انصاری، پسرخاله فرح، می‌نویسد: «درباره رابطه فرح و جوادی یک بار یکی از فرماندهان گارد برای من حکایت کرد که در شکارگاه نخجیر، یکی از سربازان گارد، فرح و جوادی را در حال نامناسبی دیده بود و ظاهرا چون آدم متعصبی بوده، طاقت نیاورده و نزد تیمسار مزبور می‌آید و ضمن باز گفتن ماجرا می‌گوید:

ما خیال می‌کردیم که از یک زن عفیفه (پاکدامن) نگهبانی می‌کنیم و نمی‌دانستیم که این‌طور مسایلی هم در میان هست.

بار دیگر در مکزیک یکی از خدمه‌های مخصوص، تاب نمی‌آورد و به شاه می‌گوید: اعلی حضرت این درست است که شهبانو دوست‌پسر داشته‌ باشد‌‌؟! شاه هم طبق معمول سرخ می‌شود و چیزی نمی‌گوید، اما جریان را با فرح در میان می‌گذارد و فرح هم آن مستخدم را بیرون می‌کند !

در مورد این روابط این را هم باید بگویم که اطلاع شاه از جریان، باعث قطع آن نگردید و تا زمان مرگ شاه ادامه یافت.»

انصاری در ادامه‌ی این جریان می‌گوید: «از فرد موثقی شنیدم که در همان ایامی که شاه در بیمارستان معاذی قاهره بستری و در حال مرگ بود، جوادی و فرح شب‌ها در اتاق انتظار خصوصی بیمارستان را با هم به سر می‌بردند.» انصاری در پایان این قسمت می‌گوید: «من بارها وجود روابط میان فرح و مردان بیگانه را به شاه گوشزد کرده ‌بودم، اما با کمال تعجب، ایشان جواب دادند که این‌ها اختیار پایین تنه‌ی خودشان را دارند و به کسی مربوط نیست!»[1]

[1] – کتاب دربار به روایت دربار ، ص 36 و 37.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید