روزی یک پروفسور ریاضیدان به من گفت: «کار من با اعداد و ریاضیات است. اگر از رهبران اسلام خود عددی بیاورید که اگر آن را بر ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ ، ۵ ، ۶ ، ۷ ، ۸ ، ۹ ، ۱۰ تقسیم نمایید، قابل قسمت باشد، من مسلمان میشوم!» گفتم: «اتفاقاً این سؤال را شخصی از امام اول شیعیان امامعلی(علیه السلام) در حالی که آن حضرت در حال سوار شدن بر اسب بود، پرسید و حضرت فوراً فرمودند: «عدد روزهای سال قمری(۳۶۰ روز) را در عدد ایام هفته (۷ روز) ضرب کن». عدد مورد نظر (یعنی عدد ۲۵۲۰) بهدست میآید. آن پروفسور قبول کرد و پس از چند روز رفت و آمد و مطالعه و سؤال بیشتر، رسماً مسلمان شد و مرتب با ما ارتباط داشت. او بعد از مدتی مریض شد و من برای عیادتش به بیمارستان رفتم. دیدم خیلی نگران است. از علت نگرانیاش پرسیدم. گفت: «پزشکان معالج من تشخیص دادهاند تا سه روز دیگر خواهم مرد، ولی امروز وقتی پسرم آمد و از مسئله خبردارشد، پشت به من کرد و بدون خداحافظی و اظهار نگرانی رفت!» من به او دلداری دادم و گفتم ما همه برادر تو و فرزندان ما، فرزندان تو هستند. پس از سه روز، این دانشمند آلمانی از دنیا رفت و ما طبق آیین اسلامی او را غسل دادیم و به خاک سپردیم. ناگاه، پسر این مرد آلمانی پیدا شد و با اعتراض شدید، به ما گفت: «به چه مجوزی جسد او را به خاک سپردهاید؟ من جسد را به ۶۰ مارک فروختهام». ما فوراً ۶۰ مارک را به او دادیم و او هم با کمال بیرحمی مارک ها را شمرد و رفت و حتی نپرسید قبر پدرش کجاست؟[1]
بدون دیدگاه