سلسله جلسات دوگانه های سرنوشت ساز :
تبیین 10 دوگانه ای که مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار اعضای خبرگان رهبری بیان کرده و وظیفه تبیین آن را بر عهده تریبون داران گذاشتند.
جلسه چهارم: دو گانه «حزم و تدبیر در مقابل سهل اندیشی»
۱. حزم و تدبیر در کلام و سیره اهلبیت(علیهم السلام)
«حزم» به حالتی گفته میشود که بیانگر تدبر و تفکر درباره موضوعی است. در فارسی حزم را میتوان به دوراندیشی نیز تعبیر کرد. پس انسان حازم کسی است که در موضوع، اندیشه میکند، ولی این اندیشه تنها محدود به خود موضوع نیست، بلکه همه جوانب موضوع و پیامدهای واقعی و احتمالی آن را میسنجد. حازم را به این دلیل دوراندیش گفتهاند که به احتمالات، پیامدها و بازتابهای یک عمل مینگرد.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) حزم را توجه داشتن به فرجام و عاقبت کارها تعریف میکنند و میفرمایند: «الحَزمُ، النَّظَرُ فی العَواقِبِ و مُشاوَرَةُ ذَوی العُقولِ»[1] (دوراندیشی، توجه داشتن به فرجام کارها و مشورت کردن با خردمندان است).
از مهمترین و اساسیترین عناصر در تحقق حزم و حالت آن در انسان، اندیشه و اندیشیدن است. به سخن دیگر، حازم کسی است که پیش از هر عملی میاندیشد و هیچ عملی را بدون اندیشه انجام نمیدهد. حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در بیان تعریف حزم میفرماید: «الْحَزْمُ، بِإِجَالَةِ الرَّأْی»[2] (دوراندیشی در بهکارگیری اندیشه است). رأی و نظری که حازم به کار میگیرد، بهگونهای است که او را زیرک نشان میدهد. در حقیقت با زیرکی، همه جوانب عمل را میسنجد و نکات و لطایف آن را مدنظر قرار میدهد. همین زیرکی است که مفهوم حزم را شکل دیگری میبخشد و اهمیت آن را دوچندان میکند. حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در تعبیری دیگر میفرماید: «الحَزْم کیاسَةٌ»[3] (حزم و دوراندیشی همان کیاست و زیرکی است).
ویژگی زیرکی و کیاست شخص، اجازه نمیدهد بهسادگی تن به عملی دهد؛ مگر آنکه همه احتمالات را تصور کرده و بازتابها و برآیند عمل را بسنجد. در واقع نوعی «بدگمانی با جهتگیری مثبت» در شخص دوراندیش پدید میآید و تنها به حسنظن بسنده نمیکند. امام صادق(علیه السلام) دراینباره میفرماید: «الحَزمُ مِشْکاةُ الظَّنِّ»[4] (حزم، چراغ ظن و گمان است)؛ به این معنا که با چراغ ظن و گمان به مسائل مینگرد و تنها به حسنظن اکتفا نمیکند. نتیجه این عمل همان احتیاط خواهد بود که اجازه نمیدهد بدون سنجش جوانب و احتمالات، وارد عمل شود.
کسی که دوراندیش است، بیگدار به آب نمیزند و بیدلیل اعتماد نمیکند؛ بلکه اعتماد او بر اساس برهان و دلیل قاطع و یقین است. امام علی(علیه السلام) اعتماد بیجا را خلاف حزم و دوراندیشی دانسته و میفرماید: «الطُّمَأنینَةُ قَبلَ الخُبْرَةِ، خِلافُ الحَزمِ»[5] (اعتماد کردن پیش از آزمودن، خلاف دوراندیشی است).
۱ـ 1ـ قرض ناصواب
«اسماعیل فرزند امام صادق(علیه السلام) مقداری پول نقد داشت و در این موقعیت مردی از قریش تصمیم داشت که به یمن مسافرت کند. اسماعیل به پدرش امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: پدرجان! فلانی قصد مسافرت دارد و من مقداری پول دارم، آیا به نظر شما پولهایم را به او بدهم تا برایم جنس و کالایی بخرد؟ حضرت به فرزندش فرمود: پسرم! آیا خبر نداری که این شخص شراب مینوشد؟ اسماعیل پاسخ داد: مردم چنین میگویند. امام فرمود: پسرم! این کار را مکن و پولهایت را به این شخص نده.
اسماعیل توصیه پدرشان را گوش نداد و مخالفت کرد و پولها را تحویل آن شخص داد و او نیز همه پولها را از بین برد و چیزی برای اسماعیل نیاورد. از اتفاق همان سال امام صادق(علیه السلام) به حج مشرف شد و اسماعیل نیز همراه پدر بود. اسماعیل خانه خدا را طواف میکرد و میگفت: خدایا، آنچه از دست من رفته است، در عوضش جایگزینی عنایت کن. امام صادق(علیه السلام) که شاهد این صحنه بود، خود را به اسماعیل رساند و با دست او را از پشت تکان داد و فرمود: آرام باش پسرم! به خدا سوگند، خدا چنین کاری برایت نمیکند و دعایت را مستجاب نخواهد کرد. تو خودت زمینه از بین رفتن پولت را فراهم کردی. تو خبر داشتی که آن شخص که به او پول دادی، شرابخوار بوده است.
اسماعیل گفت: پدرجان! من ندیدهام که شراب بنوشد، تنها از مردم شنیدهام که چنین میگویند. حضرت فرمود: خداوند در قرآن میفرماید: ««یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنین»»[6] (خداوند و انسانهای باایمان را تصدیق میکند). اگر مؤمنان در نزد تو به مطلبی گواهی دادند، آن را تصدیق کن و به شرابخوار اطمینان مکن؛ زیرا خداوند در قرآن میفرماید: ««وَ لاتُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکمُ»»[7] (اموال خود را به سفیهان ندهید). کدام سفیه از شرابخوار سفیهتر است؟! شرابخوار وقتی به خواستگاری میرود و به او زن نمیدهند و کسی برای او شفاعت نمیکند و کسی به امانتداری او اطمینان نمیکند و هرکس او را امین شمرد و امانتی به او بسپرد و آن را از بین ببرد، خداوند هیچ جایگزینی برای مال ازدسترفته قرار نمیدهد».[8]
۱ـ 2ـ اهمیت تدبیر در مسئولین
پیامبر(صلی الله علیه و آله )میفرمایند: «من ولّى على عَشرةِ، کان له عقلُ أربعین؛ و من ولّى أربعینَ، کان له عقلُ أربع مئة»[9] (کسی که برای ده نفر مسئول میشود، باید عقل چهل نفر را داشته باشد و هرکس برای چهل نفر سرپرست میشود، باید عقل چهارصد نفر را داشته باشد). این روایت مشخص میکند هنگامی که شخصی مسئولیتی میپذیرد، باید عقل و تدبیرش از دیگران و زیرمجموعهاش بیشتر باشد؛ یعنی اگر کسی در کشوری مثل ایران رئیسجمهور شود، باید تدبیرش بیش از هشتاد میلیون آدم باشد.
پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله )که قرار است برای کل بشر تدبیر و سرپرستی داشته باشد، باید از کل مردم دنیا تدبیر و دوراندیشی بیشتری داشته باشد. سیره ایشان از ابتدای نوجوانی تا انتهای کهنسالی، مملو از تدبیر و کیاست ایشان است. برای نمونه به ذکر چند مورد بسنده میکنیم.
۱ـ 3ـ پیشگیری از نزاع با تدبیر
ماجرای قرار دادن حجرالاسود در جایگاه خود، داستان عجیبی دارد.
«در صدر اسلام افتخار رسیدن به برخی توفیقات بسیار اهمیت داشت؛ تا جایی که برای رسیدن به آن، حاضر بودند با یکدیگر به پیکار برخیزند. تمام قبایل خواهان این بودند که خودشان حجرالاسود را در جایگاهش قرار دهند، اما هیچ قبیلهای نتوانست قبیله دیگر را راضی کند که خودشان این کار را انجام دهند؛ برای همین آماده پیکار با یکدیگر شدند. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله )این وضعیت را دیدند، عبای خود را پهن کردند و حجرالاسود را درون آن گذاشتند و هر گوشه عبا را به دست نماینده یک قبیله دادند. با این کار تمام قبیلهها را در این افتخار شریک کردند. قبایل هم این پیشنهاد را پذیرفتند.[10] پیامبر(صلی الله علیه و آله )با این تدبیر هوشمندانه، از بحرانی که نزدیک بود زمینهساز جنگی سهمگین و کینهتوزانه شود، جلوگیری کرد».
۱ـ 4ـ تدبیر برای جلوگیری از گرانی
پیامبر(صلی الله علیه و آله )برای جلوگیری از بروز برخی از حوادث، تدابیر مختلفی را اتخاذ کرده بودند که جنبه بازدارندگی داشت. از آن جمله مقابله جدی با واسطهگری و دلالی بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )برای جلوگیری از تورم، اقدام به حذف دلالها نموده و فرمودند: «لَاتَلَقَّوُا السِّلَعَ حَتَّى یهْبِطَ السُّوق» (به استقبال کالا نروید تا وارد بازار شود).[11]
میتوان از این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله )سه نکته مهم را استخراج کرد:
الف) یک محصول نباید به دست واسطهها بیفتد
پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله )از همان آغاز بهصراحت میفرمودند که عامل گرانی، واسطهها هستند؛ واسطههایی که کار نمیکنند و فقط با دغلکاری، جنس کشاورز و صنعتگران را ارزان از دستشان خارج کرده و به قیمت گزافی روانه بازار میکنند.
ب) فروشنده شهری نباید برای کالای روستایی واسطه شود
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )میفرمودند: «نباید فروشنده شهری، میانجی کالای روستایی شود».[12] این سخن به مسئله اشاره داشت که نباید دلال سرِ زمین محصول را بخرد و چند دست بگردد تا به بازار برسد، بلکه محصول باید مستقیماً وارد بازار شود.
ج)کم شدن قیمتها در گرو کم شدن دلالها
این کار منافع فراوانی دارد از جمله اینکه:
– با کمشدن واسطه غیر مفید، از افزایش قیمتها جلوگیری میشود.
– صاحب کالا بهعلت ناآگاهی از بهای آن در بازار، دچار ضرر نمیشود و سود واقعی به تولیدکننده می رسد، نه دلال.
– جنسْ در بازار عرضه شده و در اختیار همه مردم قرار میگیرد، نه یک گروه خاص در بیرون از بازار.
۱ـ ۵ـ توصیه مهم پیامبر(ص)
«شخصى به خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله )آمد و عرض کرد: یا رسولالله، مرا موعظه و نصیحت فرمایید! حضرت به او فرمود: اگر من بگویم، تو به کار مىبندى؟ شخص گفت: بلى، یا رسولالله. حضرت باز تکرار کرد:بهراستى اگر من بگویم، تو آنرا به کار مىبندى؟ شخص گفت: بلى، یا رسولالله. باز تکرار فرمود: بهراستى اگر من بگویم، تو آن را به کار مىبندى؟ آن شخص گفت: بلى، یا رسولالله. این سهبار تکرار براى این بود که آن فرد برای شنیدن حرف پیامبر کاملاً آماده شود.
همین که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله )سهبار از او اقرار گرفت و آمادهاش کرد، فرمود: «إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ، فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»[13] (هرگاه تصمیم گرفتى که کارى و عملى را انجام دهى، قبل از انجام دادن آن به عواقب و نتایج آن اندیشه کن)».
این سخن به این معناست که بدون عاقبتاندیشى و حساب و کتاب، دست به هر کارى نزنید که بعداً ممکن است دچار پشیمانى و ضرر شوید.
1ـ ۶ـ حضرت زهرا (سلام الله علیها) در اوج تدبیر
حضرت زهرا(سلام الله علیها) در اوج تدبیر و دوراندیشی بودند. وصیتنامه ایشان تدبیر بالای حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نشان میدهد. امت اسلامی تنها کمتر از 100 روز از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )نگذشته بود که دچار چنان انحرافی شد که دختر عظیمالشأن پیامبر(صلی الله علیه و آله ) نمیخواست توسط آن مردم و امت، تدفین و تشییع گردد. برای جهان اسلام این حادثه بسیار سنگین و سهمگین بود که دختر پیامبرشان شبانه دفن شده است. این توصیۀ مدبرانۀ بانوی دو عالم، بهگونهای بود که تا ابد برای بیدارسازی جهان اسلام و نشاندادن مظلومیت خویش، مؤثر واقع شد.
از دیگر اقدامات مدبرانه ایشان، جریان بیتالاحزان است. گروهی سادهلوحانه تنها به ظاهر این واقعه مینگرند و میگویند: حضرت برای اینکه غم فقدان پیامبر(صلی الله علیه و آله )را داشتند، خواهان ساخت بیتالاحزان بودند؛ در حالی که گریه حضرت جنبه سیاسی داشت و ایشان با این کار بهنوعی ناراحتی و اندوه خود را از انحراف اسلام ناب نشان میدادند.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) در عمر کوتاه خود پس از پیامبر(ص)، اقدامات مهم و کارسازی را برای جلوگیری از انحراف مسیر اسلام ناب برداشتند که اکنون و پس از 1400 سال، دلهای آماده را در جهان اسلام بیدار مینماید.
۱ـ ۷ـ تدبیر در سیره علی(علیه السلام)
دوران خانهنشینی و حکومتداری مولای متقیان سرشار از اقدامات سیاسی و مدبرانه ایشان است. ایشان چنان حکیمانه رفتار اجتماعی خود را مدیریت میکرد که با قطعیت میتوان گفت که اگر اقدامات ایشان غیر از این میبود، امروز دیگر نشانی از اسلام اصیل در جهان وجود نداشت. برای نمونه ایشان به فرزند برومندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) وصیت نمود که ایشان را شبانه و مخفیانه دفن کند. چرایی دفن مخفیانۀ امامی که حاکم جهان اسلام است، باعث روشن شدن بسیاری از مسائل پنهان و غیرآشکار در اذهان مردم آن روزگاران شد. قبر ایشان تا زمان امام صادق(علیه السلام) مخفی بود.
حضرت در جنگ نیز مدبرانه رفتار مینمود، اما برخلاف ایشان که با تدبیر عمل میکرد، یاران عام ایشان در اوج سادهاندیشی بودند، و تنها ظاهر قرآنهای بر سر نیزه را میدیدند و برایشان قرآن ناطق زمان، مهم نبود!
ساده لوحی به نام اشعری
نمونه بارز یک انسان سهلاندیش و سادهلوح، ابوموسی اشعری بود که پیچیدگیهای سیاست و دوست و دشمن را تشخیص نمیداد. برای او معاویه و علی(علیه السلام) تفاوتی نداشت و هر دو مسلمانانی بودند که داعیه حکومت داشتند. او انسانی بهظاهر دیندار و از نظر علمی ظاهراً باسواد، اما خالی از زیرکی و تدبیر بود.
ابوموسی اشعری برای مردم تدریس میکرد و قاضی محاکم آنها بود، اما از جهت شعور سیاسی، بسیار کوتهبین و کمخرد و سهلاندیش بود. او در جریان جنگ جمل حاکم کوفه بود. او در هنگامی که علی(علیه السلام) اعلام بسیج نیرو مینمود، گفت: «راه آخرت در گرو خانهنشینی است و جنگ، دنیاخواهی است و هنوز بیعت عثمان بر گردن ماست و تا کشندگان او مجازات نشدهاند، با کسی نخواهیم جنگید» و به این وسیله از جنگ طفره رفت و حتی پیک علی(علیه السلام) را به زندان و قتل تهدید کرد.[14] آنگاه که علی(علیه السلام) دومینبار عبداللهبنعباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد، ابوموسی با استناد به حدیثی که خود از پیامبر(صلی الله علیه و آله )روایت میکرد، اوضاع را به فتنهای تشبیه کرد که میباید مردمان تا روشن شدن حقیقت، چون پیکرههای بیجان بر جای بمانند.[15] این نشان از خالی بودن یک انسان از فهم پیچیدگیهای امور است.
اوج سادهاندیشی ابوموسی اشعری در جریان حکمیت در جنگ صفین، بر همگان محرز شد. او از عوامل مؤثر انتقال خلافت به بنی امیه بود. ماجرای حکمیت از این قرار است:
«ابوموسی و عمرو عاص میبایست در دومةالجندل در نزدیکی دمشق گرد میآمدند و حداکثر تا یک سال بر وفق مقتضای کتاب و سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله )اعلام نظر کنند و امنیت هر دو باید پس از اعلام رأی برای همیشه از جانب طرفین تضمین شود. ابوموسی و عمرو عاص روزهای متوالی به گفتگو پرداختند. ابوموسی سرانجام پیشنهاد خلع علی(علیه السلام) و معاویه و انتخاب عبدالله بن عمر به خلافت را مطرح کرد که با موافقت عمروعاص روبرو شد. چون هنگام اعلام رأی رسید، عمرو عاص با این حیله که ابوموسی دارای سبقت در اسلام است، وی را فریفت و در سخن گفتن مقدم داشت. ابوموسی که در اوج حماقت و سهلاندیشی و اعتماد به دشمن بود، بنابر قرار قبلی سخن گفت، ولی عمرو عاص خلع علی(علیه السلام) را تثبیت کرد و معاویه را به خلافت برگزید. ابوموسی که خود را فریبخورده یافت، عمرو را دشنام داد و او نیز ابوموسی را ناسزا گفت و سرانجام ابوموسی راه مکه در پیش گرفت و به خانه خدا پناه برد.[16]
ابوموسی مردی سسترأی، کوتهفکر، سادهلوح و به دور از زیرکی بود. امام علی(علیه السلام) نیز او را بهاجبار لشکریان، به حکمیت پذیرفت و گرنه، به گفته ابنعباس، ابوموسی واجد فضیلتی انحصاری نبود که بر دیگران مقدم شود.[17]
۲. تدبیر در سیره علما
علمای جهان اسلام بهتبعیت از امامان معصوم(علیهم السلام) همواره تدبیر در امور مختلف را قبل از انجام هر عملی انجام میدانند. برای آنها تأثیرات تصمیماتشان تنها محدود به آینده نزدیک نبوده و سالهای پس از آن را نیز مدنظر قرار میدادند. این رفتار علما و مراجع، مورد توجه شدید دشمنان نیز قرار میگرفت و آنها برای از بین بردن جایگاه علما و وارد کردن خدشه بر پیکره منزلت آنان در نزد مردم، همواره شبههافکنی میکردند؛ مثلاً علمای اسلام را پیرو سلفیگری وانمود کرده و اینگونه نشان میدادند که علما همواره با تجدد و اختراعات جدید مخالف هستند. اما واقعیت بهگونهای دیگر بود؛ اولاً خیل عظیمی از اختراعات و ابداعات توسط متشرعین صورت گرفته است. افرادی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، غیاثالدین جمشید کاشانی، رازی، ابوریحان بیرونی، ابنسینا و … ستارههایی از کهکشان مفاخر اسلام هستند.
نکته دوم این که مخالفت علما با برخی از ابزارها و ابداعات بهخاطر این بوده است که تنها نتایج سطحی را ملاک خود قرار نمیدادند و اهداف پشت پرده را نیز مدنظر میگرفتند. تاریخ تشیع نمونههای بسیار زیادی از خباثت و رذالتهای دشمنان را به خود دیده است که احتیاط کنونی علما، نتیجه همین حوادث و رویدادهاست.
۲ـ 1ـ ازداج شاه با دختر مسیحی
محمدرضاشاه در مقطعی، عاشق دختر سفیر ایتالیا شده بود و قصد داشت با او ازدواج کند. به طور عام، فتوای آیت الله بروجردی، برخلاف جمعی از فقها، جواز ازدواج دائم مرد مسلمان با زن اهل کتاب بود؛ اما هنگامی که دربار شاه از آیت الله بروجردی استفتاء کرد، ایشان با شناخت مقتضیات زمان و زیرکی فوقالعاده باتوجه به اهمیت موضوع، بهجای تکرار فتوای رسمی خود، جواب را اینگونه مرقوم داشتند: «مشهور بین اعاظم فقهای امامیه، حرمت ازدواج دائم با کتابیه است».[18]
۲ـ 2ـ امام خمینی(ره)، اعجوبه تدبیر
۲ـ 2ـ 1ـ اعلام حرمت استفاده از تاریخ شاهنشاهی
هنگامی که تاریخ شمسی به شاهنشاهی تغییر کرد، حضرت امام(رحمت الله علیه )استفاده از تاریخ شاهنشاهی را حرام دانستند. افرادی نزد امام(رحمت الله علیه )میگفتند: شما خیلی سخت میگیرید، یک تاریخ که این سختگیریها را ندارد. امام(رحمت الله علیه )در پاسخ اینگونه بیان میکردند: «این تغییر، هتک اسلام و مقدمۀ محو اسم آن است. خدای نخواسته استعمال آن برای عموم حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم خواهد بود».[19]
امام(رحمت الله علیه )در حالی این تدبیر را به کار میبستند که افراد کوتهبین و سادهاندیش، از مخالفت امام خمینی(رحمت الله علیه )با شاه، شکایت داشتند و به امام برای مخالفت با تنها شاه شیعه عالم، خرده میگرفتند. یکی از آن گروهها، انجمن حجتیه بودند که با سادهانگاری، پیچیدگیهای مبارزه را درک نمیکردند.
امام(رحمت الله علیه )در سال 57، قبل از ماه شعبان، بیانیهای تند صادر کردند. پیام امام خمینی(رحمت الله علیه )۱۲ تیرماه ۱۳۵۷، مصادف با ۲۸ رجب ۱۳۹۸ هجری قمری در نجف اشرف صادر شده و بهروشنی نشانگر مخالفت امام با برگزاری جشنهای نیمه شعبان است. در اولین سطرهای این پیام آمده است: «دست شاه تا مرفق به خون ملت ایران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزیز در عزای عزیزان خود نشسته است. چگونه ممکن است کسی نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند؟! شادمانی بر روی اجساد بهخونخفته فرزندان اسلام؟!»[20]
اما انجمن حجتیه به این پیام واکنش نشان داد. 10 سال بعد امام خمینی(رحمت الله علیه )در سوم اسفند 1367 درباره عملکرد انجمن حجتیه و خون دلی که ایشان از این گروه خورد، در پیامی موسوم به منشور روحانیت میفرمایند: «دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزهها تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند و امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل، پشت پیامبر(صلی الله علیه و آله )و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت اعلام نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند!»
چقدر سادهلوحی و سهلاندیشی لازم است که انسان این پیام روشن و مدبرانه را درک نکند و بقای اسلام را برگزاری جشن نیمه شعبان بداند!
2ـ 2ـ 2ـ تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر
سالهای ابتدایی جنگ برای ایران بسیارسخت و پرهزینه بود. با فتح خرمشهر، دیدگاههای متفاوتی درباره آتشبس یا ادامه جنگ مطرح شد. برخی از دشمنان خارجی و یا سادهلوحان داخلی، با بیان اینکه «نباید این جنگ پرهزینه را ادامه دهیم»، مردم را نسبت به ادامه جنگ مردد میکردند؛ اما امام با تدبیر و دوراندیشی، نظر به ادامه جنگ داشتند. سؤال اینجاست که چرا امام چنین تصمیمی گرفت؟
پاسخ این است که اگر صلح را مجموعهای از آتشبس، عقبنشینی، تعیین متجاوز، تأمین خسارتهای وارده و چند عامل دیگر بدانیم، باید بگوییم که پس از فتح خرمشهر، هیچگونه پیشنهاد صلحی ارائه نشد و شورای امنیت و دیگران، تنها «آتشبس» و در واقع حالت «نه جنگ نه صلح» را توصیه میکردند. در آن زمان طرحی که متضمن صلح واقعی باشد و شناسایی متجاوز، پرداخت غرامت و تضمین برای عدمتعرض مجدد را نیز شامل شود، وجود نداشت و پیشنهادهای ارائهشده، تنها به آتشبس و مذاکره طرفین محدود میشد. این امر با توجه به پشتیبانی یکطرفه و آشکار دولتهای بزرگ و نهادهای بینالمللی از عراق، هیچگاه نمیتوانست شرایط ایران را برای یک صلح واقعی و شرافتمندانه محقق سازد. به این ترتیب دلایل ایران برای ادامه جنگ منطقی و عقلانی بود. این دلایل به شرح ذیل بود:
- شرایط ایران برای صلح، شناسایی و تنبیه متجاوز و پرداخت غرامت از سوی عراق بود.
- مرزهای ایران تأمین نداشت و نقاطی در شلمچه، طلائیه، فکه و قصرشیرین در اشغال عراق بود و نیز شهرهای سومار، نفتشهر و مهران عملاً در اشغال دشمن بودند و امکان آزادسازی این نقاط از راه مذکور، غیرمعقول به نظر میرسید و راهی جز ادامه جنگ وجود نداشت.
- در حالی که نیروهای خودی، پیروزیهای زیادی کسب میکردند، توقف جنگ و چانهزنی در پشت میز مذاکره، برای آزادی نقاط مرزی آزادشده، صحیح نبود.
- شهرهای آزادشده همچون خرمشهر، بهدلیل حضور دشمن در شلمچه، همچنان موردتهدید بود.
- توانایی کمّی ارتش عراق، ترمیم شده و با کمکهای همهجانبه دولتهای بزرگ، افزایش نیز یافته بود.
- آنچه که ارتش عراق از دست داده بود، روحیه بود که باتوجه به انگیزههای فرماندهی آن (شخص صدام)، این مسئله نیز پس از مدتی قابل ترمیم بود.
- در حالی که نیروهای جمهوری اسلامی در نوار پیروزی قرار داشتند، آتشبس و صلح ناپایدار و دادن فرصت مجدد به عراق، زیانهایی داشت. اگر آن روز جنگ متوقف میشد و تجربهای چون مذاکرات سوریه و اسرائیل درمورد ارتفاعات جولان، فراروی ما قرار میگرفت و ما ناچار میشدیم، درباره مناطق تحتاشغال، با عراق چانهزنی بیحاصل کنیم؛ جامعۀ امروز، مسئولان وقت را شماتت میکرد.
- عراق در نظر داشت با برگزاری اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها در بغداد و کسب ریاست دورهای این جنبش، برای تحقق خواستههای نامشروع خود، به ایران فشار آورد؛ ولی ایران با حمله به داخل خاک عراق در عملیات رمضان، این امتیاز مهم و حیاتی را از عراق گرفت.
در 20 خرداد 1361، جلسهای در حضور امام خمینی(رحمت الله علیه )در جماران تشکیل شد و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظامیان شرکتکننده در آن جلسه، امکان پدافند با توقف روی خط مرزی وجود نداشت؛ زیرا در اغلب نقاط مرزی هیچگونه مانع طبیعی وجود نداشت و ایجاد استحکامات جدید نیز یک سال به طول میانجامید و طی این مدت احتمال حمله مجدد عراق جدی بود. مهمتر اینکه با تکیه بر اصل متعارف نظامیِ «تعقیب دشمن»، هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر یک حرکت غیراصولی بود؛ به همین دلیل امام خمینی (رحمت الله علیه )باوجود تردیدهای اولیۀ مطرحشده در مورد تداوم جنگ در خاک عراق، با استماع دلایل نظامیان و ناامیدی از پذیرش شرایط ایران توسط دولت عراق، با ادامه جنگ و ورود نیروهای ایران به خاک عراق موافقت کردند.[21] امام با درکِ عمقِ نقشۀ دولتهای استعماری، شرط آتشبس را تنها خروج عراق از تمام مرزهای کشور دانست و با این رویکرد، حیلۀ آنها را برملا نمود.
2ـ 3ـ تدبیر علما در مجلس خبرگان رهبری
در تاریخ 40 ساله انقلاب اسلامی با استعانت از راهبری امام خمینی(رحمت الله علیه )و مقام معظم رهبری، میتوان تدبیر را در جایجای ارکان و سازمانهای کوچک و بزرگ و حساس و غیرحساس یافت. «تدبیر» با «میزان اهمیت» و «اعضا»ی آن سازمان ارتباط تنگاتنگی دارد؛ به همین علت، وجود اعضایی با تدبیر و حزیم در ارکان اصلی و حیاتی کشور برای اداره و تصمیمگیری باید بهطور ویژهای مدنظر قرار گیرد. بهعنوان مثال در ماجرای تعیین رهبری بعد از امام خمینی(رحمت الله علیه )اینگونه آوردهاند که: طبق قانون اساسی، شرط رهبری برای هدایت کشور «اجتهاد و مرجعیت» بود؛ اما طبق بازنگری قانون اساسی که طبق دستور امام(رحمت الله علیه ) انجام شده بود، شرط مرجعیت از رهبری کشور برداشته شده و تنها اجتهاد باقی مانده بود. این قانونِ تازهنوشتهشده، باید به رأیگیری عمومی مردم گذاشته میشد، ولی این پروسه با ارتحال امام(رحمت الله علیه )مواجه شد. سپس مجلس خبرگان بهصورت موقت، آیتالله خامنهای(مد) را که اجتهاد ایشان قطعی بود، بهعنوان رهبری موقت کشور انتخاب کردند. بعد از تأیید متمم قانون اساسی توسط مردم در مردادماه همان سال، مجلس خبرگان با تأیید دائم، ایشان را بهعنوان رهبری جمهوری اسلامی برگزیدند. این از دوراندیشی و تدبیر مجلس خبرگان رهبری است که بعد از تأیید قانون اساسی، در روز 15 مرداد 68 مجدداً انتخاب آیتالله خامنهای(مد) را به رأیگیری گذاشته است؛ در حالی که اگر چنین اقدامی صورت نمیپذیرفت، اکنون بدخواهان نظام اسلامی رسمیت و مشروعه بودن مقام معظم رهبری(مد) را زیر سؤال میبردند.
2ـ 4ـ اعلام بیطرفی ایران در جنگ عراق و کویت توسط آیتالله خامنهای(مد)
یکی از بحرانهای بسیار مهم منطقهای در آغاز رهبری حضرت آیتالله خامنهای(مد)، جنگ اول خلیج فارس بود که شرایط فوقالعاده حساس و بسیارخطرناکی را برای نظام جمهوری اسلامی رقم زد.کوچکترین اشتباه و لغزش در محاسبه معادلات سیاسی، میتوانست نظام رنجدیده از یک جنگ هشتساله تحمیلی را در سرآغاز دوران بازسازی و شکوفایی، یکبار دیگر دچار جنگی فرسایشی نماید و حتی موجودیت آن را به خطر اندازد.
با آغاز جنگ بین عراق و کویت، جناح چپ سعی در القای این تفکر داشتند که صدام، «خالد بن ولید» دوران است و لازم است تا به او کمک شود. رفتهرفته این دیدگاه در کشور گسترش یافت و برخی با سادهاندیشی، فریب سیاستهای اغواگرانه و ریاکارانه صدام را خوردند. گروهی نیز او را در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی میدانستند و با اعتراض به مقام معظم رهبری(مد) مبنی بر بیطرفی در جنگ، خواهان شرکت فعال ایران در حمایت از صدام شده بودند؛ اما مقام معظم رهبری(مد) با این موضوع مخالفت کردند. ایشان جنگ صدام و آمریکا را «جنگ باطل با باطل» نامیدند. اینگونه شد که جمهوری اسلامی از دام رودررویی نظامی با دنیای غرب، آن هم در جبهه حمایت از صدام(!) بهسلامت عبور کرد تا هوشمندی و درایت ایشان بر همگان روشن شود.
رهبر انقلاب در تاریخ ۲۳ خرداد 1370، در پیام به حجاج بیتا…الحرام دراینباره فرمودند:
«هنگامى که ارتش عراق براى ارضاى جاهطلبى و افزونخواهى سران رژیم آن کشور، به کشور کویت حمله و آن را تصرف کرد و بهانه به دست آمریکا براى حضور بىسابقه نظامى و نفوذ شوم سیاسى و اقتصادى در منطقه خلیج فارس داد و منطقه خلیج فارس از هر دو طرف ـ رژیم عراق و متحدین غربى ـ به آتش کشیده شد، کسانى از مسلمین غالباً از روى سادهاندیشى خیرخواهانه، و شاید معدودى از سر بدخواهى و حسابگرانه، به جمهورى اسلامى مصرانه پیشنهاد مىکردند که به کمک رژیم بعثى عراق شتافته و بهسهم خود، ابعاد جنگ را گستردهتر سازد … . اسلام دفاع از چنین رژیمى را جهاد نمىشمرد و آن را جایز نمىداند؛ لیکن این پیشنهادکنندگان، بعضاً تحتتأثیر اظهارات ریاکارانه و فرصتطلبانه مسئولان ویرانى عراق که در برههای کوتاه، براى جلبنظر سادهلوحان، بهدروغ دم از اسلام و مقدسات دینى مىزدند و بعضاً با اعتراف به خباثت و فساد و ظلم سران آن رژیم، دفاع از ملت عراق را انگیزه خود از این پیشنهاد مىدانستند، ما به آنان یادآورى مىکردیم که کمک به مردم مظلوم عراق واجب است، اما ورود در جنگ بهنفع رژیم عراق و تحکیم سلطه آن رژیم، کمک به مردم عراق نیست؛ بلکه کمک به رژیم ضدمردمى عراق و ظلم به مردم عراق است که ده سال است آن رژیم منحوس، جنگى ناخواسته را بر آنان تحمیل کرده است».[22]
3ـ سهلاندیشی در تضاد با تدبیر
قطار انقلاب آرامآرام کولهبار تجربه خود را غنیتر کرده است و در میان تجربههای چهلساله خود، تجربههایی نیز داشته است که ناشی از عدمتدبیر برخی مسئولین و نوعی سهلاندیشی در تصمیم بوده است. در ادامه برخی از شاخصترین سهلاندیشیها ذکر میشود:
۳ـ 1ـ توابین منافق
در سال 67 گروهی از جاهلین و نفوذیهای دشمن سعی در تغییر و ایجاد اشتباه محاسباتی در مسئولین را داشتند. این عده تلاش میکردند تا افرادی که جزء منافقین بوده و در زندان هستند را آزاد کنند. آنها با بهانههای مختلف سعی میکردند نظر عموم مردم و همچنین مسئولین را برای این امر جلب کنند. آنها با بهانههای مختلفی از قبیل «هزینه نگهداری آنها در زندانها بسیار بالاست» و یا «آن افراد از کردههای خود پشیمان هستند و لزومی ندارد جمهوری اسلامی آنها را از رأفت خود محروم نماید»، منافقین را مظلومین زمان میپنداشتند.
این جریان با حمایت آیتالله منتظری توانست برخی از این زندانیها را آزاد کند. این زندانیان بعد از آزادی بلافاصله به مجاهدین خلق پیوستند و در عملیات مرصاد یا همان فروغ جاویدان، علیه نظام جمهوری اسلامی شرکت کردند . نکته عجیب این است که 27 درصد کشتهشدگان منافقین در این عملیات، همان کسانی بودند که از زندان آزاد شده بودند؛ یعنی از بین 1304 کشته منافقین، 360 نفر از زندان آزاد شده بودند که بیشتر آنها با وساطت آیتالله منتظری اتفاق افتاده بود. این سادهلوحی ارزان تمام نشد و همین افراد، شهادت جمع کثیری از بهترین نیروهای انقلاب را در عملیات مرصاد رقم زدند.
۳ـ 2ـ اعتماد به آمریکا
روزی که امام(رحمت الله علیه )آمریکا را شیطان بزرگ خطاب کرد، بسیاری از غربگرایان و بهاصطلاح روشنفکران نتوانستند این جمله و رهنمود را درک کنند. برای این طیف، آمریکا همیشه ابرقدرت بوده و خواهد بود و اگر کشوری خواهان ترقی و پیشرفت باشد، باید به آمریکا پناه ببرد. این افراد ریشه تمام مشکلات خود و مملکت را در شعار کلیدی «مرگ بر آمریکا» میدانند. آنها اعتقاد دارند که برای پیشرفت، باید گاهی پای بر روی آرمانهای خود گذاشت و از شعار مرگ بر آمریکا دست کشید.
طی 40 سال اخیر، میان ایران و آمریکا همیشه چالش وجود داشته است. فتح لانه جاسوسی تا وقوع ماجرای صحرای طبس و مک فارلین این تنش را دامن زد. در تمام این مدت، آمریکا همه توان خود را برای از بین بردن جمهوری اسلامی به کار بست. با این حال، سادهلوحان هنوز که هنوز است، دل در گروی لبخند آمریکا و همپیمانانش دارند.
برای ایشان تعطیل کردن برنامه هستهای، پیروزی بزرگی تلقی میشود و نتیجه این سهلاندیشی، از بین رفتن زحمات چندساله شهدای هستهای و عقب نگهداشتن جمهوری اسلامی از پیشرفت و آبادانی بود. پیشرفت اقتصادی کشور مستلزم بهکارگیری اصول اقتصاد مقاومتی است، ولی کوتهنظران برای توسعه اقتصادی، نسخه بیماریزای غرب را تجویز میکنند؛ نسخههایی که کشورهای پیشرفته را با مشکلاتی بسیار همراه ساخته است.
۳ـ 3ـ الگوبرداری از زندگی غربی
از جمله اقداماتی که دشمن در طول سالهای اخیر برای از بین بردن روحیه انقلابی کشور انجام داده است، تغییر در سبک زندگی مردم و تهاجم همهجانبه به فرهنگ غنی اسلامی ـ ایرانی این مرز و بوم است. آمریکا با سرمایهگذاری بسیار، سعی در انتقال و بهنوعی سرایت دادن فرهنگ بیمار خود به کالبد جوانان و آیندهسازان کشور دارد. آنها در تلاشند با راهاندازی شبکههای مختلف ماهوارهای، روح ایمان و عفاف را از خانواده ایرانی بگیرند. در این میان، سهلاندیشان با استدلال سطحی خود، جواز حضور آنها را در خصوصیترین حریمهای زندگیشان دادهاند. نتیجه این بیتدبیری را هماکنون میتوان از آمار بسیار بالای طلاق فهمید. این میزان از فروپاشی خانوادهها را میتوان نتیجه کوتهبینی برخی از مردم و مسئولین و الگوبرداری از سبک مضمحل زندگی غربی دانست که با خوشخیالی و سطحینگری، بهراحتی از کنار توطئه دشمن عبور کردند. آنها تنها ظاهر زندگی رنگارنگ غربی را دیدند و سادهلوحانه آن را برای خود برگزیدند. یک انسان مدبر، قبل از اینکه انتخابی برای ادامه مسیر خود داشته باشد، ابتدا به نتایج آن میاندیشد و در صورتی که سرانجام خوبی داشته باشد، آن را برای خود انتخاب مینماید.
۳ـ 4ـ سادهاندیشی در فضای مجازی
با گسترش استفاده از فضای مجازی در کشور، متأسفانه فرهنگ استفاده از آن و همچنین سواد رسانهای متناسب با آن تولید نشد. از جمله پیامدهای این عقبماندگی در سواد رسانهای، سطحینگر شدن و پرداختن به شایعات بیپایه و بیاساس توسط مردم است. در سالهای اخیر دشمنان نظام اسلامی با سوءاستفاده از این ضعف، توانستند بارها و بارها مشکلآفرینی کنند. حوادث دیماه سال 96 را میتوان بهعنوان اوج سهلاندیشی عمومی نام برد که با پخش شایعات بیاساس توسط کانالها و گروههای وابسته، گروهی از مردم فریفته شدند. اهتمام به خزعبلات سلبریتیها، ترویج بیبندوباریهای مختلف، دروغپراکنیهای مختلف و … از عادتهای غلطی است که بیتدبیری و سهلاندیشی برخی از مردم به آنها دامن زده است.
«در داستانی آمده است که دانشجویی که سال آخر دانشگاه را میگذراند، پروژهای انجام داده بود که جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود، از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود، دلایلی را به این شرح عنوان کرده بود: ۱ـ مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ میشود. ۲ـ یک عنصر اصلی باران اسیدی است. 3ـ وقتی به حالت گاز در می آید، بسیار سوزاننده است. 4ـ استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد میشود. 5ـ باعث فرسایش اجسام میشود. 6ـ حتی روی ترمز اتوموبیلها اثر منفی میگذارد. ۷ـ حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
از ۵۰ نفر فوق، ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند و ۶ نفر علاقهای نشان ندادند؛ اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژ مونوکسید» در واقع همان آب است! عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!»
[1]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 473، ح 10881.
[2]. نهج البلاغه، حکمت 48.
[3]. بحار الانوار، ج 71، ص 339، ح 8.
[4]. تحف العقول، ص 356.
[5]. شرح آقاجمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج1، ص 391، ح 1514.
[6]. سوره توبه، آیه 61.
[7]. سوره نساء، آیه 5.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصل الكافي، ط ـ دارالحديث، ج10، ص 499.
[9]. پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ص 727.
[10]. شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، ص ۴۰.
[11]. نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، ج 13، ص 281.
[12]. تقىالدين احمد مقريزى، امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۳۸۸.
[13]. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، ج 15، ص 281.
[14]. ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج۴، ص۴۸۲ـ۴۸۱؛ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۹ ـ ۸.
[15]. تاریخ الامم و الرسل و الملوک، همان.
[16]. رک: وقعة صفین، ص ۵۰۷ ـ ۴۹۹ و ۵۳۳ به بعد؛ و انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۳۶ ـ ۳۴۳ و ۳۵۱ ـ ۳۴۳؛ و تاریخ الامم و الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج ۵، ص۵۴ ـ ۵۳ و ۶۷ به بعد؛ و دینوری، ابوحنیفه، تاریخ دینوری، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۲ و ۲۰۱ ـ ۱۹۹؛ و احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۹.
[17]. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۹۵.
[18]. ماهنامه حافظ ، شماره 68، ص 27.
[19]. الفتپور، محمدعلی،حاشیههای مهمتر از متن، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 198 (بهنقل از خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، ص 106).
[20]. صحیفه نور، ج 3، ص ۴۲۶.
[21]. نشریه پرسمان، شماره 21، سال 1383.
[22]. پیام به کنگره عظیم حج، مورخ ۱۳۷۰/۳/۲۸.
بدون دیدگاه