سومین ویژگی خانواده قرآنی این است که اخلاص داشته باشد. خداوند در قرآن در رابطه با صدقات میفرماید:
«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر»[1]
صدقات خودتان را با منت گذاشتن و اذیت کردن دیگران از بین نبرید.
مثل کسانی که بر سر مردم منت میگذاشتند. در این آیه انسان احساس میکند که بخش عمده آن همان افطاریهایی است که در این شبها میدهیم. بخش عمده آن برای ما نازل شده است. صدقات و کمکهای خود را با منت گذاشتن ضایع نکنید. با اینکه دیگران را اذیت کنید، ریا نکنید. اینکه خدا نکرده انسان افطاری دهد به خاطر اینکه مردم ببینند و چه بگویند، همه اش ابطال میشود. یک جمله ای هست که در کتاب مصباح الشریعه آمده.
«النّاسُ كُلُّهُمهالِكُونَ الّا العالمونَ وَ العالمونَ كُلُّهُمهالِكُونَ الّا العاملونَ وَ العاملونَ كُلُّهُمهالِكُونَ الّا المخلِصونَ والمُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ»
همه مردم هلاک خواهند شد مگر علما، علما همه هلاک میشوند مگر کسانی که عمل میکنند، یعنی به چیزی که میدانند خودشان عمل میکنند وگرنه حرف زدن که کاری ندارد.
من الان برای شما از اخلاص صحبت کنم و بعد خود ریا کنم، این به چه دردی میخورد. پس همه عالمها هم هلاک میشوند جز آنها که عمل میکنند. همه عمل کنندهها هم هلاک میشوند مگر کسانی که اخلاص داشته باشند. آیا تمام شد؟ خیر تازه کسانی که اخلاص دارند در خطر به سر میبرند. شیطان بسیار به آنها حمله میکند. شیطان به خدا میگوید:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»[2]
همه بندگانت رابه فساد و گناه میکشم جز مخلَصین.
ببینید بزرگواران ما یک مخلَص داریم و یک مخلِص داریم، فرق آنها چیست. شما کوه نوردی رفته ای، یک زمانی به قله رسیده ای و یک زمانی در مسیر رسیدن به قله هستید. در مسیر رسیدن به قله گفته میشود مخلِص و کسی که به خود قله رسیده، میشود مخلَص. شیطان میگوید من فقط کسانی را که مخلَص هستند نمیتوانم کاری بکنم، یعنی فقط انبیا و ائمه بزرگوار و معصومین. شیطان طمع دارد که اینها را به فساد بکشد اما با اینکه تلاش خود را میکند نمیتواند.
ظاهرا این داستان برای سید بحر العلوم گفته شده است. یک روز طلبهها دیدند که ایشان میخندد. گفتند چرا میخندا؟ ایشان فرمود بعد از 25 سال خودسازی امروز به دلم رجوع کردم، دیدم به اخلاص کامل رسیدم.
اینها میتوانند برسند، بقیه خطر تهدیدشان میکند «فی خطر عظیم». انسان باید خیلی مراقبت کند.
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(آیا هدایا را آماده کردی؟)
پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
۱- هدیه عزرائیل
۲- هدیه قبر
۳- هدیه نکیر و منکر
۴- هدیه میزان
۵- هدیه پل صراط
۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)
۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)
۸- هدیه پیامبر
۹- هدیه جبرئیل
۱۰- و هدیه خداوند متعال
اما هدیه صراط چهار چیزاست :
۱. اخلاص عمل.
۲. زیاد به یاد خدا بودن.
۳. خوش اخلاقی.
۴. تحمل کردن آزار دیگران[3]
شما میخواهید مسافرت بروید میگویید چون معاینه فنی ماشینمان را نبردیم، هنوز بنزین نزدیم هنوز روغنش را عوض نکردیم و نبردیم سرویسش بکنند، میترسم. به خاطر این میترسیم وگر نه اگر ماشین درست باشد چرا بترسیم. پس مومن باید اخلاص در عمل داشته باشه.
حاج امام قلي نخجواني، استاد معارف آقاسيدحسين قاضي پدر مرحوم حاج ميرزا علي آقا قاضي گويد: پس از آن كه به پيري رسيدم، ديدم با شيطان بالاي كوهي ايستاده ايم. من دست خود را بر محاسنم گذاشتم و به او گفتم: مرا سن كهولت فرا رسيده، اگر ممكن است از من درگذر. شيطان گفت: « اين طرف را نگاه كن». وقتي نظر كردم، دره اي بسيار عميق را ديدم كه از شدت خوف و هراس، عقل انسان مبهوت مي ماند. شيطان گفت: « در دل من رحم و مروت و مهر قرار نگرفته است. اگر چنگال من به تو بند گردد جاي تو در ته اين دره خواهد بود كه تماشا مي كني!» [4]
شیطان اینطور است، اما انسانی که اخلاص داشته باشد را دیگر نمیتواند به پایین پرتاب کند. به راحتی فریب نمیخورد.
در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابلیس به صورت پیر مردى در راه وى آمد و گفت: كجا مى روى ؟
عابد گفت: مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.
ابلیس گفت: دست بدار تا سخنى باز گویم. گفت: بگو، گفت: خداى را رسولانى است اگر قطع این درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت: ناچار باید این كار انجام دهم.
ابلیس گفت: نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها كن تا سخن دیگرى برایت گویم، و آن این است كه تو مردى مستمند هستى اگر تو را مالى باشد كه بكارگیرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است.
دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم.
عابد گفت: راست مى گویى، یك دینار صدقه مى دهم و یك دینار بكار برم بهتر از این است كه قطع درخت كنم؛ مرا به این كار امر نكرده اند و من پیامبرنیستم كه غم بیهوده خورم؛ و دست از شیطان برداشت.
دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.
شیطان در راهش آمد و گفت: به كجا مى روى ؟ گفت: مى روم قطع درخت كنم، گفت: هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم.
گفت: مرا رها كن تا بروم؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم.[5]
اگر ما جایی رفتیم برای خدا حرف زدیم حرفمان اثر دارد اما اگر سال اول رفتیم، پاکت قطوری به ما دادند، سال دوم به خاطر آن پاکت قطور برویم، حرفمان تاثیری ندارد. ما باید اخلاص در عمل داشته باشیم.
چرا ما ریا میکنیم؟ دلیل ریاها چیست که بعضیها ریا میکنند.
دوست دارد عزیز بشود و در چشم مردم باشد. میگویند چرا عروسی را اینطور میگیری؟ برای خدا بگیر. میگوید اینطور در فامیل عزیز میشویم. چرا ماشین، خانه، افطاری این گونه است؟ چون عزیز بشوم و مردم از من تعریف بکنند. اما غافل از اینکه
«تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»[6]
عزت و ذلت دست خداست نه دست تو. دست ما نیست.
درحديثي قدسي مي خوانيم كه خداوند متعال مي فرمايد: «اَالاِخلاصُ سِرٌ مِن اَسرارِي اِستَودَعتُهُ قَلبَ مَن اَحبَبتُ مِن عِباديِ»؛ اخلاص يكي از اسرار من است كه در دل بندگان محبوب خويش به وديعت نهادم. [7]
یعنی بنده ی من به جایگاهی برسد من اخلاص را در قلب او میگذارم. اگر هم کسی عزیز شد از ریا نبود از اخلاص بود. همین کتاب مفاتیح آقای شیخ عباس قمی که دست همه ی شما بزرگواران است، همان عزتی است که خدا به آقای شیخ عباس قمی داده است. او چون اخلاص داشت عزیز شد. مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که:
وقتى کتاب منازل الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه-سلام الله علیها- احکام شرعی را برای مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب “منازل الاخره”که از تالیفات من بود را مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این کتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
این میشود اخلاص در عمل که به کجا رسیده است. میبینید ذره ای در وجودش ریا نیست.
هنگامى كه محدّث قمى (رحمت الله علیه) در مشهد اقامت داشت، ماه رمضانى در مسجد گوهرشاد منبر مىرفت. مرحوم آخوند ملّا عباس تربتى، كه از علماى ابرار و روحانيون پارسا بود، از تربت حيدريّه، محلّ اقامت خود به مشهد آمده بود تا در ماه رمضان از منبر حاج شيخ عبّاس قمى استفاده كند.
ملّا عبّاس تربتى با محدّث قمى سابقه دوستى داشتند و با همديگر صميمى بودند.
يك روز محدّث قمى از بالاى منبر چشمش به ملّا عبّاس مىافتد كه در گوشهاى از مجلس پرجمعيّت وى نشسته و به سخنان وى گوش مىدهد.
همان وقت مىگويد: اى مردم، آقاى حاج آخوند تشريف دارند از ايشان استفاده كنيد و با آن كثرت جمعيّت كه براى او آمده بودند و مهيّاى استماع از وى بودند از منبر به زير مىآيد و از آخوند مىخواهد كه تا آخر ماه رمضان به جاى ايشان در حضور آن جمعيّت منبر برود و در آن ماه، ديگر خود منبر نرفت.
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است
خودم را عرض میکنم؛ آیا اینطور است که یک انسان با سوادی وارد بشود آیا من بلند میشوم بگویم که ایشان با سوادتر است و جای من سخنرانی کند؟ اخلاص را ببینید. چرا ماندگار شدند؟ با ریا که ماندگار نمیشوند با اخلاص ماندگار میشوند. پس اگر کسی میخواهد عزیز شود، اتفاقا با اخلاص عزیز میشود. داستان علما را بخوانید ببینید چه اخلاصی داشتند. مرحوم آيت اللّه سيّد حسين كوه كمرى شخصیت بزرگی داشتند.
اخلاص آیت الله سید حسین کوهکمری
مىگويند؛ مرحوم آيت اللّه سيّد حسين كوه كمرى كه از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصارى و مجتهدى مشهور بود و حوزه درسى معتبرى داشت. هر روز طبق معمول در ساعت معيّن، به يكى از مسجدهاى نجف مىآمد و تدريس مىكرد. چنانكه مى دانيم حوزه تدريس خارج فقه و اصول، زمينه رياست و مرجعيّت است و مرجعيّت براى يك طلبه به معنى اين است كه يك مرتبه از صفر به بى نهايت برسد … على هذا، طلبه اى كه شانس مرجعيّت دارد، مرحله حسّاسى را طىّ مى كند، مرحوم سيد حسين كوه كمرى در چنين مرحلهاى بود.
يك روز آن مرحوم از جايى- مثلا از ديدن كسى- برمى گشت و نيم ساعت بيشتر به وقت درس باقى نمانده بود، فكر كرد در اين وقت كم اگر بخواهد به خانه برود به كارى نمىرسد، بهتر است برود به محلّ موعود و به انتظار شاگردان بنشيند، رفت و هنوز كسى نيامده بود، ولى ديد در يك گوشه مسجد، شيخ ژوليدهاى با چند شاگرد نشسته و تدريس مىكند. مرحوم سيّد حسين سخنان او را گوش كرد، با كمال تعجّب احساس كرد كه اين شيخ ژوليده بسيار محقّقانه بحث مى كند، روز ديگر راغب شد عمدا زودتر بيايد و به سخنان او گوش كند، آمد و گوش كرد و بر اعتقاد روز پيشش افزوده گشت. اين عمل چند روز تكرار شد، براى مرحوم سيّد حسين (رحمت الله علیه) يقين حاصل شد كه اين شيخ از خودش فاضلتر است و او از درس اين شيخ استفاده مىكند و اگر شاگردان خودش به جاى درس او به درس اين شخص حاضر شوند، بهره بيشترى خواهند برد. اينجا بود كه خود را ميان تسليم و عناد و ايمان و كفر و ميان آخرت و دنيا مخيّر ديد.
روز ديگر كه شاگردان آمدند و جمع شدند گفت: رفقا امروز مىخواهم، مطلب تازهاى به شما بگويم؛ اين شيخ كه در آن كنار با چند شاگرد نشسته براى تدريس از من شايسته تر است و خود من هم از او استفاده مىكنم، همه با هم مىرويم به درس او! از آن روز در حلقه شاگردان شيخ ژوليده كه چشم هايش اندكى تراخم داشت و آثار فقر از او ديده مىشد درآمد. اين شيخ ژوليده پوش همان است كه بعدها به نام حاج شيخ مرتضى انصارى معروف شد. اهل دزفول است و استاد المتأخرين.
شيخ در آن وقت تازه از سفر چند ساله خود به مشهد و اصفهان و كاشان برگشته و از اين سفر توشه فراوانى برگرفته بود، مخصوصا از محضر مرحوم حاج ملّا احمد نراقى در كاشان. چنين حالتى در هركس باشد مصداق «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» است.
این میشود اخلاص در عمل که مرجع تقلیدی بگوید ایشان از من با سواد تر هستند.
شخصی از علما در نجف در جلد کتاب نوشته بود، اما قبل از چاپ شبی یک فرد رندی مهمان او میشود و یک جلد کتاب را برمی دارد و عالم متوجه نمیشود تا اینکه روزی کتابش را میبیند چاپ شده اما با اسم دیگری. آن عالم متوجه میشود کتابش به سرقت رفته است،از این رو آدرس نویسنده را پیدا میکند و کتاب دوم را برای او میفرستد و میگوید: من میخواستم این مطالب در جامعه مطرح شود حالا چه به اسم تو چه به نام من. [8]
کتابهایی که قدیمیها مینوشتند مثل الان نبود. 30 -40 سال زحمت میکشیدند. همین کتاب الحیاه علامه حکیمی که دوازدهمین جلد آن آمده است. خودم شنیدم که ایشان گفتند: من برای 6 جلد اولش نزدیک به 60 یا 50 سال زحمت کشیدم. زحمت اینطوری است.
حالا ما یک کتاب مینویسیم روی صفحه اول و جلد و پشت جلد آن اسم و عکس خودمان را میزنیم. خب اینطور است که اثر ندارد. انسان با اخلاص کار انجام دهد کار اثرگذار است.
به آقای شیخ عباس قمی گفتند کتابت را چاپ میکنند. گفت چیزی را کم و زیاد میکنند؟ گفتند نه. گفت چه بهتر ما میخواستیم مفاتیح در خانههای مردم برود که انجام شد، حالا به هر اسمی.
این میشود عزت. اگر میخواهیم عزیز بشویم اخلاص داشته باشیم. دلیل دیگر ریا این است که میخواهد نامش در تاریخ ماندگار شود. اتفاقا با اخلاص نام در تاریخ ماندگار میشود. در تمام داستانهایی که گفته شد نامشان به خاطر اخلاص در تاریخ ماندگار شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: «من أخلص لله أربعين صباحاً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه»؛ كسي كه چهل شبانه روز با اخلاص عمل كند، خداوند چشمههاي حكمت را در قلب او ميجوشاند و بر قلم و زبانش جاري ميكند. [9]
یعنی انسان اگر اخلاص واقعی داشت حکمت میشود. ذره ایی ریا در کارش نباشد. لقمان، حکیم بود چون اخلاص داشت. اگر ما میخواهیم حکیم بشویم و ناممان در تاریخ ماندگار بشود باید اخلاص داشته باشیم. نمونه ی بارزش شهدا هستند. من وقتی خاطرات شهدا را میخوانم در عجبم، خصوصا از شهیدان گمنام که از خداوند میخواهند به صورت گمنام شهید شوند. من واقعا مانده ام، چون همه، آرزویشان این است که قبرشان فلان جا باشد و روی سنگ قبرشان عکس نیم رخ بخورد، اسمشان کشیده باشد، زیر آن شعر باشد، شهدای گمنام گفتند ما هیچ چیز نمیخواهیم. دوست داریم هیچ کس یادی از ما نکند، خدا چگونه عزیزشان کرد. مثل شهید ابراهیمهادی که میگوید میخواهم گمنام دفن شوم و هیچ اسمی از من نباشد. خدا چگونه اسم او را بزرگ کرد.
«و رفعنا لک ذکرک» آیا ما اسم تو را بزرگ نکردیم. گمنام است ولی واقعا پر نام است. نامش همه جا ماندگار شد.
شخصی میگوید: داشتم برای نماز ظهر وضو میگرفتم، دستی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت« علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. بایدیه کاری بکنیم. » گفتم «مثلا چی کار کنیم؟» گفت « دوتا کار ؛ اول خلوص، دوم سعی و تلاش. » [10]
شهدا اخلاص داشته اند که به این جایگاههای عالی رسیده اند. یکی از شهدای دهه هفتادی ما، شهید عزیز مدافع حرم، شهید محمدرضا دهقان امیری است.
مادر ایشان گفتند:«آخرین باری که از سوریه به من زنگ زد، گفت: مادر دعا کن شهید شوم».گفتم: پسرم شهادت اخلاص میخواهد هر وقت توانستی اخلاص داشته باشی شهید میشوی. گفت: «مادر به خدا الان اخلاص دارم. دیگر هیچ وابستگی ندارم».مادر ایشان گفتند: این آخرین جمله ای بود که پسرم به من گفت و بعد به شهادت رسید.
۲۶ فروردین سالروز تولد این شهید بزرگوار بود که متولد سال ۷۴ بودند.[11]
مطمئن باشید ما هم اخلاص پیدا کنیم شهید میشویم.
مناجات شهید جواد جوکار: إلهی! علم بدون عمل، زندگی بدون بندگی، عمل بدون اخلاص را نصیب ما نفرما.
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَخْشَعُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ ثُمَّ قَالَ إِذَا كَانَ مُخْلِصاً لِلَّهِ قَلْبَهُ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ حَتَّى هَوَامَّ الْأَرْضِ وَ سِبَاعَهَا وَ طَيْرَ السَّمَاءِ».
صفوان جمال از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه از آن حضرت شنيدم فرمود: مؤمن كسى است كه همه چيز در برابر او خشوع كنند و اين هنگامى است كه آن مؤمن در كارهاى خود اخلاص داشته باشد، و هر گاه چنين باشد خداوند همه را از وى مىترساند، حتى جنبندگان و حشرات زمين و درندگان و پرندگان هوا. [12]
نمونه ی این روایت امام بود. امام در عصر ما الگوی واقعی اخلاص بودند. امام اخلاص عجیبی داشتند. چه کسی میتواند اخلاص امام را داشته باشد.
اخلاص عجیب امام خمینی (رحمت الله علیه)
بهجرئت میتوان گفت بزرگترین رمز موفقیت امام خمینی(رحمت الله علیه) در بینظیرترین انقلاب معاصر، خلوص نیت و خدامحوری ایشان در به ثمر نشاندن این انقلاب عظیم بود. بجاست که مبحث اخلاص را با داستانی شگفت، از حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) به پایان برسانیم
آیتالله ابراهیم امینی میگوید: پس از درگذشت آیتالله بروجردی ره همه فقها و علمای بزرگ قم جلسه استفتا داشتند؛ ولی حضرت امام چنین جلسهای نداشت. میدانستم كه ایشان قبول نمیکنند. یك روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم: اگر اجازه بدهید عدهای از فقها و فضلا را دعوت كنم تا بعضی از شبها به منزل شما بیایند و مسائل مشكل فقهی را با آنان در میان بگذارید تا بحث كنند و ورزیده شوند. البته منظور من همان جلسه استفتا بود؛ اما اسمش را نبردم تا مبادا امام قبول نكنند. پس از پایان یافتن حرفم، امام نگاهی به من كردند و فرمودند:
«آقای امینی! از شما چنین انتظاری نداشتم! منتظر بودم كه به من بگویی: تو دیگر پیر شدهای و مرگت نزدیك شده، به فكر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح كن و با نفس امارهات مبارزه كن!»[13]
کسی که اینگونه اخلاص داشته باشد، تمام دنیا جلوی او تعظیم میکنند. میبینید که الان یکی از اسمهای زیاد در نیجریه و آفریقا اسم امام خمینی رحمت الله علیه است. در همین فیلمی که چند وقت پیش پخش شد، شخصی 4 فرزند داشت، اسم یکی را خمینی گذاشته بود. اسم یکی را خامنه ای، اسم یکی را گذاشته بود بهشتی و دیگری را مطهری گذاشته بود.
الان یکی از اسمهای مرسوم در لبنان روح الله است. این میشود عزت. 4 روز دیگر ارتحال امام است. ببینید چگونه کاروانهای پیاده به مرقد امام میروند. بعضیها با زبان روزه اند، بعضیها گرما میخورند، اینها عزتی است که خدا به امام رحمت الله علیه به خاطر اخلاص داده.
شعر باز این چه شورش است که در روضهها هست مربوط به آقای محتشم کاشانی است. اما چه شد که ایشان این شعر را گفت.
محتشم کاشانی برای دریافت سله برای شاه طهماسب صفوی شعر گفت و شاه نمیخواست به او سله بدهد گفت شما کاری کنید که از اهل بیت سله بگیرید. محتشم کاشانی بعد از آن دید نباید منت حکام را بکشد با اخلاص تمام و بدون هیچ چشم داشتی ترجیع بند معروف بازین چه شورش است را سرود که تا کنون ماندگار مانده است و تازگی دارد. شاه هم به خاطر چنین شعری به او مجبور شد سله بدهد. چون از سر اخلاص بوده بر دلها نشسته.
مرحوم موذن زاده اردبیلی در مصاحبه ای گفته بود برای گفتن اذان 30 روز روزه گرفتم و این یعنی اخلاص. ولی چقدر افراد بودند گه چه بسا چیزهای خوبی خواندند و ماندگار نشدند. می بینید که رفتند در بغل خوانندهها در آمریکا، بعد هم در آمریکا در مصاحبه ای با بی بی سی گفتند ما اصلا اسلام را قبول نداشتیم، بعد گفتند پس چرا ربنا خواندید؟ گفتند ما از اول هم قبول نداشتیم و همین جوری خواندیم. حالا الان باز انتخابات شده و این چیزها مد شده است. ولی ایشان در بی بی سی به صراحت گفت من اصلا اسلام را قبول ندارم حالا ما افطار را با ایشان شروع کنیم؟ آن چیزی که ماندگار میشود اخلاص است. اخلاص نباشد هیچ چیز ماندگار نمیشود.
مردی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید : مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
مرد پاسخ داد : معلوم است برای رضای خداوند! بهلول خواست اخلاص مرد را بیازماید. در نیمههای شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را می خواندند و می گفتن خدا خیرش بدهد مرد طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ می گویداین مسجد را من ساختم من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر می کنید! بهلول خندید و پاسخ داد: معامله تو با خلق بوده نه با خالق !
اگر ما مسجد میسازیم پس چرا اینقدر اسممان بر در و دیوار آن است. پس اخلاص کجا رفته است. اگر ما مسجد را برای خدا ساخته ایم پس این چیزهایی که در وقف نامه اش مینویسیم چیست،که این مسجد تا وقتی که من زنده ام باید دست من باشد، وقتی من مردم باید زیر نظر بچه ام باشد. اگر برای خدا بوده که بگذار کنار و برو. پس معلوم میشود برای خدا نبوده است. اگر برای خدا بود این کارها لازم نبود.
اخلاص مرحوم قاضی
حاج آقای اعسم گوید: در زمانی که آقای قاضی به نجف می رود در مسجد کوفه حفره ای ایجاد شده بود که در آنجا آشغال بسیار جمع می شد. ما از ایشان خواستیم که آنجا را پاک سازی و این مشکل را حل کند. ایشان از این پیشنهاد استقبال کرد. افرادی از بناها و معماران آمدند و این کار انجام شد. آقای قاضی از همه تشکر کردند. هنگامی که می خواستند از آنجا خارج شوند ناگهان دید روی کاشی درب مسجد نوشته این بنا به همت و مساعدت سیدعلی قاضی برپا شده است. ایشان ناراحت شدند و کلنگ برداشتند و آن کاشی را خراب کردند. [14]
بعضیها مسجد میسازند که فقط بقیه بگویند: به به! حاج آقا مسجد ساختند. اسم خودش را سر در مسجد میزنند و جدیدا اسم خود را به عنوان اسم مسجد نیز میگذارند. اگر اخلاص است که دیگر این کارها چیست. مخلصین و کسانی که با اخلاص هستند از شهرت فراری هستند و دنبال شهرت نیستند. خدا به آنها شهرت میدهد مانند سایه. آدم دنبال سایه نیست، سایه دنبال آدم است. ما دنبال شهرت نباشیم شهرت خودش دنبال ما هست. آیت الله بهجت نمونه بارز این قضیه بودند.
اخلاص آیت الله بهجت
حجت الاسلام والمسلمین علی آقای بهجت درباره پدرش گوید: وقتی وارد مسجد می شد و می خواست سمت محراب برود چنان با سرعت از در مسجد عبور می کرد و خودش را به محراب می رساند که قبل از بلند شدن مردم به محراب رسیده بود. پشت سر و این طرف و آن طرف را نگاه نمی کرد. [15]
همچنین ایشان درباره پدرش می گوید: رساله اولیه را که نوشتند، پشتش نوشتند العبد محمد تقی بهجت. راضی نبود کسی پشت کتابهایش برایش القابی قائل شود.
الان هم آیت الله سیستانی همین گونه است. شما سایت آیت الله سیستانی را ببینید. ایشان کم شخصیتی برای جهان اسلام نیست. نه جهان تشیع، برای جهان اسلام ایشان وزنه هستند. اگر ایشان نبودند الان چیزی از عراق باقی نمیماند. سایت ایشان میرود نوشته سایت مرجع بزرگ جهان اسلام حاج سید علی حسینی سیستانی، آقای سید علی حسینی سیستانی.
شما اربعین پباده روی میروید. بعضی از مراجع قلابی را ببینید. بیلبوردهای عجیب و غریب، از همه طرف عکس هایشان است، آیت الله العظمی، آیت الله المعظم، سید فلان، سواد هم ندارند اما از آیت الله سیستانی یک عکس هم پیدا نمیکنید. همین آقا چه دعوایی در عراق شروع کرد که امام جماعت حرم امام حسین علیه السلام را من باید بگذارم. عکس من باید وسط باشد. اما عکس آیت الله سیستانی اصلا نیست. در حرم حضرت علی علیه السلام ، در نجف مکان حضور آیت الله سیستانی است. آقایی از قم عکسش آنجا هست، آیت الله سیستانی کنار قبر امیر المومنین (علیه السلام) است اما عکسشان در حرم نیست. این میشود اخلاص و خدا انسان را عزیز میکند. انسان اخلاص داشته باشد عزیز میشود.
ریاسنج
یکی دیگر از موارد ریا سنج است. از کجا بفهمیم اهل ریا هستیم یا نه. دمای بدن را دماسنج مشخص می کند، ریای بدن را هم ریا سنج مشخص میکند. از کجا بفهمیم اهل ریا هستیم یا نه، علمای اخلاق جمله ای میفرمایند.
میفرمایند ببینید اگر متوجه شوید در شغل خودتان یکی از شما بهتر هست، ناراحت میشوید یا نمیشوید. اگر ناراحت شدید معلوم میشود که زندگی شما با ریا است. مثلا به من بگویند امام جماعتی هست خیلی قوی است، من ناراحت میشوم با خوشحال. اگر ناراحت شدم اخلاص ندارم. در مغازه شما میگویند یک نفر هست خیلی خوب بازاریابی و مغازه داری میکند، ناراحت میشویم یا نه. این میشود ریا سنج به همین راحتی. ببینیم اگر کسی در شغلمان از ما بهتر شد ما ناراحت میشویم یا خوشحال. اینجا معلوم میشود انسان اهل ریا هستیم یا خیر.
عقوبت ریا:
«وَ اجْتَنِبُوا الرِّيَاءَ فَإِنَّهُ شِرْكٌ بِاللَّهِ إِنَّ الْمُرَائِيَ يُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ يَا كَافِرُ يَا فَاجِرُ يَا غَادِرُ يَا خَاسِرُ»
بپرهیزید از ریا و آن شرک به خدا است، روز قیامت ریا کار را با چهار اسم صدا میزنند، ای کافر، ای گنه کار، ای خیانت کار، ای زیان کار. [16]
راه درمان ریا
راه مبارزه با ریا کاری، مانند همه اخلاق و اعمال مذموم و ناپسند، دو چیز است: نخست توجه به علل و ریشههای آن (همان چیزهایی که گفته شد، به خاطر عزیز شدن، به خاطر خوب شدن، به خاطر شهرت، ماندگاری، تعریف مردم، فرار از شماتت مردم) برای خشکانیدن و نابود کردن آنها، و سپس مطالعه در پیامدهای آن برای آگاه شدن از عواقب دردناکی که در انتظار آلودگان به این اخلاق مذموم است.
حالا به دنبال عواقب دردناک آن باشیم. ما که فهمیدیم اگر ریا کنیم عزیز و ماندگار نمیشویم، پس چرا ریا کنیم. آدم فکر کند. چقدر افراد بودند افطاریهای میلیونی و میلیاردی دادند و عزیز نشدند، پس ما هم با این چیزها عزیز نمیشویم. اگر اخلاص داشته باشیم و نان و پنیر افطار دهیم عزیز میشویم. بعضیها خود را از افطاری دادن محروم میکنند به خاطر چشم و هم چشمی.
[1] سوره بقره ، آیه264
[2] سوره ص، آیات 82و83
[3] کتاب المواعظ العدديه. احاديث ده گانه
[4] لب اللباب، ص 76
[5] يكصد موضوع پانصد داستانک
[6] سوره آل عمران، آیه 26
[7] منية المريد، ص 133
[8] هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص 75 و 76
[9] بحار،ج 67،ص 249
[10] یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 93
[11] مجموعه خاطرات مدافعان حرم (۱)
[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج64، ص: 305
[13] پرتوی از خورشید، حسین رودسری، ص 24
[14] هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص 65
[15] هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص 73
[16] أمالي الصدوق، ص: 582
بدون دیدگاه