ابوهاشم جعفری میگوید:
«یک روز امامرضا علیهالسلام به من فرمود: «چرا با عبدالرحمنبنیعقوب مجالست میکنی؟» گفتم: «او از بستگان من است. برادر مادرم محسوب میشود». امام فرمود: «دربارهی خداوند تبارک و تعالی، قائل به عقیدهی (باطلی) است. خدا را قائل به جسم است. یا با او بنشین و ما را ترک کن، و یا با ما باش و او را ترک کن». عرض کردم: «من به حرفهای او ایمانی ندارم. آیا مرا هم در مورد او گناهی هست؟» فرمود: «فکر نمیکنی او مورد خشم پروردگار قرار بگیرد و تو نیز به آتش او بسوزی و شریک بلا گردی؟ مگر نمیدانی یکی از اصحاب حضرت موسی علیهالسلام، پدرش در جمع قوم فرعون بود. همین که لشکر موسی از آب خارج شدند، آن شخص از آنها جدا شد تا پدر خود را نصیحت کند و او را تشویق و ترغیب به ایمان نماید. در همان حال، ناگهان، عذاب خداوند، قوم فرعون را فراگرفت. همه غرق شدند. او هم همراه آنها غرق شد. حضرت موسی علیهالسلام از جبرئیل، حال او را پرسید. پاسخ داد: «او بر دین و عقیدهی پدرش نبود و در رحمت خداست، ولی هنگامی که غضب و بلای پروردگار بر ملّتی وارد شود، کسی که نزدیک گناهکار باشد، مدافعی ندارد. او هم مبتلا میگردد.»».[1]
[1] . بحارالانوار، ج 49 ، ص 99 .
بدون دیدگاه