بسم الله الرحمن الرحیم

 

«السلام علیک یابن امیرالمومنین»

سلسله مراتب، دارد رعایت می شود: ابتدا امام حسین(علیه السلام) به بنده خدا معرفی می شود (السلام اعلیک یا اباعبدالله)، بعد فرزند رسول خدا (السلام علیک یابن رسول الله)، بعد می گوییم ایشان فرزند امیرالمومنین (علیه السلام) است«السلام علیک یابن امیرالمومنین».

امیر بر وزن فعیل به معنای فرمانروا است، امیرالمومنین یعنی فرمانروای مومنین.

در اینکه چه کسی این لفظ را به حضرت علی (علیه السلام) داده در کتاب اَمالی طوسی، شیخ طوسی در صفحه 708 روایتی را مطرح می فرماید:

وقتی قنداق حضرت علی (علیه السلام) را به خانه آوردند، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وارد شد و حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) را گرفت و در دامن گذاشت، چون نگاه حضرت امیر (علیه السلام) بر جمال بى‏مثال رسول خدا (صلی الله علیه وآله) افتاد، شاد شد و خندان گردید و گفت: «السّلام علیک یا رسول اللّه و رحمه اللّه و برکاته»؛ سلام بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکات الهی بر تو باد. پس به قدرت حق تعالى شروع کرد به تلاوت سوره مؤمنون: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ‏ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ». (سوره مومنون، آیه 1 و 2) چون این آیه را خواند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «قد اُفلِحوا بِک انتَ وَ الله امیرهم مِن عُلُومِک و انتَ وَ الله وَلیِّهم وَ بِکَ یَهتدون» به تحقیق که آنان (مؤمنان) به وسیله تو به فلاح و رستگارى دست یافتند. به خدا سوگند تو امیر آنها هستی، از طعام علمت به آنها خواهی داد و آنها استفاده می کنند و تویى راهنماى ایشان، و به تو هدایت مى‏یابند.

اولین بار، لفظ امیر را پیامبر به حضرت علی (علیه السلام) داد.

 

عبد اللَّه بن شریك از حضرت باقر علیه السّلام فرمود:

«أَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَیرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخَرَجَ إِلَیهِمُ النَّبِی ص فَجَلَسَ إِلَیهِمْ‏ فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ فَرَمَى بِنَعْلِهِ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَنْ یمِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنَّا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِیابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَى وُجُوهُهُمْ أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ دُونَهُمْ قَالَ أَبُو بَكْرٍ مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ فَقَالَ الزُّبَیرُ مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ فَقَالَ عَلِی ع مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَیرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِكَ شِیعَتُكَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ یا عَلِی‏».

 ابو بكر، عمر، زبیر و عبد الرحمن بن عوف در صحن خانه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نشسته بودند. حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) هم (از حجره خویش) بیرون آمد و در جمع آنها نشست، ناگاه بند كفش آن جناب كنده شد. حضرت كفش خود را به على بن ابى طالب (علیه السلام) داد تا اصلاح كند و فرمود: همانا از جانب راست خداوند عزّ و جل یا از جانب راست عرش، مردمى از ما بر كُرسى‏ها و منبرهایی از نور هستند كه صورتهاشان از نور و لباسهایشان از نور، نور آنها چشمهاى بینندگان از غیر آنها را پر كند. ابو بكر گفت آنها چه كسانى هستند یا رسول اللَّه؟ حضرت سكوت فرمود. زبیر پرسید یا رسول اللَّه آنها كیانند؟ سكوت فرمود. عبد الرّحمن پرسید باز چیزى نفرمود، تا حضرت على (علیه السلام) سؤال كرد، فرمود آنها كسانى هستند كه به واسطه روح الله با هم دوستى كنند و دوستیشان بر پایه نژاد و مال نیست، یا على آنها شیعیان تو هستند و تو امام آنهایی. [منبع: بحارالانوار جلد 68 (در برخی از چاپها جلد 65) صفحه 139]

 

اینکه شیعیان امیرالمومنین (علیه السلام) رستگار می شوند در روایت زیاد داریم. خلود در جهنم برای شیعه نیست. شیعه ای که اعتقادش و اعمالش درست است، جایگاهش بهشت است. شیعه ای که محب است اما  ممکن است گناهی هم انجام داده باشد، این شخص خلود در جهنم ندارد. خلود در جهنم برای کافران است.

البته شبهه برای کسی پیش نیاید که:خب ما که خلود در جهنم نداریم پس هر چه می خواهیم گناه کنیم. نه! گناهان باعث می شود به مرور زمان اعتقادات عوض شود. وقتی سیاهی روی قلب آمد کم کم از آن اعتقادی که دارد دست برمی دارد. کسانی که مرتد می شوند گنهکارند. گنهکار از لحاظ سیاسی، اعتقادی و اخلاقی و… و همه چیز پایین می افتد.

 

در کتاب احقاق الحق، جلد سوم، ص 308 به نقل از کتب اهل سنت، آنجا از پیامبر اکرم نقل کرده که ایشان فرمودند: خداوند در عالم زر فرمود: «اَلَستُ بربکم؟ قالوا: بلی» آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. «انا رَبُّکم و مُحَمّد نَبیُّکم وَ عَلی اَمیرُکم؟ قالوا بلی». آیا من پروردگار شما نیستم و محمد ص پیامبر شما و علی و ائمه (علیهم السلام) امامان شما نیستند؟ گفتند: آری.

یعنی حالا که خدایی خدا را قبول کردید باید نبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امیری حضرت علی (علیه السلام) را هم قبول کنید. اینها با هم خط خداپرستی می شود. در جایی دیگر از پیامبر نقل شده: «فی اللوح محفوظ تحت العرش علی امیرالمومنین». روی آن لوحی که زیر عرش گذاشته شده است نوشته شده: علی امیرالمومنین. لفظ امیرالمومنین تماما لفظی است که از جانب پیامبر مکرم اسلام ص به حضرت علی (علیه السلام) داده شده است.

 

ویژگی های امیرالمومنین

کسی که امیرالمومنین می شود باید ویژگی هایی داشته باشد:

دانش: عِلمش باید بر بقیه علوم، و بر بقیه مردم برتری داشته باشد. نمی شود شخصی هر چه ازش بپرسند بگوید: نمی دانم، بعد امام هم بشود. خود اهل سنت دارند که عمر (خلیفه دوم) هفتاد بار گفت: «لَولا علی لَهَلَک عُمَر». اگر علی نبود عمر هلاک شده بود. در کتاب صحیح مسلم، که کتاب مرجع اهل سنت است این روایت آمده است: امام علی (علیه السلام) فرمودند: «سَلُونی من قبل ان تفقدونی، فلأنا بطرق السماء اعلم منی بِطُرُق الارض». از من سؤال کنید قبل از اینکه من را از دست بدهید، بدرستیکه من به راههای آسمان از راه های زمینی آگاه تر هستم. یا این جمله معروف که «سلونی قبل از تفقدون» داستان های معجزات حضرت علی (علیه السلام) در قضاوت های ایشان هم زیاد است.

 

قضاوت زنی كه خواست با پسر خود ازدواج كند

امیرالمومنین (علیه السلام) به (وشاء) فرمود: به محلتان برو! زن و مردی را بر در مسجد می بینی با هم نزاع می كنند آنان را به نزد من بیاور، وشاء می گوید: بر در مسجد رفتم دیدم زن و مردی با هم مخاصمه می كنند، نزدیك رفتم و به آنان گفتم امیرالمومنین شما را می طلبد، پس همگی به نزد آن حضرت رفتیم. علی (علیه السلام) به جوان فرمود: با این زن چكار داری؟ جوان: یا امیرالمومنین! من این زن را با پرداخت مهریه ای به عقد خود درآوردم و چون خواستم به او نزدیك شوم، خون دید و من در كار خود حیران شدم. امیرالمومنین (علیه السلام) به جوان فرمود: این زن بر تو حرام است و تو هرگز شوهر او نخواهی شد. مردم از شنیدن این سخن در اضطراب و تعجب شدند. علی (علیه السلام) به زن فرمود: مرا می شناسی؟ زن: نامتان را شنیده ولی تاكنون شما را ندیده بودم.

علی (علیه السلام): تو فلان زن دختر فلان و از نوادگان فلان نیستی؟ زن: آری ، بخدا سوگند. حضرت علی (علیه السلام): آیا به فلان مرد، فرزند فلان در پنهانی طیور عقد غیر دائم، ازدواج نكردی و پس از چندی زاییدی و چون از عشیره و بستگانت بیم داشتی طفل را گذارده و در برابرش ایستاده و عشق و علاقه ات نسبت به او در هیجان بود، دوباره برگشتی و فرزند را بغل كردی و با به زمین گذاردی و طفل، گریه می كرد و تو ترس رسوایی داشتی، تا اینكه سگی بالای سر پسرت آمد و او را گاز گرفت و تو بخاطر شدت علاقه ای كه به فرزند داشتی سنگی به طرف سگ انداخته سر فرزندت را شكستی، كودك صیحه زد و تو می ترسیدی صبح شود و رازت فاش گردد، پس برگشتی و اضطراب خاطر و تشویش داشتی، در این هنگام دست به دعا برداشته و گفتی: بار خدایا! ای نگهدارنده ودیعه ها.

زن گفت: بله، بخدا سوگند همین بود تمام سرگذشت من، و من از گفتار شما بسی در شگفتم. سپس امیرالمومنین (علیه السلام) به جوان رو كرد و فرمود: پیشانیت را باز كن ، و چون باز كرد آن حضرت جای شكستگی پیشانی جوان را به زن نشان داد و به او فرمود: این جوان پسر توست و خداوند با نشان دادن آن علامت به او نگذاشت به تو نزدیك گردد، و همانگونه كه از خدا خواسته بودی فرزندت را حفظ كند، او را برایت نگهداشت، پس شكر و سپاس خدای را به جای بیاور.

این می شود علم برای کسی که می تواند امیرالمومنین باشد، یعنی علم غیب. بارها این اتفاق برای حضرت علی (علیه السلام) افتاده که حضرت علی (علیه السلام) با علم غیبشان در جایی قضاوت و داوری کرده اند. در حالت معمول هم ایشان قضاوتهایی کرده اند که در آن دوران همه انگشت به دهان ماندند. معروف ترین قضاوت حضرت، آن قضاوت 17 تا شتر است.

 

قضاوت 17 شتر

در بین قضاوت هاى امیرمومنان على (علیه السلام) نقل شده که روزى سه نفر بر سر 17 شتر گفتگو داشتند و مى خواستند آنها را طورى تقسیم کنند که یک نفر نصف آنها را ببرد و دیگرى یک سوم و سوّمى یک نهم و بر سر تقسیم عدد 17 به این کسرها درمانده بودند و کار به مشاجره کشیده بود.

على (علیه السلام) براى پایان دادن به مشاجره آنها یک شتر از خود به آن هفده شتر اضافه کردند، آن گاه نصف آن عدد را به نفر اول (9 شتر) و ثلث آن را به نفر دوّم (6 شتر) و تسع آن را به نفر سوّم (2 شتر) دادند و یک شتر که متعلّق به خود حضرت بود باقى ماند؛ یعنى، در حقیقت به هریک از آن سه نفر چیزى اضافه بر سهمى که مى خواستند دادند، زیرا آنها سهم خود را از 17 شتر مطالبه مى کردند و حضرت همان سهم را از 18 شتر به آنها داد، لذا با کمال خشنودى و رضایت از محکمه قضاوت بیرون رفتند و شتر اضافى هم به جاى خود باقى ماند!

 

یا آن جریان دیگری که آن هم معروف است:

قضاوت بین دو مرد همسفر

دو مرد در مسافرت با هم رفیق شدند. هنگام ظهر در محلی نشستند تا غذا بخورند. یکی از آنان 5 گرده نان و دیگری 3 گرده از سفره خود بیرون آوردند. در آن هنگام مردی از آنجا عبور می کرد و او را نیز دعوت به خوردن غذا کردند. او نیز کنار سفره آنان نشست و سه نفری نانها را خوردند. مرد رهگذر پس از خوردن غذا و هنگام خداحافظی 8 درهم به آنها داد و گفت: این هشت درهم را در عوض آنچه خوردم به شما دادم و از آنجا رفت. آن دو نفر در تقسیم آن پول نزاع کردند. صاحب 3 گرده نان می گفت: نصف آن مال من است و نصف آن مال تو، ولی صاحب 5 نان می گفت: 5 درهم آن مال من است و 3 درهم آن مال توست. داوری را به علی ‌(علیه السلام) واگذار نمودند.

آن حضرت به آنها فرمود: نزاع در اینگونه امور از فرومایگی است. مصالحه بهتر است. بروید و مصالحه کنید. صاحب 3 نان گفت: من راضی نمی شوم جز به آنچه حقیقت است و این که در این باره قضاوت به حق کنی. امیر مومنان فرمود: اکنون که تو حاضر به سازش نیستی و حقیقت را می خواهی بدان که حق تو از آن 8 درهم، یک درهم است. او گفت: سبحان الله! چطور حقیقت اینگونه است؟! حضرت علی (علیه السلام) فرمود: اکنون بشنو تا توضیح دهم.

آیا تو صاحب 3 نان نبودی؟ گفت: چرا. من صاحب 3 نان بودم. و رفیق تو صاحب 5 نان نبود؟ گفت: آری. حضرت فرمود: بنابراین این 8 نان، 24 قسمت می شود. تو 8 قسمت نانها را خورده ای و رفیق تو نیز 8 قسمت را خورده و میهمان نیز 8 قسمت را خورده است و چون آن میهمان 8 درهم به شما دو نفر داده است، 7 درهم آن مال رفیق تو (صاحب 5 نان) است و یک درهم آن مال تو (صاحب 3 نان) است.

این علم حضرت علی (علیه السلام) است یا خطبه های معروف حضرت در نهج البلاغه، یا آن خطبه بی نقطه، یک نفر به آن حضرت گفت: کسی می تواند یک جمله بدون نقطه بگوید؟ امام بالای منبر رفتند و دو صفحه و نیم خطبه بدون نقطه گفتند. یک روز بین مردم بحث بود آیا کسی می تواند جمله ای بگوید که در آن الف نباشد؟ در عربی هر چیزی بخواهی بگویی باید یک الف و لام پشتش بیاوری. حضرت علی (علیه السلام) بالای منبر خطبه ی سه صفحه و نیم، بدون الف گفتند.

 

این می شود حضرت علی علیه السلام، ما به این شخص می گوییم امیرالمومنین. چه کسی می تواند به چنین شخصی یا حتی نزدیک به این شخص برسد؟ نکته مهم این است که لقب امیرالمومنین، مختص و مخصوص حضرت علی (علیه السلام) است. به هیچکدام از امامان دیگر امیرالمومنین گفته نمی شود.

 

– ابوالفتح کاتب اصفهانی در کتاب خصائص از ابن عباس نقل می‌کند که چون حقتعالی آدم را حقتعالی فرمود و روح در او دمیده شد عطسه کرد، خدا به او الهام فرمود که بگوید: «الحمدالله رب العالمین». بعد خدا به او فرمود: «یرحمک ربک». چون ملائکه او را سجده کردند او بخود بالید و گفت خدایا آیا هیچ خلقی آفریده ای که محبوبتر از من بسوی تو باشد؟ جوابی نشنید، ثانیا گفت و جوابی نشنید در مرتبه سوم که گفت خطاب رسید بلی ای آدم خلقی دارم که محبوبتر است نزد من از تو و اگر آنها نبودند تو را نمی آفریدم، گفت: خدایا آنها را به من نشان ده، به ملائکه حجب وحی رسید که رفع کنید تا آدم ببیند. چون آدم نگاه کرد، پنج شبه دید که در جلوی عرش هستند. گفت خدایا اینها کیانند؟ خدای تعالی فرمود: ای آدم این محمد پیغمبر من است و این علی امیرالمؤمنین است که پسرعم پیغمبر من و وصی او است و این فاطمه دختر پیغمبر من است و این حسن و حسین پسران علی و فاطمه می‌باشند، آنگاه فرمود که ای آدم اینها از اولادان تو هستند. آدم خوشحال شد و چون ترک اولی کرد گفت: «یا رب اسئلک بمحمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین لما غفرت لی». و خدا بواسطه این کلمات او را آمرزید.

 

– در جایی دیگر از انس بن مالک آمده که: من خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را به عهده داشتم. شبى که نوبت منزل ام حبیبه دختر ابو سفیان بود آب آوردم تا رسول خدا وضو بگیرد. فرمود: اى انس اکنون از این در امیر المؤمنین و بهترین وصیین که در تشرف به اسلام بر همه پیش قدم بوده و علمش از همه بیشتر و حلمش از همه زیادتر است وارد خواهد شد. من از خدا خواستم چنین شخصى از نزدیکان من باشد. فاصله نشد على (علیه السلام) از همان در وارد شد.

 

امیرالمومنین در طول تاریخ مختص یک نفر است، یعنی دیگر ما به امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) امیرالمومنین نمی گوییم.

– شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه از تفسیر عیاشی نقل می کند: روایت شده که مردی خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و گفت: السلام علیک یا امیر المؤمنین. حضرت با شنیدن این سخن از جا برخاست و گفت: ساکت شو و این سخن را مگو. این اسم برای احدی غیر از امیر المؤمنین، علی (علیه السلام) صلاحیت ندارد، که خدا او را به این اسم اختصاص داده، و هر کس به این اسم نامیده شود و به آن راضی باشد، منکوحه (مفعول) خواهد بود و اگر هم نباشد بدان مبتلی گردد. (یعنی کسی که عمل لواط رویش انجام شده است)

بعد امام (علیه السلام) فرمودند: کسی را به نام امیرالمومنین نخوانید مگر اینکه آن کس مانند زنان باشد یا چون شیطان رجیم مردود شود. آنگاه راوی سئوال می کند: پس قائم شما به چه اسمی خوانده می شود؟ فرمود: به او می گویند السلام علیک یا بقیة الله، السلام علیک یا ابن رسول الله.

 

پس اگر بعضی از ائمه ما به خلفا ظلم و جور امیرالمومنین می گفتند یا از روی تقیه بود یا از روی همین جریان بود که به مردم بفهمانند اینها اهل فلان عمل اند. مثلا امام باقر (علیه السلام) به یکی از خلفا می گویند: امیرالمومنین، یا امام رضا (علیه السلام) به مامون امیرالمومنین می گویند، به خاطر این جریان است.

پس این فراز که «السلام علیک یابن امیرالمومنین» سلام بر شمایی که فرزند امیرالمومنین هستی.

ان شالله که خداوند در دنیا و آخرت ما را شرمنده امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام قرار ندهد.

ما را از شیعیان واقعی این امام بزرگوار قرار بدهد…

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید