طلاهایش را که داد از درِ ستاد پشتیبانی جنگ، بیرون رفت…
جوان، داد زد: حاج خانم … رسید طلاها… !؟
خندید و گفت: دو تا پسرم رو دادم رسید نگرفتم …
طلاهایش را که داد از درِ ستاد پشتیبانی جنگ، بیرون رفت…
جوان، داد زد: حاج خانم … رسید طلاها… !؟
خندید و گفت: دو تا پسرم رو دادم رسید نگرفتم …
بدون دیدگاه