی گوید.
می ترسد حرف حق بزند، خانواده اش تهدید به مرگ شوند؛ دیگر چیزی نمی گوید.
بعضی وقت ها می بینید در نطق های نماینده ها این جمله هست. این درد آور است که می گویند ما امنیت نداریم که اگر این جمله را بگوییم فردا زندان باشیم یا نباشیم؟ شما باید جمله تان را بگویید، چه زندان بودید چه نبودید. شما نماینده شده اید. شما باید حرف حق را بزنید.
مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) می فرمایند: «امروز، من و شما به اين شجاعت احتياج داريم؛ ملت ايران به آن احتياج دارد. هرکس که کارگزار اين حکومت است، بيشتر احتياج دارد. هرکسي دستش به چيزي از اين بيت المال مسلمانها مي رسد، بيشتر به اين شجاعت احتياج دارد. هر کس که مردم به او بيشتر اطمينان دارند، بيشتر به آن احتياج دارد. امروز، آحاد مردم، ملت ايران در مجموع به اين شجاعت احتياج دارد».[10]
حضرت امام(ره) نمونه بارز شجاعت بود.
اولین ناوشان را می زدم
مسئولین نظام می گویند ما با امام جلسه داشتیم. بحث در مورد این بود که بعضی از نفتکش های آمریکایی وارد محدوده خلیج فارس شده اند. چکار کنیم؟ هر کس نظری داد. عموما می گفتند به آمریکایی ها کاری نداشته باشید، ما داریم با عراق می جنگیم. آمریکا را مستقیما وارد جنگ نکنیم. صحبت ها که تمام شد آقا از جایشان بلند شدند. ما گفتیم نظر شما چیست؟ فرمودند: من اگر جای شما بودم اولین ناوشان که وارد شد، آن را می زدم.[11]
که بچه های بسیج و سپاه همین کار را انجام دادند. آن حماسه نادر مهدوی از همین جریان اتفاق افتاد که ناو آمریکایی را زدند. این شجاعت می شود، نه اینکه ما بترسیم. به این چیزی نگوییم، به آن هم چیزی نگوییم، که ناراحت نشوند.
میثم تمار اینطور بود.
پیش بینی حضرت علی(علیه السلام) در مورد میثم تمار
در مسجد بر ضد عبیدالله صحبت کرد. عبیدالله بن زیاد ایشان را دستگیر کرد. میثم تمار، کیفیت شهادت خود را از مولای متقیان، امیرمؤمنان شنیده و خود را برای مرگ سعادتمند آماده می کرد. روزی حضرت دست میثم را گرفته و درخت خرمایی که میثم بالای آن به دار آویخته می شود، به او نشان داد. میثم همواره به کنار آن درخت می رفت و در سایه آن به عبادت می پرداخت. وقتی عبیداللّه بن زیاد را ملاقات کرد، گفت: امیرمؤمنان به من خبر داده است که انسانی ستمگر و فرومایه و پسر کنیزی بدکاره، عبیداللّه بن زیاد مرا دستگیر کرده و به دار می آویزد و زبانم را می بُرد و من اولین مسلمانی هستم که افسار بر دهانش می بندند تا سخن حق نگوید.
عبیدالله گفت: برای اینکه بدانی علی کذاب است من تو را بر درخت می بندم اما زبانت را نمی برم. میثم تمار که با دست ها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود را به دشمنان اهل بیت (عليه السلام) به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد. مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتی این خبر به دار الاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم، با همان حال، به افشاگری های خود بر ضد دستگاه ظالم بنی امیه ادامه داد تا اینکه به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند و با این حرکت، حقانیت و درستی گفتار امیرمؤمنان به اثبات رسید.[12]
انسان باید اینطور باشد نه اینکه در مقابل یک ابر قدرت که هیچ، در مقابل قدرت معمول قرار گرفت، شروع به ترسیدن کند. شجاعت، لازمه یک مسئول است.
کاش خودم جوان بودم
پس از صدور فرمان قتل سلمان رشدى، مسئولان سياست خارجى كشور خدمت حضرت امام(ره) رسيده عرض كردند: آقا اين فتواى شما با قوانين ديپلماسى و موازين بينالمللى سازگارنيست. امام فرمود: به درَك، آبروى رسولاللَّه رفت، هر چه مىخواهد به هم بخورد. اى كاش خودم جوان بودم، مىرفتم او را مىكشتم![13]
کسانی که تز روشنفکری دارند، ترسوترین افراد اند. همیشه هم به خاطر ترسشان این کشور را می فروشند. شما در طول تاریخ نگاه کنید می بینید اینها همیشه کشورشان را به خاطر ترسشان فروختند. تا کسی چیزی گفت، تشری زد، سریع می ترسند. فقط ادعای شجاعت دارند.
علما شجاع بودند.
شجاعت میرزای قمی
روزی شاه قاجار به قم آمد و بر میرزای قمی وارد شد، وی ارادت زیادی به آن مرجع بزرگ داشت و هر وقت به قم میآمد به زیارتش میرفت، میرزا ناگزیر میشد گاهی با او هم صحبت شود، البته همواره او را نصیحت میکرد، روزی به ریش بلند فتحعلی شاه دست کشید و فرمود: ای پادشاه! کاری نکن این ریش فردای قیامت به آتش جهنم بسوزد.[14]
این شجاعت می شود که جلو شاه، امر به معروف و نهی از منکر کنی.
دعا کردم برگردی!!!
یک بار که رضاخان از سفری بازگشته بود، مدرس به او گفت: «من به شما دعا کردم.» رضاخان درحالی که از این سخن مدرس شگفت زده شده بود، از اینکه مخالفش برای او دعا کرده بود، خیلی خوشحال شد و با شادمانی علت دعای مدرس را پرسید. مدرس جواب داد: «اگر تو مرده بودی، اموالی که از ما به غارت برده و تحویل خارجی ها داده بودی که از بین می رفت. من دعا کردم تو زنده برگردی تا بلکه بتوانیم اموال ملت را به صاحبانش بازگردانیم».[15]
مجسمه ی رضاشاه
رضاشاه در اوّل خیابان سپه محوطهی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار میکرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمهی نیم تنهای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.
روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّهای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.
رضاخان از مدرّس پرسید: حضرت آقا! در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ مدرّس جواب داد: بله، مجسّمهی شما را دیدم. درست مثل صاحبش دورو دارد.
رضا شاه از شرم و ناراحتی به خود میپیچید و تا پایان مجلس، دیگر سخنی نگفت.[16]
مسئول باید اینطور باشد. اینکه حرف حق را نگوییم، بترسیم که رأی نیاوریم. چقدر مسئول بودند که رأی نیاوردند. هیچ اتفاقی هم نیفتاد. مگر در همین مجلس خبرگان نداشتیم. دو شخصی که بیشترین حرف حق را گفتند رأی نیاوردند. اتفاقی هم نیفتاد. آنها به وظیفه شان عمل کردند و پیش خدا اجر بردند. در تهران هم همینطور؛ بسیاری از کسانی که در انتخابات مجلس حرف حق زده بودند رأی نیاوردند. آنها به وظیفه شان عمل کردند. حالا مردم بعد می بینند اشتباه کردند.
6. صداقت
مسئولی که یک دورغ بگوید بدرد نمی خورد. شرط مسئول در کشور اسلامی راستگویی اش است.
حضرت علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه در خطبه 154 در رابطه با صفات امام می فرمایند: «فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ»[17]؛ پس باید امام مردم به مردم راست بگوید.
مسئول باید راست بگوید. راحت بگوید من نتوانستم این کار را انجام دهم. یا بگوید من در فلان جا اشتباه کردم. چیزی نمی شود. مردم هم از این جریان حمایت می کنند. مثلا شخصی بگوید من تصورم این بود، نظر کارشناسی ام این بود، مشاورینم همین را گفتند، ما انجامش دادیم بعد فهمیدیم اشتباه کردیم. باید شهامت این را داشته باشد نه اینکه دروغ بگوید.
مقام معظم رهبری(ره): «البته مردم توجه باید داشته باشند که تبلیغات رنگین و متنوع ملاک نیست؛ وعده های غیر عملی ملاک نیست».[18]
یعنی کسانی که دروغ می گویند را کنار بگذارید. ما متوجه می شویم کسی در تبلیغات انتخاباتی اش دروغ می گوید چرا به او رأی می دهیم؟ حالا چون حزب و جناح ماست یا پسرخاله ماست، دلیل نمی شود رأی بدهیم. یک دروغ کافی است. مثلا در مناظره می بینید شخص می گوید من چنین چیزی را نگفته ام بعد می بینید گفته است. این شخص به درد نمی خورد. هر چقدر هم بقیه چیزهایش خوب باشد. اصلا نماز شب خوان است. یا خیلی تخصص خوبی دارد.
صداقت یعنی اینکه به مردم تهمت نزنیم، در تبلیغات دروغ نگوییم. یعنی دیگران را تخریب نکنیم. به دروغ می گوید شما فلان چیز را گفته اید در صورتی که نگفته.
کسانی که پیشوا و پیشگام ما بودند راستگو بودند. ما به اینها اقتدا می کنیم.
راستگویی حضرت علی (علیه السلام)
روزی ابوذر وارد دستگاه خلیفه سوم شد و گفت من گواهي ميدهم كه رسول خدا(صلیالله علیه و آله) فرمود: «چون پسران ابوالعاص سينفر شوند مال خداي را وسيله اقبال و دولت خويش كنند و بندگان خداي را خدمتكاران و چاكران خويش گردانند و در دين خداي خيانت كنند».
در اين باب خليفه از مردم گواهي خواست كه آیا این حدیث را از پیامبر شنیده اید؟
گفتند: نشنيدهايم.
خلیفه سوم گفت علی(علیهالسلام) را احضار کنید. حضرت علی(علیهالسلام) آمدند.
خلیفه سوم گفت: شما چنین روایتی را از این کذاب شنیده اید؟
حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: یک چیز دیگر از پیامبر(صلیالله علیه و آله) شنیده ام. شنیده ام که زیر این آسمان و روی زمین راستگوتر از ابوذر نیست.
[نکته اینجاست که حضرت علی نفرمود که من روایت را شنیده ام و فقط اشاره به روایت دیگری نمود].[19]
با این جمله ابوذر نجات پیدا می کند اما حضرت علی(علیهالسلام) از همفکر خودشان یعنی جناب ابوذر دفاع بیخود نمی کند.
این راستگو بودن می شود.
صداقت امام(ره)
یكی از نزدیكان امام(ره) می گفت: روزی خدمت امام رسیدم ایشان نامه ای را به من مرحمت فرمودند تا برای پخش به مسئول خبر صدا و سیما برسانم. نامه را به مسئول مربوطه دادم .
چند دقیقه بعد آقا مرا صدا زده و فرمودند: نامه را سریعا پس گرفته و بیاورید.
نامه را آوردم. آقا کلمه ای را تغییر داده و دوباره نامه را به من داده و فرمودند: حالا به واحد خبر بدهید.
بنده این کار را کردم بعد خدمت آقا رسیده عرض کردم: نامه چه اشکالی داشت؟
امام فرمودند: در نامه نوشته بودم «من با همه همم به بسیجیان دعا می کنم»، بعد متوجه شدم که این درست نیست، نوشتم «من با بیشترین همم به بسیجیان دعا می کنم».[20]
امام مسلمین اینطور است. ما به کسانی نیاز داریم که اینطور صداقت داشته باشند. نمی شود که آدمی دروغ بگوید بعد بگوییم آدم خوبی است.
[1] . سوره یوسف، آیه 33.
[2] . نامه 53 نهج البلاغه.
[3] . بیانات رهبری در تاریخ 14/2/1387.
[4]. خاطرات ملکه پهلوی، ص ۳۵۹.
[5] . خاطرات ملکه پهلوی، ص .۳۶۴
[6]. ۲۵ سال در کنار شاه، ص ۱۵۴.
[7] . خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، ص 238.
[8]. سوره مائده، آیه 54.
[9]. تصنیف غرر الحکم، ش 7780، ص 340..
[10] . خطبه های نماز جمعه تهران 20/11/74.
[11] . برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج 2، ص 303 با اندکی تفاوت.
[12] . رجال کشی، ص 87. با اندکی تصرف.
[13] . خاطرات حجت الاسلام قرائتى، ج 2، ص 101.
[14] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، اکبر دهقان، ص 256.
[15] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، اکبر دهقان، ص 258.
[16] . حاضر جوابیهای شهید مدرس، صدیقه خوش نژادیان، ص 26.
[17] . خطبه 154 نهج البلاغه.
[18] . بیانات رهبر در دیدار مردم یزد – 12/10/1386.
[19] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج22، ص 427.
[20] . برداشتهایی از سیره امام خمینی، جلد 3، ص 261.
بدون دیدگاه