سرهنگ مولوی فرمانده کماندوهای شاه در مدرسه فیضیه و رئیس ساواک تهران بود. حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه در سخنرانی مشهورشان، ضمن صحبت از ماجرای جنایت بار فیضیه وقتی میخواستند از سرهنگ مولوی نام ببرند، فرمودند: آن مردک آمد در مدرسه فیضیه حالا اسمش را نمیبرم. آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم. با دستگیری امام در 15 خرداد مرحوم حاج آقا مصطفی از حضرت امام نقل کرد در همان ابتدای استقرار در زندان، سرهنگ مولوی وارد شد و با همان ژست قلدر مآبانه و بی ادبانهای که داشت، با لحن مسخره آمیزی گفت: آقا تازگی دستور ندادهاید که گوش کسی را ببرند؟ امام بعد از چند لحظه سکوت؛ با آرامش سرشان را بلند میکنند و با لحنی مطمئن و محکم میفرمایند: هنوز دیر نشده. و هنوز مدتی نگذشته بود که ستارهی بخت سرهنگ مولوی افول کرد و چندی بعد شایع شد که در حادثه سقوط هلی کوپتر هلاک شده است. بدین گونه بدون آنکه خیلی دیر شود گوش او بریده شد.[1]
[1] . حجت الاسلام رحیمیان ، حدیث رویش ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص 68 .
بدون دیدگاه