سلسله جلسات دوگانه های سرنوشت ساز :
تبیین 10 دوگانه ای که مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار اعضای خبرگان رهبری بیان کرده و وظیفه تبیین آن را بر عهده تریبون داران گذاشتند.
جلسه پنجم: دو گانه «نگاه توأم به تهدیدها و فرصت ها در مقابل نگاه یک جانبه»
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی انسان همواره با انواع سختیها و آزمونها همراه است، اما یک انسان خردمند، نسبت به مسائل و اتفاقات پیشآمده، زاویه دیدی مؤمنانه دارد. برای مثال اگر شخصی دچار نقص عضوی شده باشد، در برداشت اولیه، این فرد نسبت به افراد عادی ضعیفتر بوده و دیگران غالباً با نگاهی ترحمآمیز به او مینگرند. او چون نمیتواند مثل دیگران زندگی کند، پس مانند دیگران نمیتواند از زندگی خود لذت ببرد؛ بنابراین محکوم به تنهایی و عزلتنشینی است. حال اگر این اتفاق برای یک انسان مؤمن رخ دهد، او با ایمان بر اینکه این اتفاق آزمونی از جانب خداوند حکیم است، سعی میکند حداکثر استفاده را از این حادثه ببرد؛ مثلاً اگر او بینایی چشمانش را از دست داده باشد، با تمرکز بیشتر از سایر حواس خود استفاده میکند و میتواند با قدرتتر از دیگران بشنود، یا چون مثل دیگران نمیتواند بخواند و بنویسد، سعی میکند قدرت حافظهاش را بیشتر کند و مطالب را به حافظهاش بسپارد. او بهخوبی میداند که بندگی خداوند، در تبدیل کردن تهدیدها و سختیهای زندگی به فرصتها معنا میشود.
قرآن بارها و بارها تأکید میکند که هدف امتحانات الهی، رشد و شکوفایی استعدادها میباشد. تهدیدها باعث سازندگی و رشد انسان و در نتیجه رشد خانواده و پیشرفت جامعه میشود. ««وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»»[1] (و قطعاً شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مىآزماییم و مژده ده شکیبایان را).
پس میتوان تهدیدهای مختلف را بهنوعی امتحان الهی و بعضاً نعمت الهی دانست؛ نعمتهایی که لباس و رنگ نقمت پوشیدهاند و هنر و وظیفه انسان متعبد است که این نقمت را برای خود به نعمت تبدیل نماید. ««وَ عَسَى أَن تَکرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکمْ وَ عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَتَعْلَمُونَ»»[2] (بسا چیزى را خوش نمىدارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مىدارید و آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانید).
بزرگان و علما نیز همواره خود را در معرض حوادث مختلف میدیدند و برای آنها هر اتفاقی که رخ میداد، نویدبخش یک فرصت مناسب برای تبلیغ دین و دفاع از اسلام بود. برای نمونه آیتالله صفایی حائری(رحمت الله علیه )دراینباره خاطرهای نقل میکند:
«روزى در خیابان هاشمى تهران مىرفتم. جوان موتورسوارى بههمراه سوارى بر ترک، اشارهاى کردند که فهمیدم مىخواهند زیر عمامهام بزنند؛ براى همین به پیادهرو رفتم. وقتى به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهى کردند و یکى از آن دو حرفى گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامهام بود. دستى به عمامهام کشیده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روى جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید». کلام مظلومانه و از روی خیرخواهى چنین اثر مىگذارد. سرانجام یکی از آن دو نفر راهی حوزه علمیه و دیگر ی عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شد و در نهایت به شهادت رسید».[3]
این نوعی هنرمندی از یک انسان خودساخته است که میتواند یک تهدید را اینگونه به فرصتی برای تبلیغ دین تبدیل نماید. از دیگر مصادیق سیره علما در تبدیل تهدید به فرصت، میتوان به سبک و منش میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(رحمت الله علیه )اشاره نمود. یکی از علما نقل میکردند:
«روز رحلت میرزا جواد آقا تهرانی، ساعت ٢ بعدازظهر در تاکسی نشسته بودم که رادیو خبر فوت ایشان را اعلام کرد. تا این خبر اعلام شد، راننده به سر خود زد و به شدت منقلب شد. ماشین را کشید کنار و مدتی حالت گریه داشت. من که روحانی بودم، اینقدر تحتتاثیر قرار نگرفته بودم؛ برای همین پس از چند دقیقه از او سؤال کردم: «شما با ایشان آشنایی داشتی؟ از ارحام و خویشان ایشان یا از همسایگان مرحوم میرزا هستی؟» گفت: «نه آقاجان!» گفتم: «پس چرا اینقدر منقلب شدی؟» گفت: «من یک خاطره از ایشان دارم. خاطرهام این است که یک روز سوار دوچرخه از کوچه محل زندگی میرزا (کوچه مستشاری) رد میشدم. سر پیچ که رسیدم، ظاهراً میرزا جواد آقا هم عصازنان از آن سمت میآمدند و من متوجه ایشان نشدم؛ برای همین تا پیچیدم، کنترلم را از دست دادم و خوردم به ایشان. من از روی چرخ افتادم پایین. ایشان هم یک طرف افتادند. حتی عمامه هم از سر ایشان افتاد. هنوز بلند نشده بودم که دیدم ایشان قبل از اینکه بروند سراغ عمامهشان، از جایشان بلند شدند. آمدند و پرسیدند: پسرم طوریات نشد؟» شروع کردند دست کشیدن روی صورت من. خاک را از روی سر و صورتم تمیز کردند. گفتم: «آقا! من زدم به شما». گفتند: «من هیچ طورم نیست. تو طوریت نشد؟ مشکلی برای تو پیش نیامد؟»». این آقا خاطره دیگری از مرحوم میرزا نداشت. گویا آنجا هم ایشان را نشناخته بود. ولی بعدها متوجه شده بود که ایشان میرزا جواد آقای تهرانی است».[4]
1. سیره اهلبیت(علیهم السلام) در تبدیل تهدیدها به فرصتها
اوج استفاده بهینه از شرایط را میتوان در سبک زندگی و منش اهلبیت(علیهم السلام) جستجو نمود. ائمه اطهار(علیهم السلام) از هیچ فرصتی برای ارشاد و هدایت مردم دریغ نمیکردند. آنان که همه زندگی و تمام هستی خود را صرف هدایت و رهبری مردم و مسلمین میکردند، خود الگویی کمنظیر در مبحث تبدیل تهدیدها به فرصتها به شمار میروند.
بنا به تعبیر مقام معظم رهبری(مد) میتوان دوران 250 ساله حیات و ظهور اهلبیت(علیهم السلام) را به مثابه یک انسان 250 ساله در نظر گرفت. این بدان معنی است که اگر هر یک از اهلبیت(علیهم السلام) در دوران و شرایط امامحسین(علیه السلام) بود، ندای قیام سر میداد و اگر در زمان امامحسین(علیه السلام) بود، صلح با معاویه را امضا مینمود. بهطور کلی میتوان این دوران را به سه بخش اصلی تقسیم نمود که در ادامه به بررسی آن میپردازیم.
۱ـ 1ـ دوره اول: از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله )تا نیمی از دوران امامسجاد(علیه السلام)
بعد از رحلت شهادتگونه پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله )کمکم انحراف در بین مسلمین رواج یافت و اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله )در بین مردم به مرور کمرنگ میشد. در این بین امامان معصوم(علیهم السلام) وظیفه خود را در حفظ اسلام و از بین بردن خطوط انحرافی میدانستند. برای آنها حفظ اسلام مهمترین دستورالعمل بود و هر جا که اسلام در خطر باشد، باید خود و خانواده را فدای آن نمود.
سبک و شیوه رفتاری هر یک از معصومین(علیهم السلام) متناسب با شرایط هر دوره و عصر متفاوت بود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) سکوت کردن بعد از شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) را پیشه نمود و برای حفظ اسلام حتی به دشمنان و متعرضان به خانه خود نیز مشاوره میدادند. ایشان در طول عمر خود با خطبهها و نامهها و تربیت نیروهای مخلص، از تهدیدهای پیشروی اسلام استفاده بهینه را انجام میدادند. گاهی حفظ اسلام را در اقامه نماز پشت سر خلفا میدانستند و گاهی نیز در اعلام جنگ با صحابه پیامبر(ص).
در دوران امام حسن(علیه السلام) وضعیت بهگونهای دیگر بود. ایشان که خطر نابودی شیعیان را متصور میشدند، برای بقای اسلام حاضر به قبول صلحنامه با معاویه شدند. با این اقدام قهرمانانه و شجاعانه، طینت و باطن معاویه بهخوبی بر همگان روشن شد و نیز خطری که شیعیان و ارادتمندان اهلبیت(علیهم السلام) را تهدید میکرد، رفع گردید. کاملاً واضح بود که اگر بعد از آن همه خیانت و سستی که در سپاه امام حسن(علیه السلام) رخ داده بود، جنگی بین سپاه شام و سپاه امام مجتبی(علیه السلام) درمیگرفت، شیعیان و پیروان حقیقی اسلام محمدی(صلی الله علیه و آله )کاملاً از بین میرفتند. از امام حسن(علیه السلام) نقل شده است که اگر آن صلح انجام نمیشد، همه شیعیان کشته میشدند.[5]
قبول صلحنامه و اقامت امام مجتبی(علیه السلام) در مدینه اقدامی بود که تهدیدهای معاویه را تبدیل به فرصت نمود. هرچند مفتضح شدن معاویه و برچیده شدن حکومت فرزندان ابوسفیان در سالیان دراز بعد واقع شد؛ اما همه این پیروزیها جز در سایه اقدامات امام مجتبی(علیه السلام)محقق نمیگشت.
اقدام دیگر آن حضرت، معرفی کردن چهره واقعی معاویه برای تاریخ است. معاویه بهخوبی با استفاده از قدرت اقتصادی خود، تلاش میکرد وجه سیاه خود را با تبلیغات و ساخت روایات مختلف جعلی در نزد مردم سادهلوح آن زمان، به سفیدی تبدیل نماید. بدون شک اگر اقدامات متقابلانه امام دوم(علیه السلام) نبود، امروز همگان معاویه را یک فرد متدین و مؤمن متصور میشدند و کمتر کسی چهره واقعی او را میشناخت. امام مجتبی(علیه السلام) با این صلح توانست روح پلید معاویه را در نزد سادهلوحان عصر بهخوبی آشکار کند. معاویه بسیاری از شروط امام مجتبی(علیه السلام) در صلحنامه را زیر پا گذاشت. وجود این شروط و ثبت شدن آن در تاریخ برای شناسایی شخصیت معاویه بسیار راهگشاست. معاویه متعهد بود که به امام علی(علیه السلام) ناسزا گفته نشود و نیز برای خویش جانشین تعیین نکند. از جمله شروط دیگر این معاهده این بود که معاویه باید بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله )عمل کند و حضرت مجتبی(علیه السلام) او را «امیرالمؤمنین» نخواند.[6]
بازگشت امام(علیه السلام) به مدینه باعث شد که با فراغبالی که از امور حکومتداری برای ایشان پیدا شده بود، جلوهگر عملیِ اخلاق پیامبر(صلی الله علیه و آله )به مردم باشند. شاید اگر این فرصت دست نداده بود، کسی پیدا نمیشد که حالات مخصوصی را که ایشان در خصوص عبادت داشتند، برای آیندگان گزارش کند. قطرهای از حلم و بردباری فراوان، بخشش و انفاقات بسیار و بزرگمنشیهای ایشان در کتابهای مختلف به یادگار مانده است. نقل است که ایشان سهبار در طول عمر شریف خود، هرچه داشتند، حتی کفشهای خود را به دو قسمت تقسیم کرده و نیمی از اموال خویش را در راه خدا دادند. ایشان در طول عمر خود پیاده و گاه برهنهپا، بیست و پنجبار به خانه خدا رفتند.[7]
امام حسین(علیه السلام) نیز به پیروی از پدر و برادر بزرگوارشان، همواره از تهدیدهای مختلف در راه تبلیغ دین استفاده میکردند. پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) و در دوارن حکومت معاویه، ایشان نیز همان راه برادر را ادامه دادند، اما با روی کار آمدن یزید و شکستهشدن قوانین صلحنامه، ایشان ادامه مسیر تبلیغ دین را در جهاد و جنگ با کفر میدیدند.
حادثه عظیم عاشورا، خود گواه روشنی بر تبدیل کردن تهدیدها به فرصتهاست. میتوان از لحظهلحظه واقعه کربلا بهعنوان مصادیقی از این دست یاد کرد. برای مثال شاید در وهله اول کمتر کسی به عمق بینش امام حسین(علیه السلام) در مورد روی دست گرفتن طفل شیرخوارهاش پی ببرد، اما امروز در تعداد کثیری از کشورهای جهان، نهضت عظیمی در گرامیداشت مقام علی اصغر(علیه السلام) به راه افتاده است که این تنها جلوهای کوچک از برکات این رفتار سالار شهیدان است.
مبدل کردن به فرصت تنها مختص به امام حسین (علیه السلام) نبود و این ویژگی در یاران ایشان نیز وجود داشت. برای مثال میتوان به عابس بن ابی شبیب شاکری اشاره نمود که توانست با رفتار خود دشمن را تحقیر نماید.
«ربیع بن تمیم همدانی ـ که یکی از حاضرین صحنه کربلا و از اعوان و انصار عمر بن سعد بود ـ میگوید: «چون دیدم عابس به سوی میدان میآید، او را شناختم. من نبرد او را در جنگها دیده بودم و میدانستم که او از شجاعترین مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود!» پس عابس مکرر فریاد میزد و مبارز میطلبید و کسی جرأت نمیکرد به جنگ با او برود. هنگامی که عابس دید هیچ فردی برای مبارزه با وی جلو نمیآید، زره از تن به در کرد و کلاهخود از سر برداشت و به سپاه کوفه حمله کرد و آرایش سپاه ابنسعد را بههمریخت. به فرمان عمربن سعد او را سنگباران کردند. ربیع بن تمیم میگوید: «به خدا سوگند! او را دیدم که بیش از دویست نفر را تار و مار کرد. سرانجام با محاصره او را به شهادت رساندند و سر از بدنش جدا ساختند. من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی دستبهدست میشد و هر یک از آنان با هم منازعه میکردند تا کشتن او را به خود منسوب کنند. تا این که عمر بن سعد گفت: «با هم ستیز نکنید، سوگند به خدا! یک نفر نمیتوانست این مرد را کشته باشد!»»
از دیگرصحنههای تبدیل تهدید به فرصت در واقعه عاشورا، برخورد هوشمندانه ام وهب بود.
«در روز عاشورا وهب پس از مدتی مبارزه به اسارت دشمن درآمد و به دستور عمربن سعد گردن زدهشد. سر مطهر او را بهسمت اردوگاه امام(علیه السلام) پرتاب کردند. مادر وهب سر او را برداشت و بوسید و سپس آن را بهسوی دشمن پرتاب کرد و آنگاه عمود خیمهای را برداشت و بهسوی دشمن حمله برد و دو تن از آنان را کشت. امام(علیه السلام) به او فرمود: «ارْجِعِی یا أُمَّ وَهْبٍ! أَنْتِ وَ ابْنُک مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص). فَإِنَّ الْجِهَادَ مَرْفُوعٌ مِنَ النِّسَاء» (ای اموهب، برگرد! خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله )در بهشت خواهید بود. بهدرستی که خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است».[8]
این بزرگبانوی صحرای کربلا با رفتار خود پیام عزت و اقتدار را تا سراسر جهان گسترش داد. او با دیدن سر فرزند خود بهجای مویه کردن و گریستن، توانست عزت لشکریان حق را در برابر ذلت و حقارت لشکریان باطل، بهخوبی نمایش دهد.
بدون شک اگر امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) نهضت تبلیغ کربلا را در پیش نمیگرفتند؛ جز تعدادی اندک، کمتر کسی از این واقعه عظیم اطلاع پیدا میکرد. کاروان اسرای کربلا بهرهبری امام سجاد(علیه السلام) تهدید بزرگی مثل اسارت و در بند بودن را به فرصتی مغتنم برای از بین بردن کاخ ظلم و فساد تبدیل کردند. ایشان توانستند با بیان دقیق و منطق روشن خود بهخوبی چهره پلید یزیدیان را در هر شهر و هر منطقه، برای همگان هویدا سازند. نقل شده است که هنگامی که کاروان اسرای کربلا به شهر شام و کاخ یزید رسیدند، امام سجاد(علیه السلام) در مسجد و در مقابل یزید فرمودند:
«ای مردم، منم پسر مکه و منم پسر زمزم و صفا. منم پسر آنکه حجرالأسود را به اطراف تکان داد. منم پسر بهترین طواف و سعیکنندگان. منم پسر کسی که تا مسجدالاقصی او را شبانه بردند. منم پسر آنکه به او وحی شد. منم پسر … . أنا ابن الحسین(علیه السلام) القتیل بکربلا. أنا ابن علی المرتضی. أنا ابن محمد المصطفی(ص). أنا ابن فاطمة الزهرا(سلام الله علیها). أنا ابن سورة المنتهی. أنا ابن شجرة طوبی. … منم پسر آنکه در خاک و خون غلتید. منم پسر آنکه پرندگان هوا بر او شیون کنند».
چون سخن امام(علیه السلام) به اینجا رسید، فریاد مردم به گریه بلند شد و یزید ترسید که آشوب شود. به مؤذن گفت: برای نماز اذان بگو، مؤذن برخاست و گفت: اللهاکبر اللهاکبر. امام(علیه السلام) فرمود: «آری، الله اکبر و أعلی و أجلّ و أکرم مما أخاف و أحذر». و چون گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» امام(علیه السلام) فرمود: آری من هم شهادت میدهم و بر هر منکری حمله برم که لا اله غیره و لا ربّ سِواه. و چون گفت: اشهد ان محمد رسولالله، عمامه خود را از سرش برداشت و به مؤذن گفت: تو را به همین محمد(ص)، لحظهای ساکت باش. سپس رو به یزید کرد و فرمود: ای یزید، این پیامبر جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد تو است، همه عالم میدانند دروغ میگویی و اگر بگویی جد من است، چرا از روی ستم، پدرم را کشتی و اهلبیتش را اسیر کردی؟![9]
۱-2- دوره دوم : از اواسط دوران امام سجاد(علیه السلام) تا اواسط دوران امام کاظم(علیه السلام)
دوره دوم از اواسط امامت امام سجاد(علیه السلام) شروع شده و تا اواسط حیات نورانی امام کاظم(علیه السلام) ادامه پیدا کرد. بهطور کلی میتوان عصاره فعالیتهای اهلبیت(علیهم السلام) را به موارد زیر خلاصه نمود:
- خلع سلاح خلافت از نظر علمی؛ ۲) پرورش طبقه درستکار؛ ۳) عملیات درگیری با انحراف
در این دوره، حکومت اموی با ضعف جدی همراه بود و کمکم زمینه به قدرت رسیدن عباسیون فراهم شده بود؛ اما رفتار ائمه اطهار(علیهم السلام) در این دوره، باعث شد تا تهدیدات مختلفی که اسلام و جهان تشیع با آن مواجه بود، به فرصتهای مغتنمی برای تبلیغ دین و نشر افکار ناب اسلام اصیل محمدی(صلی الله علیه و آله )تبدیل گردد. امامان در این برهه از زمان با تربیت نیروهای مؤمن و دانشمند، کمک شایانی به نشر اسلام در سرتاسر جهان کردند. سالهای آخر حکومت اموی باعث شده بود تا خلع سلاح حکومت از نظر علمی، فرصتی را برای خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله )به وجود آورد تا بتوانند به تربیت انسانهای شایسته و دانشمند اقدام نمایند.
۱-3- دوره سوم: اواسط دوران امام کاظم(علیه السلام) تا غیبت
دوره آخر تاریخ زندگی ائمه(علیهم السلام) تا قبل از غیبت، از اواسط دوران امام کاظم(علیه السلام) شروع شد. مهمترین اقدامی که امامان معصوم(علیهم السلام) در این دوران انجام دادند، فراهم نمودن زمینه لازم برای غیبت و نیز عادت دادن مردم به مراجعه به وکلا بود. مردم که از ابتدای ظهور اسلام همواره امام و رهبر خود را در دسترس میدیدند، برای حل و فصل تمام مشکلات خود به آنها رجوع میکردند؛ لذا این مردم باید برای دوران طولانی غیبت، کمکم آماده میشدند. ائمه معصوم(علیهم السلام) با استفاده از تهدید زندان، بهخوبی فرصت آشناسازی مردم با وکلا را ایجاد نمودند. البته مفهوم زندان در برهههای مختلف متفاوت بود و روزی در زندان هارونالرشید بود و روزی نیز در کاخ مأمون معنا پیدا میکرد.
یکی از شاخصترین مصادیق تبدیل کردن تهدید به فرصت، در جریان ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) اتفاق افتاد. ایشان بهخوبی توانستند، این تهدید بزرگ دور کردن امام از شیعیان را به یک فرصت بزرگ برای نشر تفکر شیعی در جهان و بهخصوص ایران استفاده نمایند. بدون شک اگر ایران امروز مهد شیعه در جهان محسوب میشود، مدیون دوراندیشی و رفتار امام رضا(علیه السلام) است. از جمله برکات و فرصتهایی که امام رضا(علیه السلام) در جریان ولایتعهدی بدان دست یافتند، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
- پرکردن فضای مدینه از کراهت و نارضایتی خود در هنگام دعوت ایشان از مدینه به خراسان؛
- نپذیرفتن ولایتعهدی تا هنگام تهدید به قتل و اعلام اجباری بودن آن در فرصتهای مناسب؛
- مشروط کردن پذیرش ولایتعهدی به دخالت نکردن در هیچیک از شؤون حکومت؛
- آشکار ساختن حق امامت خود برای شیعیان و در گستره جهان اسلام و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانان؛
- استفاده امام از هر فرصتی برای قرار گرفتن در معرض ارتباط با مردم؛
- حمایت امام از شورشگران و سرجنبانان تشیع و نیز از امام جواد، امام هادی و امام عسکری(علیهم السلام) و تبدیل تهدید زندان به فرصت مقدمهسازی برای ظهور.
۲ـ جمهوری اسلامی و استفاده از تهدیدهای فرصتزا
وظیفه ما در مقابل دشمن، با الگوگیری از ائمه اطهار(علیهم السلام)، فرصتسازی از تهدیدهایی است که بر ضداسلام اتفاق میافتد. در طول 40 سال اخیر، جمهوری اسلامی همواره مورد تهدید و تحریم و سنگاندازیهای مختلف دشمن و جبهه استکبار بوده است. از نخستین روزهای انقلاب، نهال نوپای انقلاب با انواع مشکلات مختلف ملی و جهانی دستوپنجه نرم کرده است؛ اما جمهوری اسلامی بهرهبری عالمانه امامین انقلاب، توانست بهخوبی از گردنههای مختلف زمان عبور کرده و تهدیدهای مختلف را به فرصتهایی مغتنم برای رشد و پیشرفت خود تبدیل نماید. ذکر مصادیق مختلف این فرصتها بسیار طولانی بوده که بهاختصار تنها به چند مورد اشاره خواهد شد.
۲ـ 1ـ تحمیل جنگ هشتساله
تحمیل جنگ در سال ۵۹ تهدیدی برای اصل بقا و موجودیت انقلاب اسلامی بود؛ اما نظام اسلامی توانست در پایان دفاع مقدس، آن را به فرصتی برای ارتقای توان قدرت رزم، ایجاد قدرت بازدارندگی، افزایش توانمندی قدرت سپاه و ارتش، خلق هویت بیبدیل بسیج و مشارکت دادن آحاد جامعه در این قالب برای خلق حماسههای افتخارآمیز در دفاع مقدس تبدیل کند که این موارد تنها نمونههای کوچکی از این فرصتسازی بود.
امام خمینی(رحمت الله علیه )دراینباره فرمودند:
«ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت را شکستیم. در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختیم. ما در جنگ ریشههای انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد. تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه اینها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت».[10]
جمهوری اسلامی توانست در پناه جنگ از کشوری که کاملاً متکی به غرب بود و باید کوچکترین ملزومات دفاعی را از کشورهای دیگر تهیه میکرد، به کشوری تبدیل گردد که اکنون جزء قدرتهای نظامی در جهان محسوب میشود. کشوری که روزی حتی یک عدد موشک هم نداشت و میبایست به قیمت گزاف از کشورهای مختلف خریداری میکرد، اکنون توانسته است به یکی از پیشرفتهترین قدرتهای موشکی دنیا تبدیل شود.
امام خمینی(رحمت الله علیه )و یارانش بهخوبی تهدید بزرگ جنگ را برای کشور و نظام تازهمتولدشده، به یک فرصت گرانبها برای رشد و شکوفایی تبدیل نمودند. امام امت به همه جهانیان درس بزرگ مقاومت و ایستادگی داد و این آیه را برای همگان تفسیر نمود که ««و کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ»».[11]
۲ـ 2ـ تحریم هستهای، فرصتی برای رشد
از نخستین روزهای انقلاب، جمهوری اسلامی مورد شدیدترین تحریمهای ممکن قرار گرفته است. این تحریمها که به بهانههای مختلف در ابتداییترین نیازهای کشور ایجاد شده است، در برهههای مختلف، شرایط سختی برای مردم رقم زده است. برای نمونه میتوان به موضوع تحریم انرژی هستهای اشاره نمود. کشور برای درمان برخی از بیماران، نیاز به سوخت با غنای 20 درصد داشت و برای تهیه این نیاز خود، درخواست خرید از سایر کشورهای دنیا را مطرح نمود؛ اما آمریکا ایران را نسبت به تهیه سوخت با غنای 20 درصد تحریم کرد. نیروهای مؤمن انقلابی، تنها راه برونرفت از این مشکل را تکیه بر اراده و توان خود دیدند و توانستند با روحیه جهادی، ایران را به خودکفایی در تولید سوخت با غنای 20 درصد برسانند. تا روزی که جمهوری اسلامی تحریم نشده بود، ایران با خرید این محصول از دیگر کشورهای دنیا رفع نیاز میکرد و همیشه محتاج سایر کشورهای دنیا بود، اما با همت دانشمندان کشور بهویژه شهید شهریاری(ره)، کشور ما این تهدید بزرگ و کمرشکن را به فرصتی برای رشد و جهش در زمینه علم هسته ای تبدیل کرد.
تحریم هستهای تنهای نمونهای از فرصتسازی جمهوری اسلامی از تحریمهای مختلف است. اکنون و بعد از تنها 40 سال، نظام اسلامی به آنچنان درجهای از عزت و قدرت دستیافته است که دیگران نیز معترف بیاثر بودن تحریمها برای متوقف کردن قطار پیشرفت ایران شدهاند.
۲ـ 2ـ 1ـ اعتراف به بیاثر بودن تحریمها علیه ایران
در این بخش تنها به ذکر برخی از اعترافات بزرگان جهان درباره بیاثر بودن تحریمهای جمهوری اسلامی اشاره خواهد شد.
ریچارد نفیو[12] مسئول توسعه و اجرای استراتژی تحریمهای ایالات متحده نسبت به ایران و چهره اصلی تیم پشتیبان مذاکرهکنندگان توافق هستهای در امور تحریمها در وین، در کتابی با عنوان «هنر تحریمها، نگاهی از درون میدان» مینویسد:
«ضمن اینکه ظرفیت آمریکا نیز نامحدود نیست و تعداد تحریمهای اعمالشده و اولویتهای اعمال آنها که از 2010 تا 2013 وجود داشت، گاهی آنقدر زیاد بود که اعمالکنندگان و اجراکنندگان از پس اجرای همه آنها برنمیآمدند.اگر دولت اوباما میخواست در آسیب رساندن به اقتصاد ایران پیشرفت بیشتری داشته باشد، این آسیبرسانی میبایست با ابزارهایی اتفاق میافتاد که عملاً بر مردم ایران نیز تأثیر میگذاشت و به تبع آن بر اقتصاد جهانی تأثیرگذار میبود؛ چرا که ایران تأمینکننده روزانه یک میلیون بشکه نفت بود. ایران عملاً توانست حضور خود و کالاهای غیرنفتیاش در این بازارها را بهصورت مستقیم بر اثر تحریمها افزایش دهد؛ یعنی تحریمهایی که توانایی این کشور برای صادرات یک کالا(نفت) را محدود کرده بود، به توسعه توانایی ایران در کالاهای دیگر انجامید. پس اینجا بالاتر از نشان دادن استقامت، ایران توانسته بود از طوفان تحریمها نیز بگریزد».[13]
«استیفن لندمن» کارشناس ارشد آمریکایی میگوید:
«تحریمهای جدید اتحادیه اروپا و امریکا علیه صادرات نفت و بخشهای مالی ایران از جمله بانک مرکزی، کاملاً غیرقانونی است و در عین حال هیچ نتیجهای برای غرب به دنبال نخواهد داشت».
«هنری کیسینجر» وزیر خارجه پیشین آمریکا میگوید :
«تحریم علیه ایران نتیجهای نخواهد داشت و اینگونه سیاستها، در نهایت «وقت تلف کردن» است».
«بن بوت» وزیر خارجه سابق هلند عنوان میکند:
«منزوی کردن یک کشور آن هم بهاهمیت و بزرگی ایران، غیرممکن است».
«جیمی کارتر» رییس جمهور اسبق آمریکا در گفتگو با سیبیاس نیوز میگوید:
«فکر نمیکنم تحریمها ضدبرنامه هستهای ایران موفق باشد. این ملت ایران است که تصمیم میگیرد به قدرتی هستهای بدل شود یا نه و اثر تحریمهای خارجی بر ایران بسیار اندک خواهد بود. تحریمها یکی از عوامل تحریککننده برای دستیابی به تسلیحات هستهای است».
سیبیاس نیوز در ادامه این مصاحبه افزود:
«اسناد محرمانهای که این هفته توسط سایت اینترنتی ویکیلیکس منتشر شد، نشان میدهد که متحدان عرب آمریکا از این کشور خواستهاند ضدایران و برنامه هستهای این کشور، به زور متوسل شود. کارتر در پاسخ به این تحلیل میگوید: … از اینکه ایران بیش از پیش قدرتمند شود، بسیار نگرانند!»
ژنرال «جیمز ماتیس» که ریاست مرکز فرماندهی نیروهای آمریکایی را در خاورمیانه به عهده دارد، در کمیته اطلاعات سنای آمریکا عنوان میکند:
«تحریمها علیه ایران بیاثر بوده است».
اوباما میگوید:
«تحریمها منجر به پیشرفتهای بیشتر ایران در برنامه هستهای میشود».[14]
۳ـ تبدیل فرصتها به تهدیدها
عدمتوجه درست به فرصتها و استفاده نکردن از آنها گاهی منجر به از بین رفتن آنها میشود. این تنها در بعد فردی نبوده و در بعد اجتماعی نیز صادق است. در طول 40 سال اخیر موارد متعددی بوده که اگر بهدرستی به آنها توجه میشود، میتوانست باعث رشد و برکات بسیار زیادی گردد، ولی بهدلیل عدممدیریت درست، اکنون همان فرصتهای گذشته، تبدیل به تهدیدهای امروز شده است. برای مثال کشور ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا از نظر منابع زیرزمینی است. این یکی از ارزشمندترین فرصتهایی است که یک کشور میتواند در پناه آن به رشد و اقتدار اقتصادی دست یابد؛ اما با مدیریت ناصحیح اقتصادی، ایران بدترین نوع استفاده از منابع زیر زمین را داشته و اکتفا به خامفروشی آن میکند. هرچند در طول 40 سال اخیر وابستگی به نفت بسیار کاهش یافته و از وابستگی بیش از 93 درصدی به نفت در سال 1976، به حدود 47 درصد در سال 2017 رسیده است،[15] ولی همچنان راهی طولانی برای استقلال اقتصاد از نفت در پیش است.
از دیگر موارد فرصتسوزی میتوان به جریان سال 88 اشاره نمود. انتخابات سال 88 ایران بهنوعی رکورددار حضور مردم در عرصه سیاسی برای یک کشور محسوب میشد و این باعث افتخار و سربلندی نظام اسلامی در جهان به شمار میرفت، اما با کوتاهفکری و جهل برخی افراد، این فرصت ارزشمند به بحرانی داخلی مبدل گردید و کشور را مدتها دچار تنش و چالش نمود.
[1]. آیه 155، سوره بقره.
[2]. آیه 216، سوره بقره.
[3]. حیدری، عزیزالله، مشهور آسمان، انتشارات لیلة القدر، قم.
[4]. روزنامه شهرآرا، ۲۵ دی ۱۳۹۳.
[5]. ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرایع.
[6]. رک:شروط صلحنامه در کتابهای مختلف از جمله: زندگینامه چهارده معصوم(عهم)، تألیف سید محسن خرازی و سایر نویسندگان.
[7] بحار الانوار، ج 43، ص 331.
[8]. نوری، میرزا حسین، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص 25.
[9]. مناقب آل أبيطالب، ج 4، ص 168.
[10]. صحیفه نور، ج 21، ص 283.
[11]. سوره بقره، آیه 249.
[12]. Richard Nephew.
[13]. نفیو، ریچارد، هنر تحریمها، نگاهی از درون ميدان، انتشارات مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، ص 91.
[14]. خبرگزاری فارس، 9 بهمن 1390.
[15]. oec.world.
بدون دیدگاه