و) اصول خانوادگی

 

2) خانواده داری

بحثمان پیرامون اصول جامعه‌ی قرآنی بود؛ اینکه ‌‌‌یک جامعه‌ی قرآنی باید دارای چه اصولی باشد. بعضی از این موارد را در سال گذشته عرض کردم. امسال، بحث اصول خانوادگی در یک جامعه‌ی قرآنی را شروع کردیم.

در جلسه‌ی گذشته، اولین موردی که عرض کردم، ترغیب به ازدواج و تشکیل خانواده بود. بحث این جلسه همسرداری و خانواده داری است.

دومین مورد از اصول خانوادگی که امروز إن‌شاءالله خدمت شما بزرگواران عرض می‌کنم، خوب همسرداری کردن است. مؤمن بودن یک انسان، فقط به نماز و روزه‌اش نیست. بلکه، یکی از مصادیق خوب بودن انسان، خوب همسرداری کردن است. خوب همسرداری کردن یعنی این که انسان با خانواده‌اش چگونه برخورد می‌کند.

شما خود اهل تجربه هستید و معنای این حرفی که من می‌زنم را می‌دانید. در بسیاری از مواقع، خوب همسرداری کردن سخت‌تر از روزه‌ی یک ماهه‌ی ماه رمضان است؛ سخت‌تر از نماز خواندن یک ماه است. مثلاً این که انسان به همسرش بی‌احترامی نکند. خیلی وقت‌ها در زندگی، همسر جمله‌ای می‌گوید، با عصبانیت هم می‌گوید. انسان خسته است و نمی‌تواند خودش را کنترل کند و پرخاش می‌کند. با این برخورد، عبادت یک عمرش از بین می‌رود؛ عبادت یک ماهش از بین می‌رود.

اهمیت خوب همسرداری کردن به این است که اگر انسان بتواند خوب همسرداری کند و خانواده‌ی خوبی داشته باشد، فرزندان آن خانواده هم از بسیاری از فسادها، جرم‌ها و جنایات محفوظ می‌مانند. شما می‌بینید که معمولاً انسان‌هایی که صالح و سالم هستند، انسان‌هایی که در طول تاریخ، انسان‌های برگزیده‌ای بوده‌اند، خانواده‌های خوبی داشته‌اند. معمولاً این چنین است. خیلی معدود، استثناء پیدا می‌شود. نقطه‌ی مقابلش هم هست. حجاج بن یوسف ثقفی که این‌گونه تربیت می‌شود، شک نکنید که از خانواده‌ای فاسد بوده است؛ اگر عمربن‌سعد این‌گونه است، یقین داشته باشید که خانواده‌اش مشکل داشته است. اگر شمر و زیاد و عبید‌الله‌ابن‌زیاد و یزید و معاویه و ابوسفیان و امثال این‌ها شکل می‌گیرند، این‌ها به دلیل عدم تربیت صحیح در خانواده است. وقتی پرونده‌های کیفری را می‌بینید، مثلاً کسانی که داخل زندان هستند و جرم‌ها و جنایات عجیبی انجام داده‌اند، معمولاً نقطه‌ی مشترکشان این است که به درستی، تربیت نشده‌اند، یا فرزندان طلاق‌ بوده اند، یا پدر و مادرشان در خانه کتک‌کاری می کرده اند، یا پدر و مادرشان با هم رابطه‌ی صمیمی نداشته‌اند و یا… . نمونه‌ی این مشکلات زیاد است.

ویژگی مشترک کشف حجاب کنندگان در تهران

نمونه‌اش همین خانم‌هایی که در تهران کشف حجاب کردند، هستند. بیست و شش نفر از کسانی که کشف حجاب کردند، رفتند روی سکویی ایستادند و روسری‌هایشان را سر چوب گرفتند. این بیست و شش نفر را گرفتتند. داخل زندان، روانشناسان تصمیم گرفتند تا تحلیل و بررسی کنند که این‌ها چه مشکلی داشتند که این کار را کردند. آیا حقیقتاً این‌ها با حجاب مشکل داشتند یا مشکلشان از جای دیگریست؟ این عزیزانی که تحلیل و بررسی کردند، به چهارده نقطه‌ی مشترک بین این بیست و شش نفر رسیدند. این‌ها چهارده ویژگی مشترک با هم داشتند، مثلاً هیچ کدامشان نماز نمی‌خواندند. شما ایراد را ببینید. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَر».[1] هیچ کدام از این‌هایی که چه در تهران و چه در شهر‌های دیگر، کشف حجاب کردند، نماز نمی‌خواندند. از آن بیست و شش نفر، یازده نفر مزدور بودند، یعنی پول گرفته بودند. ایراد دیگر این‌ها، این بوده که همگی در خانه‌هایشان ماهواره داشتند و به دیدن ماهواره اعتیاد داشتند. ایراد دیگرشان این بوده است که این بیست و شش نفر همگی معتاد به گوش کردن موسیقی در خانواده بوده‌اند. توجه کنید! تمام این ایرادها به خانواده دارد برمی‌گردد. در اقوام درجه یک یا درجه دوی تمام این‌ها، حداقل یک مجرم کیفری بوده است. هر کدام از این ایرادها را که بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که این ایراد به خانواده بر‌می‌گردد. این افراد عمدتاً با پدر و مادرشان رابطه‌ی خوبی نداشتند و یا در دامن پدر و مادر بزرگ نشده بودند. هیچ کدام از این‌ها تحصیلات عالیه نداشته‌اند. هیچ کدامشان آخرین کتابی را که خوانده بودند، به یاد نداشتند، یعنی اصلاً اهل مطالعه نبودند. ببینید، تمام این‌ها به خانواده برمی‌گردد. اگر خانواده، خانواده‌ی درستی باشد، مجرم و انسان فاسد شکل نمی‌گیرد.

ما اگر می‌خواهیم جامعه‌یمان درست شود، باید روی خانواده سرمایه‌گذاری کنیم. بزرگواران، این جمله را به یادگار داشته باشید که اگر ما با همسرمان رابطه‌ی خوبی نداریم، به خاطر تربیت فرزندان خوب، در رابطه با همسرمان، صبر بکنیم. وقتی ما در جمع آقایان صحبت می‌کنیم، می‌گویند که حاج‌آقا، بروید این حرف‌ها را به خانم‌هایمان بگویید. ما که خوبیم. خانم‌هایمان بد هستند. به آن‌ آقایان می‌گوییم که چشم. وقتی به خانم‌ها این حرف‌ها را می‌زنیم، می‌گویند حاج‌آقا، این حرف‌ها چه فایده‌ای دارد؟ این‌ها را باید به شوهرانمان بگویید. ما در این مدت فهمیدیم که همه‌ی ما خوبیم و همه‌ی ما همسران بدی داریم! این جوری می‌شود دیگر! یک بار نشد که امثال من فکر بکنیم که شاید من در زندگی دارم اشتباه می‌کنم. شاید من هم ایراد دارم، اما ما همیشه توپ را آن طرف فرستادیم و گفتیم همسرمان بد است. فرضاً همسرمان، همسر خوبی نیست و ایراد دارد، به خاطر خدا، به خاطر اجر و ثواب و پاداش، به خاطر این که زندگی دنیوی و اخروی خودمان زندگی خوبی شود، به خاطر تربیت فرزندان صالح و پاکیزه صبر کنیم و زود از کوره در نرویم. باید بدانیم که پرخاشگری والدین مستقیماً بر فرزند تأثیر می گذارد. وقتی فرزندمان فاسد شد، نمی‌توانیم همه را متهم بدانیم غیر از خودمان. نمی توانیم بگوییم وضع گرانی باعث شد من همیشه عصبانی باشم. آخر آن زمان هم که ارزانی بود، عصبانی بودیم؛ آن زمان هم که وضع بازار خوب بود، عصبانی بودیم؛ آن موقع هم که چک برگشتی نداشتیم، عصبانی بودیم. این مسأله مگر فقط به وضع مالی ربط دارد. انسان وقتی دغدغه داشته باشد، این مسائل را برای تربیت فرزندانش رعایت می‌کند.  اما باید چه کار بکنیم که رابطه ما با همسرمان مستحکم بشود؟

عوامل مؤثر در استحکام رابطه در خانواده

۱ـ محبت

 اولین کاری که باید انجام بدهیم، محبت در خانواده است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»[2]؛ یعنی ما شما را از جنس خودتان آفریدیم، برای این‌که کنار هم باشید و آرامش پیدا بکنید. «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً»[3]؛ یعنی بین شما مودت و رحمت قراردادیم. این فقط محبت نیست، بلکه مودت هم هست، یعنی چیزی بالاتر از محبت. یعنی اگر ایرادی دیدی، ببخش؛ اگر از همسرت، بدی مشاهده کردی، آن را پشت گوش بینداز. مودت این‌چنین است. در قرآن، در رابطه با اهل‌بیت علیهم السلام، نیامده که به اهل‌بیت محبت کنید، بلکه آمده باید مودت داشته باشید. «الَّا أسألُكُم عليهِ أجرًا إِلَّا المودَّةَ في القُربَ»[4].

پیامبر مکرم اسلام می‌فرمایند: «كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاءِ»[5]؛ انسانی که ایمانش زیاد شود، علاقه‌اش به همسرش بیشتر می‌شود». با این ملاک می‌توانیم ببینیم ایمانمان چه‌قدر ارزش دارد. زیادشدن عشق به همسر، ثمره‌ی زیاد‌شدن ایمان است.

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «مِنْ‏ أَخْلَاقِ‏ الْأَنْبِيَاءِ حُبُ‏ النِّسَاءِ»[6]. یعنی از اخلاق انبیاء، دوست داشتن همسرانشان است. پیامبران، همسرانشان را دوست داشتند.

لفظ «زن‌ذلیل»، لفظ خوبی نیست اما «زن‌عزیز» لفظ خوبی است. پیامبران همگی زن‌عزیز بودند، یعنی زنانشان را عزیز می‌دانستند و به همسرانشان محبت می‌کردند.

چشم‌انتظاری عجیب امام خمینی (ره) برای همسرشان

در حالات حضرت امام تعریف می‌کنند که زمانی که امام در پاریس بودند، همسر امام هم با ایشان بود. یک بار، همسر امام رفت یک کاری انجام دهد. قرار بود بعد از یک ساعت برگردد اما ایشان سه ساعت دیرکرد. اطرافیان امام می‌گویند در این دوران بحرانی انقلاب که تمام فکر و ذکرها به سمت امام و انقلاب بود، امام در این سه ساعت، چندین بار از جلسه بیرون آمدند و پرسیدند که خانم نیامده‌اند هنوز؟ می‌گویند زمانی که خانم ایشان برگشت، امام آمدند و فرمودند که خانم من را خیلی نگران کردید.[7]

همین جمله می‌شود محبت به همسر. این می‌شود مودت داشتن نسبت به همسر.

 

۲ـ اخلاق خوش

دومین چیزی که باعث می‌شود خانواده مستحکم شود، اخلاق خوش است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَ‏ بِالْمَعْرُوفِ»[8]؛ با همسرانتان، خوب زندگی کنید؛ با معروف زندگی بکنید.

از حضرت علی علیه السلام نقل‌شده که ایشان می‌فرمایند: «بِحُسْنِ الْأَخْلَاقِ يَطِيبُ‏ الْعَيْشُ‏»[9]؛ با خوش‌اخلاقی، زندگی پاکیزه می‌شود؛ زندگی لذیذ می‌شود.اگر انسان با همسرش خوش‌اخلاق باشد، حتی اگر وضع مالی‌اش خوب نبود، چه قدر زندگی قشنگی دارد! اگر با همسرش رابطه‌ی خوبی نداشت، هرچه‌قدر هم که وضع مالی‌اش خوب باشد، بازهم می‌بینیم که آن زندگی برایش جهنم است.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که می‌فرمایند: «یوتی بالرجل من امتی یوم القیامه و ما له من حسنه ترجی له الجنه فیقول الرب تعالی: ادخلوه الجنه فانه کان یَرحَمُ عیالَه»[10]؛ یعنی در روز رستاخیز، مردی از امت مرا می‌آورند، در حالی که هیچ کار نیکی که به سبب آن، برایش امید بهشت برود، ندارد، اما خداوند متعال می فرماید: «او را به بهشت ببرید، چرا که به خانواده‌اش مهر می‌ورزید».

ماجرای تکان دهنده سعد بن معاذ / اهمیت حسن خلق در خانواده

اما در نقطه‌ی مقابل، اگر کسی با همسرش خوش‌رفتار نباشد، عقوبت سختی دارد. حتما جریان سعد‌بن‌معاذ را شنیده‌اید:

هنگام دفن سعد‌بن‌معاذ، مادرش گفت: «پسرم، خوشا به حالت! بهشت گوارایت!» و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «زیاد خوشحال نباش و برای خدا تکلیف مشخص نکن که سعد هم اکنون در فشار است». اصحاب سبب را پرسیدند. فرمود: «سعد با خانواده اش بد اخلاق بود».[11]

این داستان را که شما بزرگواران شنیده‌ بودید؛ اما اجازه بدهید بنده کامل عرض بکنم که سعد‌بن‌معاذ چه کسی بود:

او از بزرگان صحابه‌ی رسول الله بود؛ زعیم قبیله‌ی اوس بود؛ در جنگ‌های مهمی نظیر بدر و احد و خندق حضور داشت؛ در غزوه‌ی بوّاط در سال دوم هجرت، از طرف پیامبر، حکومت مدینه به او سپرده شد؛ مستجاب الدعوه بود؛ در جنگ خندق، بعد از آن که مجروح شد، دعا کرد: «خداوندا، اگر چیزى از جنگ ما با قریش باقى بماند، مرا زنده نگهدار براى جنگ دیگرى که من دوست دارم با قومى که پیغمبر تو را از او رنج داده و او را تکذیب نموده‏ اند، نبرد کنم. خداوندا، اگر جنگ پایان یافته باشد، مرا [در این واقعه] شهید فرما و نیز مرا مکش، مگر بعد از این که چشم مرا به تباهى بنى‌قریظه (یهود) روشن کنی».[12]

چون سعد آن گفته (دعا) را به زبان آورد، خون بند آمد و بعد از پایان جنگ و بعد از پایان غائله‌ی یهود، خون‌ریزی شروع شد. قضاوت برخورد با یهودیانِ پیمان‌شکنِ بنی قریظه توسط پیامبر به او واگذار شد. بعد از قضاوتش پیامبر فرمود: «خداوند این حکم تو را تأیید و امضا نمود».

مدت‌ها بعد از شهادت سعد‌بن‌معاذ، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدا رحمت کند تو را اى سعد، به‌درستى که استخوانى بودى در گلوهاى کافران، و اگر مى‏ ماندى، منع خواستى کرد گوساله را که اراده‌ی نصب او خواهند نمود در بیضه‌ی اسلام- که مدینه است- مانند گوساله‌ی موسى».

صحابه گفتند: «یا رسول اللّه! آیا اراده خواهند نمود در مدینه‌ی تو گوساله برپا کنند؟»

حضرت فرمود: «بلى و اللّه اراده خواهند کرد، و اگر سعد زنده مى ‏بود، نمى ‏گذاشت که ایشان بکنند و لیکن خواهند کرد و حق تعالى نخواهد گذاشت که تدبیر ایشان مستمر شود و به‌زودى خدا تدبیر ایشان را باطل خواهد کرد».

صحابه گفتند: «یا رسول اللّه! ما را خبر ده که تدبیر ایشان چگونه خواهد بود».

حضرت فرمود: «بگذارید تا تدبیر حق تعالى در این باب ظاهر گردد».[13]

از کلام بالا مشخص می‌شود که اگر سعد زنده بود، نمی گذاشت حق امام علی علیه السلام را غصب کنند.

در هنگام جان دادن، رسول خدای به بالین او آمد و سر سعد را به زانوی خود گذاشت و فرمود: «الهى! سعد در راه تو سختی‌ها دیده و رسول تو را تصدیق کرده و حقوق اسلام که بر ذمّت او بوده، ادا نموده. روح او را چون ارواح دوستان خود قبض فرماى. سعد این بانگ بشنید و چشم باز کرد و گفت: «السّلام علیک یا رسول اللّه. گواهى مى ‏دهم که تو رسول خدائى و حق رسالت بگذاشتى و سر خود را برگرفت و بر زمین نهاد و عذر بخواست و بعد، از دنیا رفت».

بعد از شهادت سعد، جبرئیل فرود آمد و خدمت پیامبر عرض کرد: «کیست از اصحاب تو که درگذشت و درهاى آسمان به روى او گشاده گشت؟» پیامبر شخصاً او را غسل داد و بر او نماز خواند. پیامبر در تشییع جنازه‌ی او حاضر شد و عبا از دوش و کفش از پا در آورد.

در تشییع او اصحاب گفتند: «یا رسول اللّه، سعد، مرد بزرگ جثه‏ اى بود و در دست ما سخت سبک است». پیامبر فرمود: «من مى‏ نگریستم ملائکه را که جسد سعد را حمل مى‏ کردند».[14]

پیغمبر فرمود: «عرش در مرگ سعد جنبش کرد و درهاى آسمان گشوده شد و هفتاد هزار فرشته تشییع جنازه او کرد».[15]

رسول خداى در خانه‌ی او به سر انگشتان پاى راه مى ‏رفت و مى‏ فرمود که: «از کثرت فرشتگان، جاى قدم گذاشتن نیست و چون پاى مى‏ گذارم، فرشته بال خود را از جاى بر می دارد تا پاى دیگر بگذارم».[16]

با این‌وجود، چون نسبت به خانواده‌اش بداخلاق بود، فشار قبر داشت. معلوم می‌شود او خیلی هم بداخلاق نبوده، چون کسی که خیلی بداخلاق باشد، اصلاً به این جایگاه‌ها نمی‌رسد. او گاهی وقت‌ها در خانواده ترش‌رویی می‌کرد. از همه‌ی این‌ها عجیب‌تر این است که بعد از مدتی که از شهادت سعد می‌گذشت، در یک مجلسی یاد سعد‌بن‌معاذ پیش آمد. پیامبر فرمودند: «سعد، خدا رحمتت کند. اگر بودی، بعد از من گوساله‌ی سامری پرستیده نمی‌شد». یعنی اگر سعد بود، حق حضرت علی علیه السلام غصب نمی‌شد؛ فدک از حضرت زهرا گرفته نمی‌شد؛ حضرت زهرا به شهادت نمی‌رسید؛ امام حسین به کربلا نمی‌رفت. سعد این جایگاه عظیم را دارد. اما او نسبت به خانواده اش بد اخلاق بود.

آیت‌الله مظاهری، رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان در کتاب «تربیت فرزند از دیدگاه اسلام» داستانی را نقل می‌کنند:

فشار قبر و شمایل سگ / وای از بداخلاقی در خانه

«فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟»

گفت: «وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!»

بعد به من گفت :«بيا برويم قبرم را نگاه كن».

جلو رفتم و ديدم که ته قبرش سوراخ است. گفت: «وقتي مرا داخل قبر گذاشتند، قبر چنان مرا فشار داد كه تمام روغن من گرفته شد و رفت در اين سوراخ. اگر سوراخ تنگ نبود، روغن‌ها را نشانت مي دادم».[17]

پس، دومین چیزی که باعث می‌شود خانواده مستحکم شود، اخلاق خوش است.

3- تشکر

 سومین مورد تشکر است. ما باید در جامعه‌ی خود، فرهنگ تشکر را افزایش دهیم. متأسفانه، در جامعه‌ی ما، در بعضی از جاها، افراط در تشکر هست که به آن «چاپلوسی» می‌گوییم. مثلاً اگر می‌خواهد وام بگیرد، افراط در تشکر دارد که آقا، دست شما درد نکند! من خیلی مخلص شما هستم! من نوکر شما هستم! من بند کفش شما هستم! آن گِلی که کف کفشتان چسبیده، منم! خوب، بس است دیگر! حال آدم به هم می‌خورد. اما جایی که آدم باید تشکر کند، می‌بینید تشکر نمی‌کند. وقتی آدم از اتوبوس پایین می‌آید، باید از راننده تشکر کند. اصل تشکر به آن‌جایی است که انسان به آن افراد نیاز ندارد، ولی در عین حال تشکر کند. اگر نیاز داشته باشیم که چاپلوسی است. ما کاری با رفتگر محل نداریم اما سلام می‌کنیم و تشکر می‌کنیم؛ ما به آن‌کسی که آمده بازیافت را ببرد، نیازی نداشتیم اما تشکر می‌کنیم؛ به راننده‌ی اتوبوس نیازی نداشتیم، اما تشکر می‌کنیم. نه تنها تشکر نمی‌کنیم، بلکه می‌گوییم بله آقا، ما عوارض می‌دهیم؛ مالیات می‌دهیم، به این‌ها حقوق می‌دهند؛ وظیفه‌اش است. خوب وظیفه‌اش باشد، اما وظیفه‌ی ما هم تشکر کردن است.

یکی از مهم‌ترین جاهایی که تشکر نیاز است، در زندگی مشترک است. نگوییم همسر وظیفه‌اش است که غذا بپزد؛ خانم نگوید که شوهر وظیفه‌اش است که برود کار کند. این‌جور حرف‌ها را نگوییم. در زندگی باید تشکر بکنیم. اگر همسر کاری برایمان انجام داد، تشکر بکنیم؛ بچه نگه می‌دارد، تشکر بکنیم؛ لباسی می‌شوید، تشکر بکنیم؛ غذایی می‌پزد، تشکر بکنیم. نه این‌که به خانه بیاییم و همسرمان غذایی جلویمان بگذارد، بگوییم من در مغازه کیک خورده‌ام. ما خیلی کار بدی انجام داده‌ایم. باید بنشینیم و غذا را بخوریم و تشکر بکنیم.

۴ـ ابراز علاقه

چهارمین مورد که باعث می‌شود خانواده مستحکم شود، ابراز علاقه است. یعنی این‌که انسان علاقه‌اش را بروز بدهد. همه‌ی ما همسرمان را دوست داریم، ولی یا به خاطر حجب و حیا، یا به خاطر تکبر، این دوست داشتن را به همسرمان نمی‌گوییم. گاهی وقت‌ها، یک «دوستت دارم» به همسر گفتن تا یک سال آن خانم را واکسینه می‌کند.

از پیامبر مکرم اسلام نقل‌شده است: «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»[18]؛ قول مرد به همسرش که بگوید دوستت دارم، [این جمله] هیچ‌وقت از قلب زن پاک نمی‌شود. مرد باید به همسرش بگوید که دوستت دارم؛ به تو علاقه دارم.

ما که بالاتر از حضرت امام نیستیم. امام در آن نامه‌ی معروفشان به همسرشان، عاشقانه‌ترین کلمات را به کار می‌برند. شما اگر اسم امام را از این نامه حذف کنید و آن را در خیابان به مردم نشان دهید و بگویید به نظرت این نامه را چه کسی نوشته، می‌گویند این نامه را حتماً مجنون به لیلی نوشته؛ این نامه را حتماً زلیخا به یوسف نوشته؛ این نامه را حتماً عاشق‌ترین پسر به آن‌ کسی که دوستش داشته، نوشته است. من فقط بخشی از نامه‌ی امام به همسرشان را می‌خوانم. این‌گونه شروع می‌شود:

عاشقانه‌ترین نامه

«تصدقت شوم. الهی قربانت بروم. در این مدت که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیده‌ام، متذکّر شما هستم و صورت زیبایت در آینه‌ی قلبم منقوش است. عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به‌ سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حالِ من با هر شدتی که باشد، می‌گذرد ولی بحمدالله، تاکنون هر چه پیش‌آمده، خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستیم. حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی مناظر خوش دارد، صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره‌ی عالی به دل بچسبد»[19].

این، اولِ نامه‌ی امام به همسرشان بود. چه ایرادی دارد که یک انسان مذهبی به همسرش این‌گونه نامه بنویسد؟ چه ایرادی دارد به همسرش بگوید دوستت دارم؟… .

هدیه‌ای از میدان جنگ برای همسر

همسر شهید صیاد شیرازی تعریف می‌کند:

«در خانه بودیم. در زدند. پیک بود. نامه آورده بود. قلبم ریخت. فکر کردم شهید شده، وصیت نامه اش را آورده اند. نامه را گرفتم. باز کردم. یک انگشتر عقیق برایم فرستاده بود؛ از جبهه. نوشته بود این انگشتر را فرستادم به پاس صبرها و تحمل های تو. به پاس زحمت هایی که کشیده ای. این را به تو هدیه کردم. آرام شدم».[20]

مادرش را بیشتر دوست دارم

همسر شهید بزرگوار، حجت‌الاسلام عبدالله میثمی تعریف می‌کند:

پرسيد: «… ناراحت مي‌شي برم؟»

گفتم: «…آره. اما نمي‌خوام مزاحمت باشم».

رفت. دو روز بعد، هادي به دنيا آمد.

بوسيدش و اسمش را گفت. پرسيدم: «…دوستش داري؟»

گفت «… مادرش رو بيش‌تر دوست دارم»[21]

این، ابراز علاقه است. ابراز علاقه را بد ندانیم. بعضی از افراد این چیزها را بد می‌دانند. من چند سال پیش در یک مجلسی این جملات را گفتم. تازه از این‌ها خیلی آرام‌تر هم بود. بعد، مردم آمدند اعتراض کردند که آقا، این حرف‌ها چه هست که می‌زنید! منبر پیامبر است. خوب، خود پیامبر این حرف‌ها را فرموده‌اند: «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً»[22]؛ ما که قرار نیست فقط روی منبر بگوییم نماز بخوانید؛ قرار نیست که فقط بگوییم که خمس بدهید. پس، این همه روایت در رابطه با خانواده‌داری و علاقه به همسر چه می‌شود؟!

۵ـ هدیه دادن

پنجمین مورد هدیه دادن است. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «تَهَادَوْا تَحَابُّوا»[23] یعنی هدیه بدهید تا هم‌دیگر را دوست داشته باشید. چه بی‌دلیل، چه با دلیل، چه با مناسبت، چه بدون مناسبت، برای همسرمان هدیه بخریم؛ تولد همسرمان، سالگرد ازدواج که جای خود را دارد. گاهی وقت‌ها، برای تولد قمری‌اش هم هدیه بخرید.

اهتمام شهید شهریاری به هدیه دادن

همسر شهید دانشمند، پروفسور شهریاری از شهدای هسته‌ای تعریف می‌کند:

«رعایت اهل منزل را زیاد می‌کرد. خیلی مقید بود که در مناسبت‌ها حتماً هدیه‌ای برای اعضای خانواده بگیرد؛ حتی اگر یک شاخه گل بود».[24]

گاهی وقت‌ها، در خیابان که داریم می‌رویم، کنار ماشین، پشت چراغ ‌خطر، دیده‌اید که گل می‌فروشند، خوب گل بخریم. این کار هم کمک به آن گل‌فروش است و هم این که ببریم خانه و به همسرمان بگوییم به یادت بوده‌ام. ما مردها زمخت هستیم این چیزها برایمان مهم نیست. اما زن خیلی عاطفی است. انسان باید این مسائل را رعایت بکند.

۶ـ شاد کردن همسر

ششمین موردی که باعث تحکیم خانواده و تحکیم روابط زن و مرد می‌شود، شاد کردن همسر است. یعنی همسرمان را شاد کنیم. از پیامبر نقل شده است که می‌فرمایند: «هر که خانواده‌اش را شاد کند، خداوند از آن شادی مخلوقی می‌آفریند، که تا روز قیامت برایش طلب آمرزش کند».[25] ما باید کاری کنیم که خانواده‌یمان شاد بشوند.

صدای خنده از منزل شیهد باکری

همسر شهید حاج مهدی باکری می‌گوید:

دیر به‌ دیر می‌آمد. اما تا پایش را می‌گذاشت توی خانه، بگو و بخندمان شروع می‌شد. خانه‌یمان کوچک بود. گاهی صدایمان می‌رفت طبقه‌ی پایین. یک روز، همسایه‌ی پایینی به من گفت: «به خدا، این قده دلم می خواد یه روز که آقا مهدی میاد خونه، لای در خونه‌تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم‌دیگه چی می گید، این‌قدر می خندید؟».[26]

حالا شما این مرد را با با نقطه‌ی مقابلش مقایسه کنید، مردی که وقتی وارد خانه می‌شود، دعواها شروع می‌شود. نویسنده‌ی کتاب «سلوک با همسر»، داستانی را در مقدمه‌ی کتاب بیان می‌کند:

توصیه آیت الله بهجت (ره) به کم‌کردن بار تحصیل و رسیدگی به خانواده

قبل از آن که تشکیل زندگی دهم و همسر اختیار کنم، برنامه‌ی روزانه‌ام این بود که نوعاً، صبح زود به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله‌عليها مشرف می شدم و پس از انجام برنامه‌های عبادی و درسی، منتظر می‌ماندم تا در راه بازگشت فقیه عارف، حضرت آيت‌الله بهجت قدّس سره از حرم به منزل، سؤالات خود را از ایشان پرسش نمایم و بهره‌های اخلاقی خود را ببرم که آثار و برکات زیادی را به همراه داشت. این برنامه، پس از ازدواج نیز ادامه پیدا کرد تا این که روزی، آن بزرگ‌مرد عارف روشن‌ضمیر، بی مقدمه فرمودند: «برنامه‌ی هر روز شما این‌گونه است؟!» عرض کردم بله. فرمودند: «بد نیست که بعضی روزها به درس نیایید و به خانواده رسیدگی نمایید. مرحوم مظفر بعضی از روزها به درس نمی‌آمد و شب‌ها نزد دوستان می‌آمد و از نوشته‌های آن‌ها استفاده می‌کرد». از این پرسش و توصیه‌ی آن عارف واصل فهمیدم که رمزی در کار است و گره‌ای بر کارم افتاده که آن مرد تیزبین الهی خواسته‌اند گره‌گشایی و غفلت‌زدایی نمایند و به این حقیر اسیر شده‌ی در اوهام و خیالات بفهمانند که این روشی که قبل از ازدواج داشته‌ای، بعد از ازدواج باید به گونه‌ای باشد که حقی از حقوق كثير شریک زندگی‌ات فوت وتضييع نگردد.

پس از آن که نزد خانواده آمدم و از او سؤال کرده و نظرش را جویا شدم، متوجه شدم که او از این که بیشتر ساعات شبانه‌روز را تنها و دور از همه‌ی اقوام و خویشان بوده، در دل کدورتی پیدا نموده و اظهار نمی‌کرده است، و همین ایجاد کدورت ها و تضييع حقوق‌هاست که خار راه طريق بوده و مانع بهره‌برداری‌های معنوی و کشف حجاب‌ها می شود و از برکات تلاش‌های علمی و عملی آدمی می‌کاهد».[27]

آن نگاه نافذ و با‌بصیرتِ آیت‌الله بهجت (رحمت الله علیه)، این‌ها را می‌بیند. آخر چرا همسر انسان از او ناراضی باشد؟

۷ـ هم‌نشینی با خانواده

هفتمین موردی که باعث می‌شود خانواده مستحکم شود، هم‌نشینی با خانواده است. پیامبر می فرمایند: «جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيَالِهِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنِ اعْتِكَافٍ فِي مَسْجِدِي هَذَا»[28]؛ یعنی نشستن مرد با خانواده، بهتر از اعتکاف در مسجد منِ پیامبر است. یعنی این‌که انسان کنار همسرش فقط بنشیند. امروزه، این مشکلات زیاد شده و نشستن کنار خانواده کم شده است. رفاه بیشتر می‌شود، اما صمیمیت کم می‌شود.

انسان باید برنامه داشته باشد. بخشی از روز را کنار خانواده باشد، خصوصاً اگر انسان بتواند خودش را مقید کند که در وقت غذا، در کنار خانواده باشد. مرحوم حاج‌سید‌احمد‌آقاخمینی می‏ گوید:

انتظار امام خمینی (ره) بر سر سفره غذا

«مادر ما اگر سر سفره نمی‏ نشستند، امام غذا نمی‏ خوردند. منتظر می ‏ماندند تا مادر ما سر سفره حاضر شوند و آن‌گاه ‌که حاضر می ‏شدند، آقا شروع به خوردن غذا می‏ كردند»[29]. امام این‌گونه بود.

شهید زین الدین دست به غذایش نزد…

همسر شهید حاج‌مهدی‌زین‌الدین می‌گوید:

همه دورتادور سفره نشسته بودیم؛ پدر و مادر مهدی، خواهر و برادرش. من رفتم توی آشپزخانه، چیزی بیاورم. وقتی آمدم، دیدم همه نصف غذایشان را خورده‌اند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من بیایم».[30]

مؤمن این‌گونه است و صبر می‌کند تا همسرش بیاید. نه این ‌که مرد نشسته، زن یک‌لحظه می‌رود از آشپزخانه چیزی بیاورد، می‌بیند مرد غذا را خورده است! این‌ها در زندگی علاقه را کم می‌کند. هم‌نشینی با خانواده مهم است، خصوصاً سر سفره ی غذا. حالا که بحث غذا مطرح شد، یک نکته می گویم. بزرگواران، مؤمن غذا را به میل همسرش می‌خورد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «الْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ عِيَالِهِ وَ الْمُنَافِقُ يَأْكُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ».[31] یعنی مؤمن آن‌طور غذا می‌خورد که خانواده‌اش دوست دارند و منافق، خانواده‌اش آن طوری غذا می‌خورند که او دوست دارد.

ما مردیم و ما داریم برای خانه غذا تهیه می‌کنیم. مثلاً من ماهی دوست ندارم ولی همسرم خیلی ماهی دوست دارد. نمی‌شود چون من ماهی دوست ندارم، هیچ‌وقت برای خانه ماهی نخرم. این ویژگی مؤمن نیست. زن هم باید همین‌طور باشد. مثلاً خانم دارد غذا می‌پزد، یک غذایی هم می‌پزد که شوهرش دوست ندارد ولی خودش دوست دارد. باید ایثار و گذشت کند و غذایی را بپزد که همسرش دوست دارد.

۸ـ‌ کمک به همسر

هشتمین موردی که باعث می‌شود خانواده مستحکم شود، کمک به همسر است. از پیامبر نقل‌شده است که می‌فرمایند: «خِدمَتُكَ‏ زَوجَتَكَ‏ صدقة»[32]؛ کمک به همسر، صدقه است.

کمک امام خمینی (ره) به همسرشان در رسیدگی به فرزندان

 دختر امام (رحمت الله علیه) تعریف می‌کند:

چون بچه‌ها شب‌ها خیلی گریه می‌کردند و تا صبح بیدارمی ماندند، امام شب را تقسیم کرده بودند. مثلاً دو ساعت خودشان بچه را نگه می‌داشتند و خانم می‌خوابیدند و دو ساعت می‌خوابیدند و خانم بچه‌ها را نگهداری می‌کرد. روزها پس از پایان درس، ساعتی را به بازی با بچه‌ها اختصاص می‌دادند تا کمک خانم باشند در تربیت فرزندان».[33]

تقسیم کار شستن ظرف‌ها!

همسر شهید زین‌الدین می‌گوید:

ظرف‌های شام، دو تا بشقاب و لیوان بود و یک قابلمه. رفتم سر ظرف‌شویی. گفت: «انتخاب کن. یا تو بشور، من آب بکشم، یا من می‌شورم تو آب بکش». گفتم: «مگه چه‌قدر ظرف هست؟» گفت: «هرچی که هست. انتخاب کن».[34]

روزهای جمعه، نوبت شهید صیاد!

همسر شهید سپهبد صیاد شیرازی می‌گوید:

وقت که نداشت در طول هفته. روزهای جمعه می‌گفت: «امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم؛ هم برای شما، هم برای خدا». وضو می‌گرفت و می‌رفت توی آشپزخانه. هر چه می‌گفتم: «نکنید این کار رو. من ناراحت می‌شم. باعث شرمندگی منه». گوش نمی‌کرد. در را می‌بست و آشپزخانه را می‌شست».[35]

مرخصی، وقت کار منزل برای سردار خیبر!

همسر شهید محمدابراهیم همت، سردار خیبر می‌گفت:

وقتي می‌آمد خانه، من ديگر حق نداشتم کارکنم. بچه را عوض می‌کرد. شير برایش درست مي‌كرد. سفره را مي‌انداخت و جمع مي‌كرد. پا به پاي من مي‌نشست لباس‌ها را مي‌شست؛ پهن مي‌كرد؛ خشك مي‌كرد و جمع مي‌كرد. آن قدر محبت به پاي زندگي مي‌ريخت كه هميشه بهش مي‌گفتم: «… درسته كم مي‌آي خونه، ولي من تا محبت هاي تو رو جمع كنم، براي يك ماه ديگه وقت دارم».

نگاهم مي‌كرد و مي‌گفت: «… تو بيشتر از اينا به گردن من حق داري».

يك بار هم گفت: «… من زودتر از جنگ تموم مي‌شم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون مي‌دادم تموم اين روزها رو چه‌طور جبران مي‌كنم»؛[36]

این شخصیت‌ها، این انسان‌های برگزیده برای چه شهید می‌شوند؟ برای چه به این جایگاه‌ها می‌رسند؟ بی‌دلیل که نیست! این‌ها اهل ایثار و گذشت بودند. برخی از مردها نه‌ تنها کمک نمی‌کنند، بلکه در خانه می‌نشینند و دستورمی‌دهند.

امام (ره) حتی به خواهش هم کاری از همسرشان نمی‌خواستند

زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی (رحمت الله علیه) مي‏ گويد:

من در طول زندگى، ندیدم امام مثلاً حتی به خانمشان بگویند: «در را ببندید». بارها و بارها می‏ دیدم كه خانم می ‏آمدند و كنار آقا می ‏نشستند، ولی امام خودشان بلند می ‏شدند و در را می ‏بستند. یك روز به آقا گفتم: «خانم كه داخل اتاق می ‏آیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند». گفتند: «من حق ندارم به ایشان امر كنم». امام حتی به‌ صورت خواهش هم از ایشان چیزی نمی ‏خواستند».[37]

خاطره‌ای از مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی

میرزا جواد ‌آقای تهرانی در یکی از شب‌ها، ديروقت به منزل می‌آیند. در منزل كه می‌رسند، متوجه می‌شوند كليد منزل همراهشان نيست. به خاطر رعايت حال خانواده‌یشان كه در خواب هستند، از در زدن خودداري كرده و با توجه به این ‌که هوا هم قدري سرد بوده است، در كوچه می‌مانند و تا اذان صبح، همان‌جا قدم می‌زنند. هنگام اذان كه اهل خانه می‌باید براي نماز صبح بيدار شوند، آقا در می‌زنند و وارد خانه می‌شوند. يكي از فرزندان ايشان كه از اين قضيه خبردار می‌شود، سؤال می‌کند چرا زنگ نزديد؟ ايشان می‌گویند که شما خواب بوديد. زنگ من موجب اذيت و آزار شما می‌شد! نقل ديگري را هم فرزند ايشان شنيده است كه گويا همسر ايشان در رؤيا می‌بینند كه مرحوم آقا پشت در منزل نشسته‌اند. لذا بيدار شده و هنگامی‌که در را باز می‌کنند، می‌بینند كه آقا آن‌جا منتظرند.

همسر ايشان از سادات علويه بود. علاوه بر احترام زيادي كه آقا براي ايشان قائل بودند، هر وقت هم كه فرصت ياري می‌نمود، در خانه، يار و کمک‌کار ايشان بودند. اساساً ايشان به كسي زحمت نمی‌داد، مخصوصاً در امور شخصي خويش تا آن‌جایي كه می‌توانستند و قدرت و توان داشتند، خودشان انجام می‌دادند. تا آن‌جا كه [حتی] از همسر خود نمی‌خواستند كه مثلاً لباس‌هایشان را بشويند، بلكه اين همسرشان بود كه با توجه به اخلاق مرحوم آقا از ايشان می‌خواستند كه لباس‌هایشان را براي شستن در اختيار ايشان بگذارند. و باز هم به‌سادگی حاضر نمی‌شدند. گاهاً نيز ديده می‌شد كه جارو به دست گرفته و حياط منزل را جاروب می‌زنند و اين در حالي بود كه راه رفتن با عصا برايشان مشكل بود![38]

۹ـ بدرقه و استقبال

نهمین مورد بدرقه و استقبال است.

یکی از کارگزاران خدا

مردى نزد رسول خدا آمد و عرض كرد: «من همسرى دارم كه چون به منزل روم، پيشباز من آيد و چون بيرون روم، مرا بدرقه كند، و هرگاه مرا اندوهگين بيند، پرسد چه چيز تو را غمگين ساخته؟ اگر براى روزى است كه آن به عهده‌ی تو نيست و ديگرى آن را به عهده گرفته [يعنى خداوند]، و اگر راجع به امور آخرتى است، پس خداوند بر اندوهت بیفزاید». رسول خدا فرمود: «آرى، خداوند را كارگزارانى است و اين زن، يكى از آنان است، و او نصف اجر شهيد را خواهد برد».[39]

استقبال امام خمینی (ره) از همسر

زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی (رحمت الله علیه) می‏ گوید:

هر وقت خانم می ‏خواستند به مسافرت بروند، در هر ساعتی از شب و روز كه بود، امام تا درب حیاط منزل ایشان را بدرقه می‏ كردند. یا مواقعی كه برمی‏ گشتند، اگر فصل گرما بود، امام دستور می ‏دادند یک‌چیز خنكی درست كنند، و اگر فصل سرما بود، می‏ گفتند اتاق را برای خانم گرم‌ کنید».[40]

۱۰ـ آراستگی

 دهمین مورد هم آراستگی است. خوب نیست مرد یا زن در خانه کثیف باشد. همان‌طور که مقیدیم بیرون برای مردم غریبه خودمان را آراسته و تمیز بکنیم، باید برای همسرمان بیشتر این کار را انجام دهیم.

این‌ که یک خانم فقط به خیابان بیاید که فقط مردهای دیگر او را ببینند، اما در خانه برای همسرش کثیف باشد، این چه معنایی دارد؟ چرا انسان باید این‌گونه باشد؟ زن باید برای شوهر آرایش بکند. چرا باید زن بلند شود و به عروسی برود و خودش را در عروسی آرایش بکند. بعد، زمانی که می‌خواهد به خانه بیاید، آرایشش را پاک بکند؟ این چه‌کاری است که برای مهمانی آرایش می‌کند، اما برای همسرش آرایش نمی‌کند؟ مرد هم باید رعایت کند. مرد هم باید در خانه لباس تمیز بپوشد. این‌که بعضی وقت‌ها شنیده می‌شود که خانم‌ها گله می‌کنند مردشان با بدترین لباسش، درحالی که تمام بدنش پر مو است، در خانه برهنه راه می‌رود، چون گرمش است. آخر همسرت چه گناهی کرده؟ همسرت که کنار خرس زندگی نمی‌کند؟ برو خودت را درست کن! لباس حضرت امام در خانه سر هم بود و تمیز.

رسول خدا صلّى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم فرمود: «لِيَتَهَيَّأْ أَحَدُكُمْ‏ لِزَوْجَتِهِ كَمَا تَتَهَيَّأُ زَوْجَتُهُ لَهُ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (ع) يَعْنِي يَتَهَيَّأُ بِالنَّظَافَةِ»؛ «هر يك از شما بايد خود را براى همسر خويش آماده و مرتّب كند، همان طور كه زن، خود را براى شوهر آماده و منظّم مى‏ گرداند».

امام صادق علیه السلام فرمود:«يعنى مرد بانظافت (لباس و دهان و بينى) خود را براى همسر خويش آماده و مرتّب كند».[41]

امام باقر علیه السلام و پوشیدن لباس به خواست همسر

مالک بن اعین می‌گوید:

روزی به محضر امام باقر علیه السلام رفتم و دیدم لباس زیبا و رنگین بر تن دارد. خندیدم. فرمود: «می‌دانم برای چه خندیدی. به خاطر این لباسی که پوشیده‌ام خندیدی، ولی حقیقت این است که همسرم (ام حکیم) آن را خواست. چون او را دوست دارم، آن لباس را که دلخواه او بود، پوشیدم.[42]

جالب است که این همان همسری است که امام باقر بعداً طلاقش می‌دهند، به خاطر این که دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است. امام با ‌وجود چنین همسری، چون فلان لباس را دوست داشته، آن لباس را به تن می‌کنند. امثال این‌ها زیاد است.

امروز، تحکیم خانواده اولویت اساسی است. با تحکیم خانواده، هم زندگی خودمان شیرین می‌شود و هم فرزندان صالح و عاقبت‌به‌خیر در آن خانواده تربیت خواهند شد، إن‌شاءالله.

[1]. سوره عنکبوت، آیه ۴۵.

[2]. سوره روم، آیه ۲۱.

[3]. سوره روم، آیه ۲۱.

[4]. سوره الشوری، آیه ۲۳.

[5] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏۱۰۰، ص: ۲۲۸.

[6]. وسائل الشيعة، ج‏۲۰، ص ۲۲.

[7]. غررالحکم، حدیث 4263.

[8]. سوره نساء، آیه ۱۹.

[9]. عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص ۱۸۸.

[10]. کنزالعمال ج۱۶، ص ۳۷۹، ح ۴۴۹۹۴.

[11]. بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۲۵۷.

[12]. ترجمه کتاب الکامل،جلد۷ ،صفحه :۲۰۶.

[13]. التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری، صفحه: ۴۸۱ ، به نقل از حیاه القلوب، المجلسی ،جلد ۴،صفحه:۱۲۷۱.

[14] . کتاب ناسخ التواریخ(زندگانى پیامبر)، ،جلد ۲،صفحه :۱۰۶۴.

[15] . کتاب ناسخ التواریخ(زندگانى پیامبر)، ،جلد ۲،صفحه :۱۰۶۴.

[16] .کتاب ناسخ التواریخ(زندگانى پیامبر)، ،جلد ۲،صفحه :۱۰۶۵.

[17] .كتاب تربيت فرزند از نظر اسلام صفحه ۱۰۱ [با تلخيص]

[18] .الكافی، ج ۵، ص ۵۶۹.

[19] .صحیفه امام، ج ‏۱، ص ۲.

[20] .يادگاران، ج ۵، كتاب شهيد عبدالله ميثمي ، ص ۶۶.

[21] .يادگاران، ج ۵، كتاب شهيد عبدالله ميثمي ، ص ۶۶.

[22] .الكافی، ج5، ص 569.

[23]. الخصال، ج‏1، ص 27.

[24] . کتاب شهید علم، ج اول، ص90.

[25] . من لا یحضره الفقیه ج ،1 ص 200.

[26] . یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 24.

[27] . سلوک با همسر، صص 17 و ۱۸.

[28] . تنبیه الخواطر، ج 2، ص 122.

[29] . مهر و قهر،محمدرضا سبحانى، سعيد رضا علي عسكرى، اصفهان، مركز فرهنگی شهید مدرس، 1385، چ 6، ص 23.

[30] . یادگاران، جلد ده، کتاب شهیدزین‌الدین، ص 19.

[31]. وسائل الشيعة، ج‏21، ص 542.

[32] . نهج الفصاحة، ص 455.

[33] . برداشت‌هایی از سیره امام خمینی قدس سره، ج 1، ص 78.

[34] . یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 50.

[35] . یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 73.

[36]. يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 73.

[37] . برداشت‏هايي از سيره امام خمینی(ره)، به كوشش غلامعلي رجائى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1384، چ 5، ج 1، ص 76.

[38]. اخلاق خانوادگی عارفان، ص 44 – 45.

[39] . من لا يحضره الفقيه-ترجمه غفارى، ج‏5 ، ص 19.

[40] . برداشت‏هايي از سيره امام خمینی(ره)، به كوشش غلامعلي رجائى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1384، چ 5، ج 1، ص 87.

[41] .جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏25، ص: 504.

[42] . برگرفته از کتاب «نگاهی بر زندگی امام باقر علیه السلام»، محمد محمدی اشتهاردی، ص 86.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید