قرار بود مکه برویم، سوریه برویم. هر بار درست یکی دو روز مانده به رفتن، زنگ می‌‌زد که نمی‌‌توانم بیایم. می‌‌خورد به عملیات. نشد. خیلی هم دوست داشت، اما نشد. نرفتیم.[1]

[1] یادگاران، جلد 6 کتاب شهید محمود کاوه، ص 66

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید